آتلیه...
سلام... خسته ام، جون برام نمونده
از آتلیه برگشتیم... مثلا میخواستیم ی روز شاد داشته باشیم... تو راه بهت شیر دادم و خوابیدی... وقتی بیدار شدی کلی برامون خندیدی... رسیدیم و لباساتو تنت کردم... تا گذاشتمت کنار دکور شروع کردی ب گریه....
وایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی اعصابمونو خورد کردی... نشد ک نشد
اصلا همکاری نکردی ک نکردی...
آخرشم یک دقیقه ساکت مونده بودی تا خانمه ازت عکس گرفت قل خوردی افتادی سرت خورد ب زمین نفست رفت...
وای من ک مرده بودم دیگه.....................
اومدیم خونه ک ی روز دیگه بریم... تا نشستیم تو ماشین بازم خوشحال شدی و شروع کردی ب آواز خوندن...
مونده بودم چی بگم؟ ب خدا نمیدونم با این فسقلی ها چکار باید کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا باز ی روز دیگه قراره بریم ادامه کار... فعلا بای بای ک من داغونم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی