ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

روزانه های ارشانم، دندون هشتم

1393/2/7 12:20
654 بازدید
اشتراک گذاری

181009khl2g4mgca.gif 

hartje-bloem.gifسلــــــــــــام عشقم... عمرم... نفسم... پسرم تویی همه کسم!!

hartjes-ballonnen.gifhartjes-ballonnen.gifhartjes-ballonnen.gifhartjes-ballonnen.gif

 

23.gifزندگی مامان بالاخره پس از مدتها تونستم بیام برات خاطراتتو بنویسم. از اینکه دیر میام نگران نشو گلم همه خاطراتت تو دفتر هست و مو ب موشو وارد وبلاگت میکنم.

23.gifالان شما شکلات من رو پام خوابیدی و من برات موسیقی طبیعت گذاشتم پخش  بشه ... بذار تا خوابی تند تند بنویسم... پس بفرمائید: 

harten-3-diamantjes.gif

23.gifاول از همه: از روز 1 شهریور 92 شما گوگولوی من ب طور رسمی میتونی سر پا وایسی، اما هنوز نمیتونی بیشتر از 2 قدم راه بری! فدای راه رفتنت بشم. دستاتو ب هر چیزی میگیری و بلند میشی بعد دستاتو ول میکنی تند تند دس دسی میکن و دستاتو میاری بالا مثلا نانای میکنی.(بیشتر دستت رو ب ما میگیری ک اگر خواستی بیفتی بگیریمت)

 115.gif

23.gif2شهریور تولد بابارضا (ب زبون خودت بهش میگی اِدا ) بود... بابای خوب و نازم تولدت مبــــــــــــــــــــارک، تو همون روز هم هشتمین مرواریدت در اومد. مبارکت باشه قند عسلم. دندون پائین سمت چپ عکس بارنگ قرمز...

دندون

23.gif3شهریور هم تولد عمو مجتبی جون بود. عمو مجتبی مهربونم تولدت مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــ.

23.gif4شهریور بود ک همه رفتن شمال ب جز ما! یکی از اقوام فوت کرد ک تقریبا دور بود ولی ب هم نزدیک بودیم. زن عموی بابارضا ک زن عموی پدرجون هم میشه! خدا رحمتش کنه. بابا رضا و مامان شرا ه صبح زود حرکت کردن. من و تو نتونستیم بریم هم بخاطر تو ک تو این مجالس نباشی فعلا و هم اینکه راه دور بود و بابا علی با عمو مجتبی صبح زود رفتن و شب برگشتن. اگر میرفتیم تو توی راه کلافه میشدی... بخاطر همین ما منتقل شدیم خونه بابارضا پیش دایی جون... و تو کــــــــــــــــــــــــــلی کیف کردی.

23.gifاون روز دایی امیر برامون هلو پارتی گرفت. خخخخخخخخخ بخاطر تو ک مثلا اذیت نکنی و اینکه خودش از بودن ما اونجا خیلی خوشحال بود گفت میخوام براتون جشن خوراکی بگیرم. من ی عالمه غذا درست کردم و دایی جون هم کلـــــــــــــــــــی خوراکی خرید. نمیدونی منظورم از کلی چیه/ خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی. میشد باهاش ی مغازه خوابار  فروشی باز کرد.

23.gif تو توی خوراکی ها موج مکزیکی میرفتی. خخخخخ هی میپاشیدیشون رو سرت...

1

این یکی از جعبه هاییه ک توشو پر خوراکی کرده بود و آورده بود خونه

1

1

یعنی دایی جون میذاره من از این خوراکیها بخورم؟ 

1

23.gifراستی پسملم اونجا ک بودیم 2 تا کار جدید یاد گرفتی: 1. شونه بر میداری و موهاتو شونه میکنی 2. دایی بهت ی مدل نانای جدید یاد داده ک میشینی و باهاش میرقصی... دیگه حسابی رقاص شدی!

 ی چندتا عکس از 3روزی ک اونجا بودیم

روزانه

 اینجا داره رو تاب خوابت میبره!!!!!! نمیدونم چرا انقدر عاشق مت شدی! این عروسک مت رو دوستم سال آخر دبیرستان ک بودیم واسه تولدم بهم هدیه داده بود من اصلا دوسش نداشتم. حالا تو عاشقشی و عین دخملا بغلش میکنی!

روزانه

روزانه

روزانه

این اسباب بازی های طفولیت دایی جونه! از انباری برات در آوردم شستم دادم بازی کنی! خیلی دوسشون داشتی و خوب سرگزمت کرد...

 روزانه

روزانه

حالت خوابیدنت رو ببین مامانم! از اونجایی ک همیشه عادتته دست منو میگیری میخوابی وقتی دست من نزدیکت نباشه دست خودتو میگیری! الهی برات بمیرم... تا جایی ک دست خودم باشه موقع خواب پیشت میمونم مامانم...

روزانه

روزانه

اینجا هم داشتمجیشتو عوض میکردم دایی هی ازمون عکس میگرفت. خخخخخخ

روزانه

115.gif

23.gifی سری دیگه از کارایی ک تو این مدت یاد گرفتی یکیش اینه ک وقتی میگم اوف متوجه میشی... ب هرچی بگم اوف دیگه دست نمیزنی!

23.gifبابایی ک میره سر کار ب خدا اشکمو در میاری. مخصوصا این سری ک ی شب رفت مسافرت و شب بعدش شب کار شد ... همش 4 دست و پا میری و دنبالش میگردی! اول میری تو اتاق بعد میری در حموم و میزنی و وقتی نا امید میشی میاد دی ورودی رو میگیری و بلند میشی و تمام این مدت هم مدام میگی با با با با با!!!!!!!!!

23.gifی روز هم خونه بابارضا بودیم و دایی رفته بود کلاس... تو دوئیدی تو اتاقش و رفتی تو ... منم پشت سرت اومدم و گفتم ارشان دایی رو صدا کن... دایــــــــــــــــــی! یهو تو ک پشت تخت بودی سرت رو آوردی بالا و گفتی دااااااااااااااااااااااا!!!!!!!! انقدر خندیدم. فکر کردی منظورم دالی بازیه!

23.gifاز موقعی ک تو دلم بودی هر وقت وول وول میخوردی آروم با انگشت میزدم ب شکمم بعد از ب دنیا اومدنت هم همین شد عادتت. همش موقع بی حوصلگیت میزنم آروم ب پشتت خیلی دوست داری! الانم این کار رو تو برام میکنی. حوصله ک نداری میای بغلم سرت رو میذاری رو شونم و میزنی ب پشت من... الهی من فدای تو بشم.

23.gifی کار دیگت اینه ک تو بازیها یهو دستمونو نشگون میگیری..............

23.gifو اینکه یاد گرفتی با دهن آهنگ میزنی. آهنگی ک ما واسه نانای برات با دهن میزنیم و تو  هم تکرار میکنی!

23.gifآخریشم اینکه هر وقت ی چیزی میخوای میای دنبالمونو هی میگی اَمه!!! نمیدونم شایدم منظورت عمع باشه! خخخخخخخ خدارو شکر تو ک عمه نداری!

115.gif

حالا ی چند تا عکس برات میذارم و همونجا برات توضیح میدم:

استاد ارشان در حال خلق آثار هنری!

استاد

استاد

استاد

استاد

بعدشم انقدر سررسید رو میبندی و باز میکنی و میخندی ک دلم میخواد قورتت بدم

استاد

حالا ی اثر هنریه خشن!

 استاد

استاد

اِِِِِ چرا اینطوری شد؟

استاد

دفتر خوب نیست، باید ی جا بکشم ک دیگه پاره نشه 

استاد138.gif

ژولیده مامان

نفس مامان

پسملم شیطونی کرده ب کمدش تبعید شده

جونم

نمایی از گلم در حال بازی و دیدن پیام بازرگانی

عمرم

 بفرمائید

یاس مامان 

hart-19.gif

و در آخر شکار لحظه ها توسط مامان:

1

شروع خواب

2

3

اینم خنده فرشته من تو خواب با صدای بلند

 

hart-6a.gif

وجودم عاشقتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

67.gif

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مامان امیر مهدی(سپیده)
7 شهریور 92 15:48
چجوری بگم دوست دارم آخه ارشان.میخورمتا درسته میخورمت.
نه نمیخورم تو واسه مامانی هستی بمونی واسش


الهه(مامان یاسان)
7 شهریور 92 16:43
سلام شقایق جونم

دوست جونم زود به زود بیا که نخوای انقدر پست طولانی بزاری

ماشاالله به این همه انرژی




سلام الهه جونم مگه این بشر میذاره.... خخخخخخخ


الی مامان امیر محمد
8 شهریور 92 15:05
سلام ارشان خوشگلم. فدات شم خاله که اینقدر نازی. امیر محمد هم مثل شما اینطوری اثار هنری خلق میکنه البته رو دست و پای مامانش هم میکشه.


سلام خاله جون. میسی خخخخخخخخخخ
شيدا
8 شهریور 92 17:17
http://upload7.ir/images/76980757102568362806.jpg

تو آسمونا سير ميكنی كلكـ ؟


واااااااااااااااااااااااااااای مرسی خاله شیدا
شيدا
8 شهریور 92 17:38
http://upload7.ir/images/45306610191965904157.jpg

حالا بذار عكسای آتليه ت اومد بهتر ميشه


الان جیغ میزنم خیلی مرسی
شيدا
8 شهریور 92 17:47
آخه چيكار كنم خيلی دوستت دارم ارشان پيشی


مرسی خاله مهربونم... خیلی لطف داری
Safoura
8 شهریور 92 20:53
عزيييزم
كلي ذوق كردم، از خوندن كارهاي جديد و شيطنتهاي بامزه ات ، اي پسر بلا و ناقلا.
ماشالا شقايق جون، علاوه بر همه چيز اين اقا ارشان گلم، كه قابل تعريف هست،بايد بگم كه خيلي هم باهوشه و توي كارهاش نسبت به سنش خيلي جلو هست. الان دوست دارم دوباره برم كارهاي بامزه شو ببينم و متن هاي قشنك و باسليقه اي كه گذاشتي رو يبار ديگه بخونم
💖💖 💖💖
💖✨✨💖💖✨✨💖
💖✨⭐✨✨⭐✨💖
💖✨⭐⭐⭐⭐✨💖
💖✨⭐😍⭐✨💖
💖✨⭐⭐✨💖
💖✨⭐✨💖
💖✨✨💖
💖✨💖
💖💖
💖


سلام خاله صفورا جونم. قربونت برم نظر لطفته عزیز دلم سورنای گلمو ببوس
رضوان
8 شهریور 92 21:22
فدای اون خندت توی عکس اخری
دلم میخواد بچلونمت ارشانی ولی حیفففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففف


خخخخخخخخخ شانس آوردم خاله...
♥ نیم وجبی ♥
9 شهریور 92 1:11
ای جووونم کارات شبیه کسراست هردوتاتونم ماشالله شیطون
قربونت برم عزییییییزم
راستی ما آپیم با جدیدترین عکسهای نیم وجبی
خواستی سر بزن دوستم


خخخخخخ
میسی الان میایم
مامان محمدامین
9 شهریور 92 2:03
وای شقایق دیدی چی شد؟تا حالا 10 تا برات نظر گذاشتم هم تو این پست هم تو پست قبلی ولی هیچکدوم ثبت نشده میگم چرا نظرام نیست

تازه فهمیدم اسم و ادرس خودم رو یادم میرفت بنویسمپیر شدم رفت...

قربونت برم پیشیه خاله که روز به روز ماشا... بزرگتر میشی...1 ماه دیگه تولدته...یادمه روزی که اینجارو پیدا کردم 4 ماهت بود خوشگلم... محمدامین هم 1 ماهش

خدا بیاورزه. ایشا... عروسیه گل پسر خودمون

میبینم که پیش دایی امیر خوش گذروندیو مارو فراموش کردی




خخخخخخخخ منم از این کارا زیاد میکنم

آره میبینی تورو خدا

عمرمون گذشت خواهر

ممنون خاله

آره حسابی خوش گذشت ولی شمارو هیچ وقت فراموش نمیکنم

مریم (مامان ارمیا)
9 شهریور 92 3:00
سلام
هزار ماشالله به خوشگلکم
هزار ماشالله که میخواد راه بیفته
هزار ماشالله به دندوناش
فدای اون لبخند معصومت توی خواب
.
.
.
خیلی عاشقتم چش تیله ای،
بوووووووووووس




سلام خاله ممنونم میسی بوووووووس
مامان محمدپارسا
9 شهریور 92 11:05
خداروشکر که عمه نداری حاله جونیراه رفتنتم مبارک عروسک
عکس خنده تو خواب خیلی قشنگه



خخخخخخخخخخخخخ میسی خاله جون
مامان امیر مهدی(سوده)
9 شهریور 92 15:51
قربون خنده ات برم ارشان گلم.


خدانکنه خاله جون مرسی
فرناز خاله آرسن جون
9 شهریور 92 19:44
8 امین مرواریدت مبارک باشه خاله با اون موهای ژولیده خیلی ماه شدی اونجا که جای دست مامانی دست خودت رو گرفتی خیلی ملوس شدی عسلم دست دایی ات هم درد نکنه که واست پارتی خوراکی گرفته اون خنده زیبات موقع خواب خیلی قشنگ بود دست مامان شقایق درد نکنه به خاطر شکار لحظه قشنگش


میسی خاله فرناز جونم لطف داری بووووووووووووووس
يه مامان
10 شهریور 92 12:41
من فدات بشم كه اينقده ناناسي خالههههههههه

راه افتادنت مباركهههههههه


مرسی خاله جون پرنیا ی گل رو ببوس
مامان ياشار
10 شهریور 92 15:02
يعني خودم عاشقتم خوردني خاله


ما بیشتر خاله
منا مامان اریان
10 شهریور 92 22:04
قربونت برم من اینقدر تو هنرمندی ارشان
تپلی مبارک باشه دندون جدیت مبا که راه رفتنت ایشالا قدمای بزرگ تو زندگیت برداری خاله جون و همیشه سالم باشی


خخخخخخخخخ میسی خاله جونم بوس
شقایق مامان دانیال
11 شهریور 92 1:27
الهی فدات بشم فندوق خالــــــــــه
مورچه
جیجل
عشگ
ناناس
وجوجک
شوتول طلا
آخه چی بگم از اینهمه جیگری تو
در آخر عاشگتم



خخخخخخخخخخ بوس
مامانه پارسا
13 شهریور 92 15:27
خاله قربونت برم چه قدر ماشالا ناز شدی از هر روز ناز تر و بزرگتر داری میشی


بوووووووووووووس
مریم مامان ارمیا
13 شهریور 92 19:15
دست دایی مهربون درد نکنه
دوست دارم عسل خان


میسی خاله
مریم مامان ارمیا
13 شهریور 92 19:15
عزیزم خصوصیتو چک کن


ممنونم عسیسم
نسرین مامی مهراد
19 شهریور 92 17:01
ارشان جونم خیلی خوردنی شدی خاله...میخوام درسته قورتت بدم


چشمات خوردنی میبینه خاله خخخخخ بوس نه نخور منو !!!!!!!!!!