ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

این مطلبو وقتی 20ساله شدی بخون

1392/4/4 23:21
460 بازدید
اشتراک گذاری

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

سلام تمام هستی من... سلام ارشان من

مامانم امروز تصمیم گرفتم 1 پست خصوصی برات بذارم و کلی باهات درد و دل کنم... اما الان ک اومدم شروع ب نوشتن کنم همه اش از ذهنم پرید.

الان ک دارم برات این متن رو مینویسم تو رو پام خوابیدی. امروز من و تو تنهاییم و شب باباعلی شبکاره. و من و تو مجبوریم تنها بمونیم. گل مادر امروز تو 8 ماه و 16 روزه شدی... و من ب جز 9ماه بارداری 8 ماه و 16 روزه ک هر روز با تو ام و باتو میخندم و با تو گریه میکنم. با تو بیدار میشم و با تو میخوابم. باتو غذا میخورم. خلاصه بگم با تو نفس میکشم. باتو زندگی میکنم.

گل مامان نمیدونم الان ک داری این متن رو میخونی چند سالته ... وچقدر مفهوم مادر رو میفهمی؟خودم ک دلم میخواد 20 سالت شد بخونیش... ولی اینو بدون پسر قشنگم ک هرچی از وسعت مادر بگم بازم کم گفتم. 

پسرم یک پدر تمام شب و روزش رو کار میکنه ک بچه هاش راحت زندگی کنن ... آره 1 پدر خیلی سختی ممکنه بخاطر بچه هاش بکشه. اما هیچ وقت مثل مادر از جونش مایه نمیذاره. تو دوران 9ماهه ی بارداری مادر از گوشت و خونش میذاره واسه بچه اش... وقتی بچه ب دنیا میاد تمام شب رو بیدار میمونه. با همون خستگی شبانه تمام روز رو ب کودکش شیر میده و اونو در آغوشش میگیره و این زیباترین خستگی دنیاست.

پدر شاید با ورود فرزند ب خونه بیشتر کارکنه و خسته بشه ولی شب ک میرسه خونه از جاش تکون نمیخوره و یک کلمه حرف نمیزنه ک چی؟ خسته ام! از صبح تا حالا یکسره سر کار بودم... اما مادر صبح و شب ک هیچی تمام لحظاتش رو برای بچش وقف میکنه و در نهایت اگر یک روز غذا دیر آماده بشه میشنوه: از صبح تا حالا چکار میکردی؟

پسرم من الان نمیدونم تو چه اخلاقی در آینده خواهی داشت؟ خوش اخلاق، بداخلاق، عُنُق؟ یا حالا هرچی... ولی مامانی بالاخره قراره 1 روزی ازدواج کنی. گل من هیچ وقت هیچ وقت ب همسرت در مورد خانوادش مخصوصا پدر و مادرش بد نگو.

گلم تو هیچ وقت نمیتونی مادر بشی و مادر رو درک کنی فقط ب تنها خواهش مادرت عمل کن: هر وقت همسر دار شدی فقط همسرت رو درک کن. شاید چیزایی ک او ن میگه ب نظر تو غیر منطقی بیاد ولی گاهی بهتره بدون منطق و از روی احساس تصمیم بگیری. همون چیزی ک من آرزوش رو داشتم و هیچ وقت بهش نرسیدم.

مامانی من خودم این چیزا رو تو زندگیم حس کردم. خیلی وقتها شده از زندگیم خسته شدم ولی عشق تو باعث شد دلم گرم بشه.

نمیگم باباعلی مرد بدیه! همه نوع خوبی رو داره... تنها اشکالش اینه ک یخورده بی عاطفه است. یعنی اصلا احساسات رو قبول نداره. همیشه دنبال منطق میگرده و این برای ی خانم یکم ناخوشاینده.

شاید اگر ی مرد بشنوه بگه خیلی هم خوبه. آره بابای تو فوق العادست... شاید جزء بهترین مردهای دنیا باشه... اما 1 زن در کنار همه چیزهایی ک از شوهرش میخواد یکم احساسات هم لازم داره.

اینو فراموش نکن

بسته دیگه یکمی زیادی ناراحت حرف زدم. ی چیزایی هم هست ک میخوام شادش کنیم...

 البته اینا ک میگم مال وقتیه ک ازدواج کرده باشیا... همیشه از پسر بچه هایی ک فکر میکن بزرگ شدن اعصابم خورد میشه. مثلا ی فامیلی داریم ب اسم سعید ک تو سن 17 سالگی احساس مرد بودن کرد و زووووووووووووووور ک من زن میخوام... حالم بهم خورد

یا چرا راه دور بریم؟ همین عمو میثم خودت 19 سالشه و زن گرفته... آخه پس کی میخوان جوونی کنن؟ من همیشه ب دایی امیر میگم مثل باباعلی خوبه. 26 سالش بود و ماشین و خونه داشت بعد زن گرفت. یا عمو مجتبی ک الان 26 سالشه و تازه نامزد کردن... دوست دارم تو هم همینطور باشی پسرکم...

دلم میخواد درس بخونی ... درس بخونی و درس بخونی تا 1 شغل مناسب داشته باشی...

1 انگشتر دارم ... یعنی 1 انگشتر ک تو برام خریدی! امیدوارم بتونم تا موقع ازدواجت نگهش دارم و خدا منو ب آرزوم برسونه و زنده بمونم تا اونو بدم ب همسرت... 

و گردنبندی ک بابارضا سر عروسیم بهم داد و روش نوشته عزیز بابا! اینو ب تو نمیدم چون روش نوشته عزیز بابا و اگر مال تو بشه میشه از طرف باباعلی... پس اصلا نباید مال تو باشه. اینو گذاشتم واسه بچه تو!!!!!!!!! تعجب نکن. چون اونطوری اگر تو گردنش باشه عزیز بابا میشه از طرف تو و تو تکه ای از وجود منی!

دیگه خسته شدم از تایپ کردن این پست رو فقط و فقط ب عنوان درد دل با تو نوشتم... الان 1 حس خوبی دارم. احساس میکنم واقعا با تو حرف زدم و سبک شدم.

اینو بدون مامان هرجا باشه عاشقته و تو توی قلبشی تا اَبَد پسرکم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)