ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

ارشان و پارسا(2)...(تصویری)

داستان مصّور ارشان و پارسا   ی روز بعد از ظهر دیدم مامانی و بابایی دارن آماده میشن! بعدش اومدن و لباسای منم تنم کردن! فهمیدم میخوایم بریم دَ دَ!!!!!!!!!!!! آخ جون مامانی گفت داریم میریم خونه پارسا جونی دوستم! هــــــــــــــــــــــــــــــــــورا منم چندتا اسباب بازی برداشتم ک اونجا با پارسا بازی کنم! ولی راه خیلی طول کشید... از باباجونم پرسیدم : باباعلی چرا نمیرسیم؟   باباجون:آخه یکمی ترافیکه پسرم! ارشان: پس من ی چُرتی میزنم تا برسیم!!!!!! هر وقت رسیدیم بیدارم کنیداااااااااا!!!!!! و اینطوری شد ک من خوابیدم و مامان و بابام موقع رسیدن بیدارم نکردن و من ندیدم ک دوست ج...
19 خرداد 1392

پایان شب سیه سپید است

سلام نفسم سلام همنفسم سلام همه کَسَم.............. مامانم نمیدونم الان چند سالته اما فکر میکنم تا حالا این مَثَل معروف رو شنیده باشی ک میگه: در نا امیدی بسی امید است    پایان شب سیه سپید است!!!!!!!!!!! این الان درست حال منو بیان میکنه! تو اوج ناامیدی بودم و فکر میکردم دیگه نمیتونیم خونه رو عوض کنیم ک باباعلی ی راه پیدا کرد!  البته ب شرطه ها و شروطه ها! باباعلی از همکارش شنید ک میتونه 1وام بگیره... ک اگر این وام جور بشه ما میتونیم بدون فروختن ماشین خونمونو بفروشیم و یکی بزرگتر بخریم... البته:::::::::::: اینم هست ک آقای پدر فرمودند 5 میلیون پولی ک اول باید واسه گرفتن وام بدیم رو خودم باید بدم. خخخخخخخخخ...
13 خرداد 1392

خراب کاری(تصویری)

این روزا من خیلی دوست دارم ب مامانم کمک کنم مثلا وقتی داره گرد گیری میکنه منم پشت سرش میرم و هرجایی رو ک پاک کرده مرتب میکنم ، البته یکم طول میکشه تا دستم بهش برسه وقتی دستم رسید میتونم جاشو قشنگ تنظیم کنم ک خوشگل بمونه نمیدونم چرا سر این قو کنده شد؟؟؟؟؟؟؟؟   یا وقتی میرم تو اتاقم استیکرهای باب اسفنجی ک دایی جونم برام خریده رو میکنم ک قشنگتر بچسبونم... چرا دیگه نمیچسبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   یا موقع جارو برقی کشیدن ، چون از صداش میترسم میرم و میگیرمش... آخه من از هرچیز ک بترسم ( آبمیوه گیری، چرخ گوشت، هم زن یا هر چیزی ک هو هو میکنه ) میرمو از مامانم میگیرمش... اونطوری مجبور میشه...
13 خرداد 1392

رفته بودیم مسافرت...

قبل از هرچیز میخواستم از دوست خیـــــــــــــــــــــــــلی خوبم بابت این گل شقایق ک برام فرستاد تشکر کنم.  سوده جون (مامان امیرمهدی) خیـــــــــــــــلی ممنـــــــــــــــونم ، خودت گلی خانمی   حالا ی سلام ب پسمل کوچولو موچولوی خودم خوبی نفسم؟ خوبی عشقم؟ امیدوارم همیشه خوب خوب باشی. گل مامان یه چند وقتی نبودیم و وبلاگت آپ نشد. رفته بودیم مسافرت... الان میخوام همشو برات تعریف کنم.    1 / خرداد / 1392 اول خرداد بود ک ساعت 8 صبح از خونه زدیم بیرون و بعد از اینکه ب طباخی و بانک و داروخونه ی سری زدیم ب سمت چالوس حرکت کردیم. تو راه با اینکه مسیر خیلی طولانی بود ولی پسر خوبی بودی خداروش...
6 خرداد 1392

ماجرای ارشان و لیمو ترش(تصویری)

  داشتم تو خونمون چهاردست و پا قدم میزدم ک ی چیزی قِل خورد اومد پیشم این دیگه چیه؟؟؟؟ گرده... شاید توپه؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی خوردنیه؟؟؟؟؟؟؟ امتحانش میکنم: تو دهنم جا نمیشه!!!!!!!! باید بیشتر دهنمو باز کنم... چرا ترشه؟؟؟؟؟ مامان این خوردنیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟    نه پسرم لیمو ترشو باید بریزیم تو غذا خودمم بلد بودما میخواستم ببینم مامانم بلده یا نه؟ واین داستان همچنان ادامه دارد..................... (البته من شدیدا مواظبت بودم) ...
29 ارديبهشت 1392

28اردیبهشت مروارید دوم

سلام پسر عزیزتر از جونم...  سلام گلبرگم... سلام زندگیم... جوجویی امروز 28 / اردیبهشت / 1392 بعد از کلی مشکلات مروارید دومت هم نمایان شد.... هـــــــــــــــــــــــــــــــورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خداکنه از این ب بعد دیگه یکمی درد لثه هات  آروم بشه. معمولا دومین دندونی ک نینیها در میارن همینه ولی من این عکس و برات میذارم ک بدونی: گل قشنگم اونی ک با نارنجی نشون دادم اولین مرواریدته و اونی ک با آبی نشون دادم مروارید دومته...   ب امید روزی ک دهنت پر بشه از مرواریدای سفید و قشنگ  جوجویی امروز بابایی تعطیل بود و برات نوبت گرفت ک ساعت 11 بر...
28 ارديبهشت 1392

ارشان جیگر و باب اسفنجی

سلام تمام وجودم مامانم امروز اومدم درباره تو و باب اسفنجی برات بگم... قبلا قبلنا ک هنوز شبکه پرشن تون نیومده بود و باب اسفنجی هنوز اونقدری رایج نبودمن یعنی مامان شما تو شبکه / MBC3 / این کارتونوو میدیدم و ب شدت عاشق پاتریک بودم.   مامانی من تو اون شبکه عربی متوجه نمیشدم ک پاتریک چی میگه ... حتی یادمه اونجا پتی صداش میکردن...  فقط عاشق قیافش شده بودم.  زمان گذشت و کم کم کارتون باب اسفنجی رایج شد و من تازه فهمیدم این شخصیت پاتریک کلا بانمکه و بیشتر عاشقش شدم...  نمیدونم تو کدوم پست نوشتم اما یادمه تو دوران بارداری برات نوشتم ک وقتی کارتون باب اسفنجی شروع میشه تو توی شکمم کاملا دقیق میش...
27 ارديبهشت 1392

ارشان بد اخلاق میشود...

سلام عمر و نفسم. سلام دردت ب جون مامان الهی مامان قربونت بره ک انقدر این روزا داری اذیت میشی. پسر قشنگم بعد از این که دندون اولی بی سر و صدا در اومد و شما اصلا بد اخلاق نشدی دیروز 25 / اردیبهشت / 1392 دیدم ک علت غذا نخوردن و بد خلقی هات داره درمیاد. بــــــــــــــــــــــــــــــــله دندون دوم البته هنوز در نیومده. فقط لثه هات باد کرده.  امروز 2/26 داشتم قطره آهن بهت میدادم ک دیدم لثه بالاییت داره خون میاااااااااااااااااااااااد... الهی برات بمیرم ک داری خیلی اذیت میشی! اصلا هیچی نمیخوری و خیلی گریه میکنی. امروز لیلـت الرغایبه (روز آرزوها) ... بزرگترین آرزوی من تو این لحظه اینه ک تو دیگه اذیت نشی و این دن...
26 ارديبهشت 1392

چکاپ و اطلاعات 7ماهگی...

مامانایی ک نینی های متولد 91 دارید بفرمایید تو انجمن نینیهای 91 عضو بشید تا با کمک هم بهتر ب نینیهامون برسیم... اینم آدرسش:  http://www.ninihaye91.rozblog.com  میتونید ب این آدرس ninihaye91@yahoo.com یک ایمیل با مشخصات و عکس نینیتون بفرستید و از فائزه جون مسئول این سایت درخواست کد عضویت کنید.   سلام عشقول مامان/ حالت چطوره گوگولی من؟ عزیزم از این چند روز کلی حرف برات آوردم... از 18 / اردیبهشت / 1392 شروع میکنم ک دقیقا از همین روز شما ب طور رسمی زدی دنده جلو و میتونی ب سمت جلو حرکت کنی... دیگه عقبکی نمیری و جایی گیر نمیکنی گل من... 19 / اردیبهشت بود ک ما خونه بابارضا بودیم(مثل همیشه......
23 ارديبهشت 1392

هفت ماه با حباب کوچولو...

تولـــــــــــــــــــــــــــــــــــدت مبـــــــــــــــارکــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام دلیل قشنگ من برای زندگی... ماهگرد هفتمت هم ب سلامتی اومد گلم ببین چقدر زود میگذره گل نازم، انگار همین دیروز بود ک هفت ماهه باردار بودم...   خدارو شکر ک با مایی... خدارو شکر ک ستاره خونمونی... خدایا شکرت   پسرکم این ماه تولدت رو دایی امیر برات جشن گرفت ، آخه باباعلی شب کار بود و ما تصمیم گرفته بودیم 20 / اردیبهشت برات ماهگرد بگیریم ک دایی امیر قافل گیرمون کرد و برات کلی تدارک دید... فقط شرمنده ک عکسا یکم کم کیفیت شدن... دوربین شارژ نداشت مجبور شدیم با گوشی عکس بندازیم بگو بدون...
20 ارديبهشت 1392