خاطره۱۰/۳/۹۱ سلام دلیل قشنگ من برای زندگی... حالت چوره فدات شم؟ فکر کنم خوبی مامانی چون دیروز پیش دکتر سمیعی بودم... همونطور که گفته بودم باید واسه چکاب ماهیانه میرفتیم. آره پسرم ساعت ۲بابا علی اومد دنبالم و باهم رفتیم بیمارستان لاله... ساعت ۳ نوبتم بود اما دکتر ساعت ۴:۱۰ دقیقه رسید. خیلی عذر خواهی کرد... بازم صدای قلب کوچولوتو شنیدم مامانی... دیگه واسه بغل ک...
خاطره۷/۳/۹۱ آقاپسرم سلام امروزآخرین روز هفته ۱۸توئه گلم. دیگه واسه خودت مردی شدی! ۹این ماه باید برم پیش دکتر سمیعی واسه چکاپ. بازم صدای قلبتو میشنوم... هوراااااااااا این دفعه باید چندتا سوال که حسابی ذهنمو مشغول خودش کرده رو از دکتر بپرسم. سوال۱: وزن تو نرم...
خاطره۷/۳/۹۱ گل مامان سلام... امروز رفتم سراغ مجله های قدیمی شهرزاد. آخه من یکسال قبل از بارداریم با شهرزاد آشنا شدم و هرماه میخرمش. یک سری از اونارو که قبلا خریده بودم رو در آوردم و دوباره شروع به خوندن کردم. تازه خیلی از مطالبش رو میفهمم. مثل فرهنگ لغت بارداری که قبلا با خوندنش فقط ۱...
خاطره ۳۱/۲/۹۱ وقتی همه چیز تموم میشه آدم فکر میکنه چه کارایی کرده و چه حرکات عجیبی از خودش در آورده. آن خنده های بلند بلند . آن جیغ زدن و پریدن از جوب آب . آن جعبه شیرینی که انقدر باهاش بالا وپایین پریدم که همش له شد! فقط...
خاطره۲۸/۲/۹۱ عسلم سلام... یک شب تنهای دیگه واسه من و تو! آره مامانی دیشب هم من و تو تنها بودیم. این روزهاباتو تنها موندن خیلی قشنگه! دیگه اصلا ازتنهایی نمی ترسم. باهم شام خوردیم، وبلگ دوستاتو خوندیم، کتاباتو برات خوندمو توهم گوش میکردی و خیلی کارای ۲نفره دیگه. به جزکمردرد مشکل خاصی ندارم. روزای خوب ...
خاطره ۲۵/۲/۹۱ سلام نفس مامان. خوبی زندگیم؟ امروز اولین روز هفته ۱۷ بارداری من و زندگیه توست و تو الان ۱۲ سانت قد و ۱۵۵ گرم وزن داری. قربون کوچولوییت بشم. از۱۲۰ روزگیت گذشته مامانی...تو مجله شهرزاد خوندم واسه ۱۲۰ روزگی تو تو خونمون مهمون داریم... تعدادشو نمیدونم فقط میدونم میان...
خاطره ۱۷/۲/۹۱ سلام جوجویی... گلم این خاطره مال ۱۶ هفتگیته که رفتم پیش دکتر سمیعی. روز خوبی بود. منو تو پشت در اتاق دکتر تنها منتظر موندیم تا نوبتمون بشه. آخه هم باباجون شیفت بود هم مامان شراره شمال بود. خلاصه نوبتمون شد و رفتیم ت...