عکسای آتلیه، روزانه
سلام سلام صدتا سلام هزار و سیصد تا سلام
زندگی شقایق خوبی؟ امیدوارم خوب خوب خوب باشی !!!!! بی مقدمه اینم عکسای آتلیه ایت تو 10 ماهگی:
زیبای من ، فدای موهای طلاییت بشم من عاشقتــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
حالا چندتا عکس دیگه بذارم بعد برات از این روزات بگم:
این عکس هدیه خاله صفورای مهربونه (دوست خیــــــــــــــــــــــلی خوبم) مامان سورنا نفس (همزاد خودت ک دقیقا 19 مهر 91 ب دنیا اومده)
خیلی ممنون خاله صفورا جوووووووووووووووووونم
و این هم آدرس وبلاگ سورنا نفس خاله
http://sourena2012.niniweblog.com
و 2تا هدیه زیبا از شیدا دوست گل خودم...
ممنونم ک انقدر ب ارشان لطف داریــــــــــــــــد
حالا بریم سر اصل مطلب، دردونه پائیزی من:
7 / شهریور 92 برای اولین بار شب موقع خواب وقتی شیر میخواستی هی تند تند گفتی به به به به... و فردا و پس فردا و ......... موقع شیر تکرار کردی مامان فدای حرف زدنت بشه جوجوی من
8 / شهریور 92 باباعلی شب کار بود و من و تو شب تهنا موندیم. موقع خواب دیدم وقتی کولر روشنه دست و پات یخ میشه واسه همین کولر و خاموش کردم دیدم خیس عرق شدی، تصمیم گرفتم کولر و روشن کنم و ی بلوز آستین بلند تنت کنم. رفتم تو کمدت و تو وسایل گذشته ی بلوز ک قبلا میپوشیدی آوردم ک مثلا آستین بلند بپوشی اما وقتی پوشیدی دیدم آستینش تا آرنجت میرسه خخخخخخ
یعنی واقعا داری بزرگ میشی؟
و 1بار برات ی بار دسر سیب و گلابی درست کردم خیلی دوست داشتی
البته منظورم از خیلی 4 قاشقه خودته! نوش جونت مامانم
دیشب 9 / شهریور هم عمو مجتبی اومد خونمو ک خیلی بهت خوش گذشت
لباسایی ک عمو مجتبی جونم برام خریده رو پوشیدم منتظرم تا بیاد
پس چرا عمو جونم نمیاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینم عمو جونم ک از لحظه ای ک دیدمش همش بهش میخندیدم و خیلی دوسش دارم
هر وقت مامانم میگه 1 2 3 منم باهاش میگم و در آخر ی لبخند ناز واسه عکس
در ضمن خاله های مهربونم من تعمیرگاه تخصصی موبایل دارم و همه فن حریفم. کاری داشتیید در خدمتم
حالا خبرهای تصویری:
پسملم تو اتاقش در حال بازی و فوشولی
پاچه شلوارشو. خخخخخخخخ
واسه لباسشویی روکش گرفتم ک مثلا فضولی نکنی
نمیدونستم تو شیطون بلا تو شیطونی خیلی ماهرتر از اینایی
پوشک پوشیدن ب روش ارشان
ی وقتایی نمذاری مولفیکستو پات کنم و منم از روش حسادت استفاده میکنم، مثلا اسباب بازی ک پیشم باشه رو بر میدارم و نشون میدم ک دارم اونو پوشک میکنم....
تو هم از حسودیت بدو بدو میای خودتو پرت میکنی بغلم و تمام صورتمو تف مالی میکنی( مثلا ی چیز تو مایه های ببخشید خخخخ)
و در نهایت
این دوتا عکس رو ببینید خیلـــــــــــــــــــــــــــی باحاله...
ای کاش ساعت گذاشته بودم روش
ی شب ارشان قبل از خواب داشت با این بطری توپی بازی میکرد
من دیدم دیگه دیر وقته و بابایی خوابش برده بدون اینکه اسباب بازی هارو جمع کنم ک سر و صدا نشه اون بطری رو از ارشان گرفتم و همونجا گذاشتم و پسرک رو بردم بخوابه... اما ارشان دلش میخواست بازم با بطری بازی کنه و گریش در اومد ولی زودی خوابید
صبح همین ک چشمشو باز کرد بدو بدو اومد و مبل رو گرفت و بلند شد و ادامه بازی با بطری خخخخخخخ یعنی حافظه بلند مدتت تو حلقم مادر!
تو عکس دوم فقط قیافش خوابالو شده
دیگه فعلا حرفی یادم نمیاد
الانم گذاشتمت رو پام و داری حسابی اذیتم میکنی..... مثلا خوابی ولی ...
.: پرنس پیشی ما ، ارشــــــــــــــــــــــــــان جون تا این لحظه ، 10 ماه و 21 روز و 5 ساعت و 16 دقیقه و 54 ثانیه سن دارد :.
اینم ی عکس یادگاری از خودم ک دوستان نینی سایتی گذاشتن