ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

از خونه تکونی برگشتیم

1393/2/7 13:03
814 بازدید
اشتراک گذاری

eendje.gif

(پست اصلاح شد)

لطفا ب ادامه مطلب مراجعه کنید

سلام سلام ب همه دوستای گلم ک دلشون برامون تنگ شده و هی میگن چرا پیدامون نیست؟

الهی قربون همه دوستای با معرفتم برم ، ما هم دلمون تنگیده براتون...

راستش این روزا شدیدا در حال خونه تکونی هستیم... شـــــــــــــدیدا

واسه همین این پست رو علی الحساب میذارم تا برگردم...

 این چند وقت ما اینطوری میگذره

 

بــــــــــــــــــــــــــــــعله!!!هیپنوتیزم

 17

باور کنید حتی جای نشستن نداریم چه برسه ب اینکه لب تاب در بیاریم!!!!!!!!!!!

پسرک بیچاره من رو مبل خوابیده!

 17

17

ب زودی میام و این پست رو تکمیل میکنم! دوستتون دارم بووووووووووووووووس

Good Bye! Images


امروز 7 / 12 / 92

سلام ب شیرین زبون مادر! حالت خوبه عشقم؟

شکرم بعد از ی خونه تکونی اساسی و خستگی فراوان برگشتم تا پست موقت رو کامل کنم، حالا از اول برات میگم!

گل مامان از تاریخ 27 بهمن تا 2 اسفند اوضاع خونه آشفته بود و حسابی درگیر خونه تکونی بودیم. خستگیش ی طرف تمیزی خونه ی طرف! خیلی خوبه ک الان خونه انقدر تمیزه!چشمک روز 27 بهمن بود ک داشتم کابینتا رو میریختم بیرون تو هم نی های فلزی رو برداشته بودی ک یهویی کشیده شد و انگشت کوچیکت برید!!!!!!!!!نگران بمیرم برات خیلی کم برید ولی بازم واسه تو ک انقدر کوچولویی همون یکم هم میتونه درد زیادی داشته باشه! گریه نکردی . من اولش متوجه نشده بودم. اومدی گفتی مامانی: گفتم جان مامان؟ انگشتتو آوردی جلو گفتی فــــو! (ینی اوف) بعد نی رو دادی ینی با این بریده! برات چسب زدم ب 2 دقیقه نکشید باز کردی . ی سری هم با باند محکم تر بستم 5 دقیقه بعد باز کردی!منتظر خلاصه هرچی میگرفتی دستت تا دوروز میسوخت جاشماچ

عکسای روزهای خونه تکونی

17

17

17

17

17

فدای مهربونیات ک داری برام آینه پاک میکنی

17

17

29 بهمن صبح ک از خواب بیدار شدی دیگه نگفتی بــــــــــــَــهس! و از همون روز ب طور کامل با به به خدا حافظی کردی! ینی دیگه خودت نمیخوای بخوری!!!!!تشویق فدای تو بزرگ مررد کوچیکم بشم!قلب

17

4 اسفند 92 رفتیم برای خرید عید. با مامان شراره کلی خرید کردیم. کالسکه ات رو بردیم و تو خیلی آقا بودی و اصلا اذیت نکردی!ماچ بیشتر خرید تموم شد... فقط یکمیش مونده ک ب زوید اونم میریم میخریم.متفکر همون روز داشتیم تو مانتو فروشی ها میگشتیم ک ی خانومی با ی کالسکه تقریبا مثل کالسکه تو اومد جلو، گفت ببخشید خانم من از ماشین پیاده شدم نمیتونم کالسکه رو ببندم. میشه اگه بلدی برام ببندیش؟ (حالا بچه بیچاره تو همون کالسکه خوابیده، کمرش داغون شده بود بیچاره) منم حس انسان دوستانم گل کرد و رفتم براش ببندم. بلد بودم. ولی کالسکش فنرش زنگ زده بود و باعث شد موقع بستن گوشت دستم کنده بشه! حالا خونه ک از دستم میره! نذاشتم اونا متوجه بشن و بیچاره ها کلی دعا کردن. ولی چ فایده ک دستم له شد!!!!!!!!گریه بـــــــــــــگذریم!

عکسای اون روز خونه بابارضا

17

17

5 اسفند خونه بابا رضا بودیم و میخواستیم غروب برگردیم خونه ک موبایلم زنگ زد و دیدم مامان شیرین!!!! یهویی میگه امشب بیا خونه مجتبی من اینجام!!!!!!!!!!!!!!!!!!تعجب منو میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یهو شاخ درآوردم! آخه از شمال اومده تهران ب هیشکی نگفته! نزدیک تهران ب عمو مجتبی زنگ زده رفته خونش!!!!!!!!!!!!! خیلی خوشحال شدیم و با باباعلی رفتیم اونجا! هم اونا رو دیدیم و هم خونه عمو جونو! خیلی خونه قشنگی خریده. البته جای الناز جونم واقعا خالی بود ک ایشالا ب زودی جهازشو میاره میچینه و واسه همیشه ب ما نزدیک میشه!قلب

شیطونی فسقلی خونه عموجونش

17

6 اسفند مامان شیرین صبح بهم گفت بیا خونه مجتبی با هم بریم خونه عموی خودش! منم ساعت 11 شال و کلاه کردم و راه افتادیم! رفتیم و دیدیم مامان شیرین تمام خونه عموجونو تمیز کرده! بیچاره تنها کل سرامیکا و در پنجره و سرویس و هرچی ک بود رو تمیز کرد ک الناز داره جهاز میاره خونه تمیز باشه! حتی ب منم نگفت برم کمکش!ابرو خلاصه نهار هم درست کرده بودو با هم خوردیم و بعد از نهار اعظم جون دختر عموی مامان شیرین + پسرش سپهر اومدن اونجا و تو خیلی با سپهر بازی کردی! صداش میکردی امیر!!!!!!!!(چون دایی جونو میگیم امیر!)زبان بعد ک خواستیم بریم خونه عموی مامان شیرین من تصمیم گرفتم تورو نبرم. آخه میخواستیم کلی پیاده روی کنیم و با وجود تو من میشکستم! واسه همین زنگیدم ب مامان شراره و اومد دنبالت و تورو برد. و بعد ما رفتیم خونه عمو! تا غروب اونجا بودیم و بعدش باباعلی و عمو مجتبی اومدن دنبالمون!!!! تو هم ک کلی خوش گذرونده بودی اصلا نبود منو حس نکرده بودی! فقط من بودم ک بخاطر ندیدن 3 ساعت تو داشتم دق میکردم!!!!!!نگران

پیشرفتها و کارهای فسقلی:

ب پفک میگی اوفَـــد

گنجشکه میگه؟        جی جی جی

پیشیه میگه؟                مَیو مَیو

گاوه میگه؟        مــــــــــــومـــــــــو

بَبَعی میگه؟     بـــــــــــــــــــــــــــــَ

ی روز گفتم ارشان جیش کرده؟ ایشه!!!!!! تو هم گفتی جیش ، اِشی!!!

نمیدونم چرا علاقه داری کاغذ بخوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 عاشق پنیر پیتزایی! هرچیزی ک توش پنیر پیتزا باشه تند تند میخوری!

با هرچیزی ک داری بازی میکنی از پشت یقه ات میندازی تو! آخه این کارا چیه مادر؟ کلا این برات ی نوع بازی شده!!!!!!!!

اسباب بازی های باتری خورت رو میاری حتی اگه روشن هم بشه در باتریشو باز میکنی میگی بادی!!!!

ب مورچه میگی مِ مِ

بهت میگم بگو گربه میگی پیشی! دوباره میگم گربه! میگی دوبه

عمو مجتبی همیشه واست پفیلا میخره! چون خیلی دوست داری. ی بار برات پفیلا گرفتم تا دیدی گفتی عمو جی منه!!!!

گفته بودم بابا علی برات شعر ننه میخونه! الان هر دفعه ببینیش با آهنگ میگی نــــــــــــــنه!!! تازه گاهی صداش میکنی ننه! هههههه

ی روز خونه بابا رضا بودیم دایی تو اتاقش درس میخوند. تو بیرون بازی میکردی ک یهو بابا رضا از سر کار رسید خونه! همه اومدیم سلام گفتیم ولی دایی هنوز نیومده بود. بدوبدو رفتی تو اتاق اول در زدی بعد خودت درو باز کری بلند بلند داد میزدی اَمــــــــــــی باباجی! (ینی امیر باباجی اومده)

دایی جون بیچاره تنها آرزوش از زمانی ک من تازه عروسی کردم این بود ک من ی بچه بیارم ک صداش کنه دایی، اونم ک تو بهش میگی اَمی! البته هر وقت در اتاقش بسته باشه و بخوای بری تو همچین مظلوم صداش میکنی دادی! ولی اگر چیزی ازش نخوای بهش میگی اَمی!!!!!!!

بهت میگم ارشان نینی چطوری گریه میکنه؟ چشماتو میبندی میگی ایی ایی ایی

میگم نینی چطوری میخنده؟ میگی ها ها ها ها

هر چیزی از هرکی بگیری میگی میشی!

تمام شعر باب اسفنجی رو باهام میخونی و قسمت آخرش ک من عاشقشم میگم شلوار مکعبی تو میگی هاها ها

بی نهایت شهاب تیام رو دوست داری! ینی این آهنگ نمیدم نه رو ک بذارم برات پلک نمیزنی! همشم انگشتتو میاری و میگی نــــــــــــــه!

ی سری عکس همینجوری

کنترل ب دست با آهنگ شهاب تیام میرقصی

17

چرکولک من در حال شیرینی خوردن

15

بـــــــــــــــــــــــــــــــعله

17

17

17

17

بعد از خونه تکونی ی آشغال پیدا کردی داری میاری بهم بگی

17

پ ن : ببخش نفسم، ب خاطر خونه تکونی وقت نشد خیلی عکس ازت بگیرم.

آرزوی من برای تو، هرچی آرزوی خوبه مال تو

17

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (31)

رضوان مامان رادین
2 اسفند 92 0:50
خسته نباشی از خونه تکونی شقایق جون...منتظرتیم
جیران بخشنده
2 اسفند 92 10:14
وااااای خونه تکونی
مهرنوش مامان مهزیار
2 اسفند 92 15:47
سلام شقایق نبینم از دامادم کار بکشی دامادم خسته میشه اما از ته دل میگم خدا قوت
لیلا مامان حانیه
2 اسفند 92 23:59
سلام بر مادر و پسر کم پیدا خسته نباشید خوش بحالت شقایق داری خونه تکونی میکنی من و حانیه هم هر روز خونه تکونی میکنیم اما خونه تکونی که هیچ وقت توش تمیزی نیست راستشو بگو :چقدر از پسرمون کار کشیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امیرحسین کوچولو نفس ما
3 اسفند 92 2:17
خسته نباشی مامانی.خدا قوت
الهه(مامان یاسان)
3 اسفند 92 16:03
سلام آبجی جونم خدا قوت خانمی مرسی دوستم بابت تبریکت آره عزیزم 24 بهمن بود درست گفتی راستی کسی هم اومده کمکت یا دست تنهایی؟؟؟ آخه دست تنهایی واقعا سخته
الهه(مامان یاسان)
3 اسفند 92 16:16
شقایق من تو کولوپم بیا
مامان ایلیا(آرزو)
3 اسفند 92 18:03
آخی عزیزم الان همه درگیرن
امیرحسین کوچولو نفس ما
4 اسفند 92 1:41
خصوصی گلم
هنگامه
5 اسفند 92 0:53
خسته نباشــــــــــید
مامان هومن
5 اسفند 92 1:33
سلام شقایق جون خسته نباشی ممنون که هنوز هم به یاد ما هستی و با وجود بی معرفتی ما بهمون سر میزنی واقعا که شما بهترین دوست من و هومن کوچولوم هستید خیلی دوستون دارم از طرف من ارشان گل و ببوس ماشااله حسابی مردی شده واسه خودش خسته هم نباشی
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
6 اسفند 92 5:22
خسته نباشی شقایق جووون کمک نمیخوااای
منا(مامان کورش)
6 اسفند 92 17:20
سلام شقایق جون فقط میتونم بهت بگم واقعا خسته نباشی
لیلا مامان حانیه
7 اسفند 92 16:39
قربون این پسل شیرین زبون قربون تشکر کردنت( میشی) خخخخخخخ خیلی بانمک میگی حدس میزدم مامانت ازت کار کشیده باشه سندش هم ایینه پاک کردنتِ وگرنه دسته تنها که نمیتونست این همه کار کنه بوووووووووووس
سپیده مامان امیرمهدی..
7 اسفند 92 19:23
خسته نباشید شقایق جون.خوشا به حالت من هنوز شروع نکردم.ارشان جونم تو هم خسته نباشید.ماشالا که ابنقدر شیرین زبونی
مرضیه
7 اسفند 92 19:49
سلام دوست جونم واقعا خسته نباشی الهی قربون گلم بشم که به مامان جونش کمک کرده دوست جونم کلی ببوسش شقایق جان حتما هم واسه خودت هم گل پسری اسپند دود کن فدات بشم که انقدر ناز شدی یعنی عشق می کنم با حرف زدنت گل من همیشه خوشحال باشی عسلی
رضوان
7 اسفند 92 20:22
سلااااااااااااااااااااااااااااااااام شقایق جووووووووووووون نهههههههه من نمیخوام پاک شم ... خو خاموش بودم... دیگه روشن میشممن زیادددد وقت ندارم من ارشان جوونمو خییییلی دوسش دارم جیگر منهههههههههههه... راستی هر چقدر ارشان داره بزرگتر میشه شبیه خودتون داره میشه هاااااااااااااااا قربونش بشم ممممن
مامان رقیه
7 اسفند 92 22:19
اول اینکه حالشو ببر خوبه حال وقت نکرید عکس بزاری خیلی بزرگ شده شقایق . یادش بخیر عکسی که جلو بیمارستان گرفته بودی و نوشته بودی آخرین عکس با یارتودلی
سپیده مامانه پارسا
9 اسفند 92 12:22
سلام جیجر خسته نباشی خونه تکونی خیلی سخته ولی الان خونه هامون تمیز شده عوضش..ماشالا ارشان هم شده فتوکپی باباش.خودمونیماااااااااا..بوس دوستم دلم برات تنگیده..
شقایق مامان آرشا
9 اسفند 92 17:54
ای جان ارشام سخنگو مامانی خسته نباشین ما که هنو شروع نکردیم در مورد وبلاگ تکونی هم خوب تصمیمیه
مینا مامان آرمانی
10 اسفند 92 1:37
مامانی چرکولکیاشم با نمکه.... خیلی لباس آبی پررینگ بهش میاد ماشالا... ببوسش... راستی خسته نباشی خواههههههههر با خونه تکونیا
نازي مامان پورياپارسا
10 اسفند 92 8:09
فداي دستاي کوچولوت بشم الهي خاله جون خسته نباشي به ماماني کمک ميکني
مهرنوش مامان مهزیار
10 اسفند 92 8:27
خسته نباشی گلم. الان دیگه خیالت راحت داری لذت میبری از تمیزی . اما من هنوز کارام مونده آخه این هفته نشد کاری کنم مادرشوهر و پدر شوهرم از مکه اومدن حسابی درگیر بودم. ارشان جونم حالا دیگه برات آشغال پیدا میکنه ایول
مامان مهسا و معین
10 اسفند 92 9:22
سلام خسته نباشی الهی قربونت بشم آرشان جون عین معین زرنگه وبه مامانش کمک می کنه آفرین به این مرد کوچک خوشجل وزرنگ می بوسمت عسلم آرشان جیگرچشمم کف پات ماه شدی
مامان کیان کوچولو
10 اسفند 92 17:19
ینی می خوام بچلونمش خسته نباشی مامانش .. خریداتونم مبارک باااااااشه ...
شقایق مامان آرشا
10 اسفند 92 17:37
ایشالا حاجت روا بشید
امیرحسین کوچولو نفس ما
13 اسفند 92 1:13
ماااااشاالله شقایق جون این اسبابکشی بود یا خونه تکونی.خسته نباشی گلم.جونم آرشان مهربون که کمک مامانش کرده..عجب مادر شوهر باحالی،دستش درد نکنه که انقدر زحمت کشیده.
منا(مامان کورش)
13 اسفند 92 1:13
سلام شقایق جون اول ارشان جونم خسته نباشه حسابی خونه تکونی کرده بعدش خودت خسته نباشی شقایق جون خواهش میکنم از طرف من حسابی ارشان جون بوس بارونش کن
شقایق مامان دانیال
14 اسفند 92 12:47
خسته نباشی مامان شقایق عزیز. وای ارشان عزیزم ماشاله به جونت چقدر زیباتر و بزرگ شدی پسر گلم .... اصلا نمیدونی چه حالی شدم وقتی دیدمت بخدا اشک تو چشام جمع شد ... راستی موهای خوشکلت ماشاله چه زود بلند شده خودتم تپلی تر شدی گلم .... کلی میبوسمت ... مامانش تروخدا این موهای طلایی خوشکل پسرمونو کوتاه نکن راستی ارشان خوشکلم منو ببخش که این همه مدت نمیتونم بیام بهتون سر بزنم تو وبلاگ دنی دلیلشو توضیح دادم پس یه وساططی بکن و به مامان شقایقت بگو مارو حذف نکنه خاله قربونت بره .... پیشاپیش سال نو رو به همتون تبریک میگم
مریم (مامان ارمیا )
22 اسفند 92 2:23
خسته نباشی عزیزم
مامان محمدرهام جون
18 فروردین 93 10:50
ای جانم چه سریع هم تموم کردی من امسال با این وروجک یک ماه خونه تکونی داشتمعزیزمو ببین چه شیرینی میخوره،نوش جونت فسقلی خان