مسافرت عید فطر و تولدم!!
قبل از اینکه این پستو بخونی بدون واقعا مردم تا این پست تایید بشه. لب تاب خرابه و نمیشه پست بذاریم. یه عالمه عکس مونده که بذارم....
سلام گوگولـــــــــــــــــــــــو، خوبی عشقم؟ بیا بریم که با عکس و خاطرات جدید اومدم
از عید فطر بگم که باباعلی بیچاره 2 شب پشت شیفت شب شد ... من هم از غصه نرفتم خونه بابارضا... گفتم میمونم خونه. روز عید رفتیم دوتایی یه گشتی تو خیابون زدیم و خوراکی خریدیم برگشتیم. شام مفصل و کلی خوراکی درستیدیم و دوتایی جشن گرفتیم. آب بازی و کلی بازی های دیگه. خب چه کنیم ... کار تو بیمارستانه دیگه میدونی که!!!!!!!!!!!
8 مرداد برنامه مسافرت داشتیم با بابا رضا اینا، ساعت 5 بعد از ظهر راه افتادیم سمت شمال و راه کامل باز بود. اصلا تو ترافیک نبودیم. تو هم چون دای دای باهامون بود اذیت نکردی. راستی هممون با ماشین بابا رضا رفتیم. وقتی من داشتم سوار میشدم هم زمان دای دای هم سوار میشد ، تو نگاه کردی دیدی من نشستم و دایی جون بیرون مونده هی به من میگفتی جا نمیشه ... برو!!!!!!!!!!!!!!!!!! ینی من برم بیرونو دای امیر سوار شه!!!!!!!!!!!!! تا این حــــــــــــد مادر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه جا هم وایستادیم و عصرونه خوردیم و شما به شیطونیت رسیدی!
واااااااااااااااااااااای هوای شمال عالی بود. شبا خنک ، بارونم میومد. کیف کردیم. روزا هم خنک و آفتابی.
10 مردادم که میــــــــــــــــــــــــــدونی!!!!!!!! تولد خودم بود!!!!!! بعله مادر پیر شدیم. خخخخخخ 24 ساه شدیم رفت. خوشحالم که تو سن 24 سالگی یه پسمل شیطون 21 ماهه و یه شوهر مهربون دارم. خدایا ممنونم.
اون روز بابایی مارو برد بیرون و کلی گشتیم و خوراکیهای خوشمزه خوردیم ... بعدم کیک گرفت و رفتیم خونه دور هم کلی عکس گرفتیم. اون شب تو و ملیسا و مهدیس نذاشتید آخرشم آرزو کنم و شمع رو فوت کنم خخخخخخ.
اینم ملیسا و مهدیس در حال کیک خوردن
11 مرداد با موتور رفتیم بیرون. واااااااااااااای هوای عالی و موتور سواری ، عاشقشم. تو هم کلی کیف کرده بودی. رفتیم سر مزار بابایزرگ :(
قربون سایه پسملم...
برای ناهار هم رفتیم خونه دایی من و تا میتونستیم خوش گذروندیم.
12 مرداد هم غروب همه با هم با انرژی جدید و فول برگشتیم تهران تا به کارای اسباب کشی برسیم. خب میدونی که دیگه چیزی نمونده. طی چند روز آینده قراره بریم خونه جدید! واااااااااااااای خیلی خوشحالم. از طرفی هم کلی کار دارم.
18 مرداد رفتیم یکم دور دور! به مناسبت ماهگرد 22 شما! میخواستیم برات کیک بگیریم که فکر کردیم این ماه با پیتزا برات جشن بگیریم. چون تو عاشق پیشتا (پیتزا) هستی! اون شب کلی خوش گذروندی و موقع برگشت یکی هم گرفتیم که روش برات شمع بذاریم خخخخخخ!!! خب مگه چیه. حداقل یه چیزیه که دوست داری!
یه چیز بامزه:
یادته گفته بودم عطسه میکنی میگی خداشکر( الهی شکر)؟ الان مدتیه که بعد از عطسه ، سرفه ، خمیازه و آروغ هم میگی خداشکر خخخخخخخخخخخ آخه من فدای تو بشـــــــــــــــــــــــــم پیشی ناااااااااااااااااااااااازم.
یه سری عکسای همینجوری:
ارشان شورت به کله خخخخخخخ
وقتی پیشی با مامانش قهر کرده
اینم مدل جدید ماست خوردنه. با سر رفت تو ماست
آرزوی من برای تو ، هرچی آرزوی خوبه مال تو