یه قرار دوستانه دیگه
سلام فرشته زیبایی ها
خوبی عشق مامانی؟ این روزا دیر ب دیر وبتو آپ میکنم... آخه روزایی ک داریم میگذرونیم عین همن ، معمولا روزا میریم پارک و تو شیطونی میکنی و برمیگردیم ادامه زندگی و خیلی متفاوت نیست. منم اتفاقات رو تو دفترت یاد داشت میکنم ک وبلاگت بی مزه نشه و هر پستت کلی مطلب داشته باشه.
حالا روزانه هامون رو برات تعریف میکنم عشق قشنگم:
10 اردیبهشت بود ک من بعد از قرنی ظهر خوابیدم... نمیدونم چرا خوابم برد. تا جایی ک یادم میاد همیشه از خواب بعد از ظهری خوشم نمیومده! اون روز تورو خوابوندم و دراز کشیده بودم و فیلم میدیدم ک خوابم برد! وایی انگار قسمت بود ک بخوابم... خواب بابابزرگ رو دیدم. نمیخوام جزئیاتش رو تو وبت بگم. ولی خداروشکر احساس میکنم جاش خوبه. تا حالا هرکی خوابش و دیده خوشحال بوده. انقدر ک مهربون و بی آزار بود. الهی بمیرم ک صورت مهربونش ی لحظه از ذهنم دور نمیشه... خدایا شکرت.
11 اردیبهشت لیله الرغایب بود، شب آرزوها. خدا خودش میدونه ک آرزوی من دل خوش برای همه دوستداراشه... اون روز یکم خیرات کردیم و آرزوهامون رو تو دلمون مرور کردیم. انشالا ک همه ب آرزوهای قشنگشون برسن... مخصوصا تو گل پسر نازم
13 اردیبهشت رفتیم خونه بابارضا و شبش رفتیم عیادت عموی بابارضا، آخه جراحی قلب داشت، خداروشکر حالش خوب بود و رو ب بهبود بود! اونجا تو و رادین (پسر دختر عموم مینا) چـــــــــــــــــــــــــقدر شیطونی و بازی کردید! ینی ی چیز میگم ی چیز میشنوی! ترکونده بودید! بیچاره عمو مثلا قرار بود آرامش داشته باشه
14 اردیبهشت ما همچنان خونه بابارضا بودیم بعد از ظهر بود ک مینا دختر عموم زنگید گفت داره میاد پیشمون ک شما دوتا دوباره حسااااااااااااااااااااااااااابی از خجالتمون در اومدید... فقط نمیدونم چرا یادم نموند ازتون عکس بگیرم... ی عکس از تو و رادین دارم ک شمال بابایی ازتون گرفته بود ... ببین
ارشان و رادین تو باغ در حال شیطونی
15 اردیبهشت ی قرار دوستانه دیگه داشتیم... با دوستای وبلاگی تو و وایبری من خخخخخخخخ ساعت 5 تو پارک... بابایی ما رو رسوند و رفتیم ... وای ک روز خیلی خوبی بود. با همه شیطنت های شما گوگولیها خیلی خوش گذشت... خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیلی، حالا عکسها بیانگر همه چیز هست!
اینجا تازه وارد پارک شدیمو بهت میگم ارشان بدو بریم پیش آوا
در حال رفتن بودیم ک یهو شروع کردی ب رقصیدن و دویدن(چرا مامانی یهو جَو گیر شدی؟)
اولین دوستایی ک دیدیم خاله خدیجه و آوا کوچولو + خاله شیرین و سما جونی
آوا ناناز خاله
سما جونم
بعدش خاله زهرا و ایلیا ناناز اومدن و بهمون اضافه شدن
ایلیا عزیزم
و بعد خاله سوده و مهیار عسل خاله
و در آخر خاله سعیده و آرتین خان اول
خاله سوده بهتون بادکنک داد و ما کلی سر اینکه باد بادکنکهاتونو میبرد خندیدیم، بعد من ی اختراعی کردم ... با نخ چایی نبتونها بادکنکهارو بستیم ب لباستون
تو این عکس نمایی کلی از اون روزه( ببین داری در میری)
من و عشقم
خخخخخخ اینجا ی جیغ بنفش کشیدی و یهویی بچه ها ساکت شدن
اینجا هم داری موذیانه بیسکوییت رو از دست مهیار میگیری
سعیده جونم زحمت کشید چایی آورد و زهرا جون کیک درست کرد و آورد خیـــــــــــــــــــــــــــــــــلی چسبید( ممنون دوستای گلم)
کیک های دستپخت زهرا جونم(کاکا)
بساط عصرونه
اینم آوای خوشمزه میون خوردنیها
ارشان من در حال دوپینگ با جی جی جا
بعد خوردن عصرونه و گرفتن انرژی شما فسقلیها رفتید کنار دریاچه ب قول تو دَیا
اینم مامان و پسری
بعدش بساط رو جمع کردیم و رفتیم براتون بستنی بخریم
اینجا انقدر چرکولک شده بودی ک هرکی میدیدت خندش میگرفت
در حال فراری و من گرفتمت خخخخخخخ
و بعد موقع برگشت شد و عکس دسته جمعی مامانا
از سمت راست: خدیجه جون و آوا ، زهرا جون و ایلیا ، من و ارشان ، سوده جون و مهیار، سعیده جون و آرتین ، شیرین جون و سما
خلاصه ک روز فوق العاده ای بود و بی نهایت خوش گذشت
موقع برگشت هم تو ماشین خوابیدی و رسیدیم هم بیدار نشدی بس ک شیطونی کرده بودی
ی سری عکس همینجوری هم دارم
ی روز ک با بابارضا رفتیم بیرون
قیافه پسرک بعد از ماکارونی خوردن
این روزا هی میری رو دسته مبل و در ff رو میزنی
مامانم این روزا ی جوری میخندی! نه خنده واقعیت ها، گاهی واسه لوس کردن خودت موذیانه میخندی ک من عاشقشم!اصلا خندت نمیگیره فقط صدای خنده در میاری
حرف زدنت هم ک حرف نداره، تا تا عباشی اودا مَنِه نَنَشی
ب شیشه شیرت میگی جی جی جا! بعد وقتی با هم اتل متل رو میخونیم من تیکه های اول رو میگم تو کلمه آخر رو: اتل متل توتویی گاو حسن چوچویی نه شیر داره جی جی جا!!!!!!!!! (اسم شیر ک میاد یاد جی جی جا میوفتی و با همون آهنگ میگی خخخخخخخخ)
بزرگ شدی مامانم، مرد شدی ماشالا! وقتی ب راه رفتنت نگاه میکنم،، وقتی خوشگل باهام حرف میزنی ، وقتی ب عکسای گذشته نگاه میکنم میفهمم ک بزرگ شدی! خودت ببین عشقم:
دقیقا یک سال پیش ینی اردیبهشت 1392
قربون نگاهت برم ک قد فندق بود! تربچه مامان من بدجوری عاشقتم
گل نازم، بازم میام و از روزانه هامون میگم برات عشقولم. فقط اینکه خودت میدونی! مامان همیشه عاشقته جیگر طلای من
آرزوی من برای تو ، هرچی آرزوی خوبه مال تو