ارشان در موزه...
زندگی من پرنس پیشی سلااااااااااااام فینقیل مامان... حال عشق مادر چطوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امروز اومدم از روزی ک رفتیم موزه حیات وحش برات بگم.... اما بذار از اول تعریف کنم: 11 دی 92 برف قشنگی اومده بود. و ما هم ک خیلی وقته بخاطر آلودگی هوا همش خونه ایم... تصمیم گرفتیم یکم بریم تو خیابون بچرخیم، غروب حاضر شدیم و رفتیم ... ولی پیاده نشدیم چون برفها هم کثیف و گل آلود شده بودن و اصلا حال نمیداد باهاشون بازی کنیم. فقط رفتیم شام خوردیم و بعدش مثل قدیما ویتامینه علی بابا! خیلی خوش گذشت: اون شب تونستی اسم ملیسا رو صدا کنی، آخه داشتی شیطونی میکردی بابایی گفت بشین بریم دنبال ...