ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

آتلیه...

1391/12/21 19:21
434 بازدید
اشتراک گذاری

 

 سلام... خسته ام، جون برام نمونده
از آتلیه برگشتیم... مثلا میخواستیم ی روز شاد داشته باشیم... تو راه بهت شیر دادم و خوابیدی... وقتی بیدار شدی کلی برامون خندیدی... رسیدیم و لباساتو تنت کردم... تا گذاشتمت کنار دکور شروع کردی ب گریه....
وایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی اعصابمونو خورد کردی... نشد ک نشد
اصلا همکاری نکردی ک نکردی...
آخرشم یک دقیقه ساکت مونده بودی تا خانمه ازت عکس گرفت قل خوردی افتادی سرت خورد ب زمین نفست رفت...
وای من ک مرده بودم دیگه.....................
اومدیم خونه ک ی روز  دیگه بریم... تا نشستیم تو ماشین بازم خوشحال شدی و شروع کردی ب آواز خوندن...
مونده بودم چی بگم؟ ب خدا نمیدونم با این فسقلی ها چکار باید کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا باز ی روز دیگه قراره بریم ادامه کار... فعلا بای بای ک من داغونم
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان کنجد
21 اسفند 91 23:34
ای جونم عزیزم الهی بمیرم چیزیش که نشده دلبرکم
عزیزم جون اد شدی
مواظب پسرکم باش


نه خالش
خدارو شکر چیزی نشد
میسی
مریم مامان ارمیا
22 اسفند 91 3:14
خسته نباشی شقایق جون.
این بچه ها غیر قابل پیش بینی هستن.
درست وقتی که لازمه سرحال باشن حال آدمو میگیرن.
انشالله که ارشان جونم همکاری کنه و ما عکسای آتلیه ای خوشگل خاله رو ببینیم



ممنونم مریم جونم
آره واقعا
امیدوارم ک بشه
مامان مهربد
22 اسفند 91 8:21
سلام اشکال نداره عزیزم همه همینن ولی خداییش پسر جون جون تو هم واسه خودت یه پا ناقلایی ها


سلام نجمه جون
آره خالش کشته منو
شهرزاد
22 اسفند 91 9:18
اشکال نداره خانومی ایشالا یه روز دیگه میرید کلیییییییی عکسای خوشگل خوشگل می گیرید


امیدوارم ک بشه
مامان سمی
22 اسفند 91 10:36
ای جانم.خداروشکر که طوریت نشد ارشان جونی.حق داری شقایق جون چون این فسقلیها گاهی اوقات میرن رو اعصاب.اما اونها هم تقصیری ندارن هنوز خیلی کوچولو هستن و به همچین محیطهایی بیگانه هستند و احساس غریبی و نا امنی می کنن از طرفیم چون هنوز مستقل نشدن یعنی نمی تونن به تنهایی بشینن همکاری نمی کنن و بیشتر می ترسن.خودتو ناراحت نکن مامانی حالا حالاها وقت داری تا عکسهای خوشگل ازش بندازی
منکه گذاشتم هروقت آرتینم کاملا مستقل شد بعد ببرم آتلیه فعلا به عکسهای دوربینم بسنده می کنم


آره ب خدا
منم میخواستم دم عیدی عکسای خوشگل ازش بگیرم....
مامان رقیه
22 اسفند 91 11:38
چه اصراریه خوب نبرش الان
بزار بزرگتر شه بشینه بچه لااقل بتونه خودشو بگیره
حالا ایشالا که این دفعه طوری نمیشه


مامان محمدرهام جون
22 اسفند 91 11:59
سخت نگیر شقایق به خدا من هر سری دوبار میرم وبعدشم داغون داغونم ،محیط جدید وشلوغ آتلیه براش نا آشنا بوده خوشحال باش که پسرت با هوشه عزیزم سری بعد که بری باهات همکاری میکنه فقط چند دقیقه ای محیط زو بهش نشون بده تا عادت کنه بعد برو سر عکاسی


آره خاله راست میگی
حتما اینکارو میکنم
مامان طه
22 اسفند 91 14:33
خسته نباشیییییییییییییییییییی

بروزما



زودی میام
mamanebaran
22 اسفند 91 16:47
الهي قربونت برم كه غريبي كردي فداي تو بشم من ، آخي نازي سرت اوف شد ، شقايق جونم چرا مواظب گل پسرمون نيستي فداي خنده هات كه تو ماشين مي خندي ماماني قند عسلمون غريبي كرده خب


آره خالش
تا خانومه میرفت بیرون آروم میشد
مامان یاشار
22 اسفند 91 17:31
نازی طفلی ارشانم. جای جدید بوده و باید تنها مینشسته خوب مامانی. ایشالا دفعه بعدی کلی همکاری میکنه. یه عالمه بوس از اونجای سرت که خورده به زمین عشقم


مرسی خالش
آره ترسیده بود
شقایق مامان آرشا
22 اسفند 91 18:37
الهی اشکال نداره مامانی.خسته نباشی


چه کنیم دیگه
mumy
22 اسفند 91 19:13
وای من 23 روزگی ارمینو بردمممم نمیدونی چی به سرم اورئ مرده بودم از خنده اولش خواب بود بعد بیدار شد کلی بالا اورد بعد اروغ زد بعد هم پیپی کرد اونم با صدا خخخخخخخخخخخخخ جالب اینجاست که عکاس هم مرد بوددددد


ای وای
همه کاراشو همونجا انجام داد
هههههههههههههههههههههههههه
افسانه مامی پارمین
23 اسفند 91 12:23
عزیزم ، سر پسری که چیزی نشد؟؟؟آخی عزیزم دفعه بعد حتماً همکاری میکنه مامانش غصه نخور


نه خاله خدارو شکر
امیدوارم
الهه(مامان یاسان)
23 اسفند 91 14:33
شقایق جونم خصوصی ی ی ی ی


ممنونم عسیییییییییییییییییییسم
مامان محمدامین
23 اسفند 91 14:34
سلام خانومی...ماشا... گل پسر نازی داری...
منم یه پسر دارم که دو ماهشه...دوست داره با آرشان جون دوست بشه...
من با اجازه لینکتون کردم


سلام گلم
ممنونم ک ب ما سرزدی
ارشان منم خوشحال میشه
منم لینکت میکنم
الهام
23 اسفند 91 15:07

حرصشونو در اوردی گلک؟؟؟
بچه حسش نبوده دیگه!!!
دوست نداشته...!!


آره دیگه چه کنیم
رضوانه
23 اسفند 91 18:06
ای جووووونم پسمل شیطون
خوب مامانی دوست نداشته اون لحظه عکس بگیره


آره فکر کنم خالش