تولد مامان شراره(سلاله)
سلام ب شیرین عسل، شکر پنیر و نفس دونه مامان
قربون چشمای تیله ایت مامانی اومدم برات از تولد مامان شراره بگم. 1آذر تولد مامان جونم بود و ما براش ی مهمونی خودمونی گرفتیم:
مامان خوبم تولدت مبارک ایشالا هزار سال سایه پر مهرت روی سرمون بمونه
تقریبا 4 روز قبل از تولد من و باباعلی تصمیم گرفتیم شب تولد مامان شراره ی سورپرایز براش داشته باشیم. با دایی جون و بابارضا هماهمگ شدیم و همه دست در دست هم دادیم ب مهر و تولد مامان شراره رو برگزار کردیم.
روز تولدش هممون خیلی معمولی بهش تبریک گفتیم و بابارضا مثلا رفت سرکار... من گفتمم شب مهمون دارم... دایی جون هم گفت داریم هیئتو جمع میکنیم و همه تنهاش گذاشتیم. الهی بمیرم ک کلی از دست هممون ناراحت شد... خخخخخخخ
غروب بابارضا ب بهانه اینکه بریم ی دور بزنیم آوردش بیرون و من همون موقع بهشون زنگیدم ک بیاید ارشان اصلا حرف منو گوش نمیده یکم نگهش دارید من مهمون دارم. و از اونجایی ک خیلی این کار رو میکنم و همش بهشون میگم بیاید کمکم اونا هم سریع اومدن و اصلا شک نکرد... و وقتی رسید:
خلاصه ک خیلی شب قشنگی بود و ب هممون خیلی خوش گذشت
ب شمع توجه کنید ک در اصل 41 بود ولی مامان شراره دوست داشت جاهاشونو برگردونیم خخخخخخخخ
کادوها: دایی جون طبق معمول همیشه ادکلن، ارشان ساعت، بابارضا پول نقد، من و باباعلی هم پول نقد
ببین موقع باز کردن کادوها رفتی رو پای سلاله نشستی
ببین چه دقتی کردی ببینی توی کادو چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
انگشت پسرک حمله ب سوی کیک
آخه اینطوری انگور میخورن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخر شب ک دیگه مهمونا رفتن داری با دوست دیرینه ات بازی میکنی... نینی توی آینه
کلاهتو میاوردی بذارم سرت بعد میدوئیدی بری خودتو تو آینه ببینی
یا خدا 2تا ارشان...
و فردای تولد پسرک در حال کندن تزئینات
و در نهایت یک بار دیگه از صمیم قلب تولد مامان مهربونم رو تبریک میگم
حالا این روزهای پسرکم:
تازگیا یاد گرفتی نارنگی پوست میگیری ولی نمیخوری و فقط میچلونیش...
هرجا موبایل، گوشی یا هرچیزی شبیه تلفن( کنترل، دوربین ...) برمیداری و کلی الو میکنی...همیشه هم با باباعلی میحرفی و میگی عییی بَس (علی بستنی بخر) یا عییی بااااد ( علی بادکنک بخر)
انقدر بینیتو با دستمال کاغذی میگیرم یاد گرفتی و هرجا دستمال ببینی برمیداری و بینیتو میگیری
تازه دستمال برمیداری و کلی برام آینه و میز و هرجایی ک من و دیده باشی در حال تمیزی رو پاک میکنی...
ی اسباب بازی داری ک ی خونست و ی دکمه داره... در اصل قلکه ک پول میذاریم روی دکمه و فشارش میدیم ی هاپو میاد برمیداره و میره... ولی تو ترکوندیش انقدر دکمه رو زدی و یکسره هم میگی هاپ یا هاپی
واااااااااااااای مادر حسین حسین رو با دست دستی و نانای قاطی کردی!!!! آهنگ ک بذاریم برات 2تا دست میزنی بعد سینه میزنی و بعد ی دست سینه ی دست نانای......... وای خدا!!!!!!!!!!
هرچیزی داغ باشه یا ما بهت بگیم اوف رو ک میبینی میگی فو!!!!!!!!
تا بگیم مبارک سریع دستاتو میاری بالا و تند تند دست میزنی میگی هوآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ حتی ی بار مامان شراره لباس جدیدتو دید گفت مبارکه تو سریع گفتی هوآآآآآآآآ
بهت میگیم بگو نون میگی نان! بچم کتابی میحرفه!!!!!!!
اسم تولد بیاد فوت میکنی!!!!!!!!!!!!
ی بار لباسارو از کشو ریختی بیرون من گفتم بچه بد! تو هم گفتی بَچ بَ... از اون روز هر دفعه میخوای منو دعوا کنی میگی بَــــــچ
بوس میفرستی مثل عسلم
اخم میکنی دردونه ام
چشمک میزنی پسرکم... فدای اون چشمای نازت
هرجات اوف میشه با گریه میای دوباره برام عملی اجرا میکنی، مثلا سرت خورد ب زمین گریه میکردی بهت گفتم چی شد مامانم آروم سرت رو زدی ب زمین... یا هر سری هرجات اوف شه همینکارو میکنی
واااااااااااااااااااااای مامانی 29 آبان ی عالم بلا سرت اومد: اول از روی میز افتادی ی عالمه گریه کردی... 5 دقیقه طول کشید تا آرومت کردم... دقیقا همون موقع داشتی تند تند راه میرفتی افتادی سرت خورد ب دیوار... وااااااااااااای خیلی گریه کردی و بازم 5 دقیقه بعد رو سرامیک سر خوردی و لبت خون اومد... خیلی خون اومد... دقیقا 3تا بلا پشت سر هم. خدا ب دادمون برسه!
حالا چندتا عکس از این مدت:
این روزا باید با هر چیزی برات تولد بگیریم و شمع فوت کنی!!!!!!!
بــــــــــــــعله
و ی نوع دیگه تولد
تولد با نارنگی خخخخخخخ
و حالا در حال خوردن پرتغال ترش
ی روز وقتی خاله الناز پیشمون بود من و خاله الناز حواسمون ب تو نبود. ی لحظه من برگشتم ک ببینم کجایی دیدم نشستی رو میز و داری کورن فلکس میخوری! نزدیک بود شاخ در بیارم... از اون روز ب بعد هر دقیقه میری بالای میز
و ارشان من توی ی روز پائیزی:
بازی مورد علاقت لگو
تو عکس پایین داری واسه عمو پورنگ بوس میفرشتی
تو عکس پایین مثلا اخم کردی! الهی بمیرم برات ک اشتباهی ابروهاتو میبری بالا
تو عکس پایین از دست من فرار میکردی. جایی پیدا نکردی قایم بشی چشماتو بستی!
عکس پایین هم مربوط میشه ب مایی ، چش چش ، دَش! یادت ک هست؟
آموزش بالا رفتن از مبل:
حالا فرار از دست مامان
و وقتی افتادیم پایین فکر میکنیم ببینیم آیا جاییمون درد میکنه؟
وقتی دیدیم جایی درد نمیکنه خوشحال میشویم
قربون اون چشمات ک شیطونی توش موج میزنه!!!!!!!!!!
من عاشقتم عشقمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی