سلام آتیش پاره مامان... نازدونه ، بالاخره بعد از کلی دنگ و فنگ کار ،خونه تکونی و خریدا و آرایشگاه و بستن چمدون تموم شد و انشالا ما عازم سفریم! آخه دیگه چیزی ب عید نمونده نفسم... منم اومدم قبل از رفتنمون هم آخرین پست سال 91 رو بنویسم و هم پیشاپیش عید رو ب دوستامو دوستات تبریک بگم... آخه ما امسال زودتر میریم شمال و سال تحویل رو اونجاییم... پارسال عید یادته؟ یادش بخیر... چ روزای قشنگ و دردناکی بود... الان ک گذشته ب نظرم قشنگ میادا... اون موقع ک هممون ی چشممون اشک بود ی چشممون خون... نگو نمیدونی منظورم چیه! خب گلم من استراحت مطلقی بودم و ی ذره مونده بود تورو از دست بدم! ولی خداروشکر ک اون روزای سخت گذشتن و تو الان پیش منی! تو...