تولدت مبارک پادشاه پاییزی
پاییز قدم به قدم میره منو با خودش میبره. کم کم میرم تو عمق خاطرات میرم و غرق میشم تو قشنگیاش . گاهی به یاد روزای غمگینش اشک میریزم و با شادیاش میخندم همه اولین ها رو مو به مو یادمه اون روزی که واسه اولین بار فهمیدم یه حباب تو دلم دارم، اون روز که واسه اولین بار تو مانیتور سونوگرافی دیدمش ، اولین باری که صدای قلبشو شندیم ، وقتی خانم دکتر گفت ضربانش پسرونست، اون روزای سخت استراحت مطلقی و استراسای از دست دادن یار تو دلیم ، خریدن لباسای گوگولی و وسایل نینیانه ، روز زایمان و سرانجام دیدار اول مامان و پسری بابادونه میگه تو اتاق ریکاوری صداش کردن و گفتن بیا ببین خانمت چی میگه ما که نفهمیدیم ؛ وقتی گوششو نزدیک کرده انگار یکسره گریه میکردم ...
نویسنده :
مامان شقایقℒℴѵℯ
18:04