ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

ارشان 1سال و 11 روزه ما

  سلام جوجه اردک زشت مامان! خوبی فندقکم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امروز اول آبان 1392 شما عشق من 1 سال و 11 روزت شده! ایشالا 111 ساله بشی عشق من.   ما چند ساعتی میشه ک رسیدیم! میپرسی کجا بودیم؟ شمال! چرا ؟ عروسی پسرخالم (محمد) بود و رفتیم! کی رفتیم؟ 2شنبه! جشن کی بود؟ 3 شنبه! امروز چند شنبه ست؟ 4 شنبه!!!!!!!!!!!!!!! ینی مردیم از خستگی! فقط خستگی راه برامون موند. اونم  با فسقل خان شیطونی مثل شما وروجک من ک تو ماشین مارو میترکونی! ولی خب جشن خوش گذشت! این عکس تو راهه ک خسته شده بودی و توی پتو ولو شدی اینم توی جشن ک پسر خوبی بودی عسیسم این صدف دختر خاله منه! خیــــــــــــــــــــــ...
24 آبان 1392

چکاپ و اطلاعات 13ماهگی،یا حسین

سلام عزیزتر از جونم... سلام شیرین زبونم...   مامانم امروز روز عاشوراست، البته الان ساعت 7 غروبه و دیگه الان شب شام غریبانه... خیلی وقته برات ننوشتما!!!! حالا برات از اول میگم.... 15 آبان 1392: صبح فرشمون رو شستیم، آخه شما دست گل مامان دست گل ب آب دادی و فرش رو کثیف کردی و واسه نماز مشکل داشتیم. خخخ و بعد از فرش نوبت روکش مبل ها و پرده و .... رسید! و اینگونه بود ک روز 15 آبان یک خونه تکونی مفصل انجام دادیم ک تا 17 آبان کشیده شد... همون روز دومین روزی بود ک سرفه میکردی و سرفه هات یکمی خلط دار بود... ما هم سریعا اقدام کردیم رفتیم دکتر ک خدای نکرده زیاد نشه.... ساعت  5 رسیدیم... دکتر خودت نبود و برد...
24 آبان 1392

سیزده ماه با حباب کوچولو و نذر علی اصغر

سلام شکلات 13 ماهه مامان...   ارشــــــــــــــــــــــــــان پیشـی تا این لحظه ،  1 سال و 1 ماه و 1 روز و 1ساعت و 16 دقیقه و 17 ثانیه  سن دارد   نشد وقتی دقیقه و ثانیه رو 1 بود بیام پست بذارم... الانم فقط همینو مینویسم تا بعد بیام تائیدش کنم...      اومدم نفسم ببشقید!!!!!!!!!!!  ارشــــــــــــــــــــــــــان پیشـی تا این لحظه ،  1 سال و 1 ماه و 2 روز و 7 ساعت و 18 دقیقه و 38 ثانیه  سن دارد الان اینجا ب سر میبری! چه خبر مبرا؟ ماهگردت مبارک فرشته من! این روزا نمیشه جشن ماهگرد گرفت نفسم... مخصوصا اینکه 19 این ماه مصادف شد با 6 محرم و شهادت علی...
19 آبان 1392

روزانه های ایکیوسان من!!!

سلام قشنگ من... سلام ایکیوسان مامان........   ارشان من داره میگذره، زندگی رو میگم، خیلی زود میگذره... امروز نشستم یکمی از خاطرات بارداریمو میخوندم... ای خدا چه روزایی بود... چه حس و حالی داشتم! چقدر زود گذشت پسرم. عین برق و باد رفت... عمرمون داره میگذره و من هر لحظه بیشتر عاشق با تو بودن میشم...  خاطراتمو ک مرور میکنم اشک تو چشمام جمع میشه... خوشحالم از با تو بودن و ناراحت از گذشتن گذشته ها!!!!!!!! چی بگم مادر؟ هرچی بگم خاطرات ک برنمیگردن؟ روزهای اول ازدواج، روزهای اول بارداری، روزهای اول با تو بودن چه سخت و چه آسون میگذره...... ما هم بگذریم:   خب قشنگم امروز دقیقا سال و  روزته و میخ...
14 آبان 1392

بازم تولد 1سالگی...

کاغذای رنگارنگ  بادکنکای قشنگ  تولدش امروزه  شاده چقدر این آهنگ  کیکی بزرگ خریدند  هدیه تهیه دیدند  شمع روی کیک گذاشتند  میوه تو ظرفی چیدند  کوچیک و بزرگ مهمونا  یکی یکی رسیدند  نی نی شمعو که فوت کرد  کیکو اونا بریدند  دست می زدند فراوون  نانای می کرد نی نی جون  یک شب خوب و زیبا  درست می کرد براشون سلام زنبورکم... سلام نفسکم... ی بار دیگه تولد برات گرفتیم. ههههههه تولد یک سالگی تو 1سال و 19 روزگی!!!!!!!!!      واسه مهمونای تهران! همه ناراضی بودن ک نت...
9 آبان 1392

سرباز اعزامی...

دوست جونیایی ک دفعه قبل نتونستن بیان قرار وبلاگی ، دوست جونیایی ک دوست دارن بیان ی قرار دیگه داریم! هیچ محدودیت سنی نداریم. هرکی بخواد میتونه بیاد. این دفعه پارک رازی واقع در میدان رازی! فقط هرکی قراره بیاد حتما حتما تو سایت  http://www.ninihaye91.niniweblog.com/  اعلام کنه. چون اول باید تعدادمون زیاد بشه بعد قرار رو قطعی کنیم. ما ک خیلی دوست داریم همتونو ببینیم. شما چی؟؟؟؟؟؟     نی نی شده یه ساله      یه دم آروم نداره  هر چی که گیرش میاد   تو دهنش میذاره  یک کم تاتا می کنه   مامان و بابا می کنه  چه شیطون و شیرینه  ببین چه ها می کنه  ...
6 آبان 1392

چکاپ و اطلاعات1 سالگی...

  سلام فرشته زمینی من  گل نازم الان ک دارم برات مینویسم تو خوابیدی. آره همیشه همینو میگم آخه اگر بیدار باشی ک منو لب تاپ امنیت جانی نداریم فدای شیطنتت ک روز ب روز داره بیشتر میشه. اول از خاطراتمون تو شمال بگم: 15 مهر جشن عقد عمو مجتبی و ناناس( الناز) بود ک خیلی عالی برگزار شد و کلی بهمون خوش گذشت.... از راست زن عمو سحر ، ساناز خواهر عروس ، من ، زن عمو راحله اینم دوماد آینده آقا ارشان خخخخخخ اینم خانواده 3 نفره ما با خانواده جدید دو نفره عمو مجتبی این عکسا هم مال همون شب بعد از جشن ک برگشتیم خونه  نصف شبی تازه داری واسه عمو میثم موش میشی. ههههه ...
7 ارديبهشت 1393

یک سال با حباب کوچولو...

  19 مهر 1392   سالروز 3 تا شدنمون مبارک         پیشی سفیدبرفی من سلــــــــــــــــــــــــــــــام تولد یک سالگیت مبارک زندگی مادر   پسرم ممنون، ممنون ک با آمدنت نام زیبای مادر رو ب من هدیه دادی. خدایا ممنونم ک منو لایق مادر شدن دونستی مادر که باشی باید دلی داشته باشی به وسعت دریا و سعه ی  صدری به گستردگی عالم مادر که باشی باید قوی باشی و توانمند، باید محکم باشی و استوار باید دستانی داشته باشی پر توان باید پنجه هایی داشته باشی پر زور تا وقتی کودک سنگینت را- که حالا دیگر بزرگ شده اما همچنان نیازمند آغوشت –در آغوش می گیری ...
19 مهر 1392

خیلی درگیریم، مروری ب گذشته

سلـــــــــــــــــام همه وجودم خوبی سفید برفی مامان؟ طلایی من درچه حالی؟ از این روزهامون بگم برات ک حســــــــــــــــــابی سرمون شلوغه! ینی وقت سر خاروندم ندارم! حتی وقت نمیکنم ب دوستامون سر بزنم. ب خدا وقت نکردم ب دوس نزدیکم ک رمز خواسته بود رمز رو بدم. خیلی درگیریم. آخه فرشته من تولدت 18 مهر خونه پدر جون برگذار میشه (چون میخوایم 5 شنبه بگیریم)... و اما ما قراره از 14 مهر بریم شمال. آخه 15 مهر عقد عمو مجتبی جون و خاله الناز (ناناس) !!!!!! خیلی خوشحالم... ولی سرم خیلی شلوغه... اگر جشن خونه خودمون بود و تهران بودیم ب نظرم خیلی آسون تر بود ولی اینطوری هرچی هم باشه مثل مهمونم و خیلــــــــــــــی از کارایی ک میخواستم واسه ...
12 مهر 1392

فرهنگ لغت ارشان در 11 ماهگی

  صبح تا شب این شده کارم     ک واسه چشات بیدارم تو خــــــــدای عاشــــــقایی      تــــو تموم کس و کارم   سلام قلقلی من... خوبی فرشته من؟ تو چهارمین روز از پائیز با ی هوای عالی اومدم برات از خاطراتت بگم عمرم. مامانم نفسم چطور بهت بفهمونم ک عاشقانه میپرستمت. ؟؟؟؟؟؟؟؟ خودتو خسته نکن هیچ وقت نمیفهمی ک تا چه حد دوستت دارم. تو هم روز ب روز ک بزرگتر میشی من و بابایی رو بیشتر عاشق خودت میکنی. میمیرم برات...     فرشته من این روزها پیشرفتهات کاملا مشخصه. دل تو دلم نیست ک باهام کامل حرف بزنی. البته الانم از تنهایی در اومدم و کاملا هم صحبتم شدی! خیلی خوشگل...
8 مهر 1392