ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

ماه 34 حبابی...

1394/6/26 15:27
990 بازدید
اشتراک گذاری

34

سلام دلیل قشنگ من برای زندگی. منم مامان همون دوست همیشگی

فدای تو چه میکنی با سرنوشت؟

میدونی عشق مادر از وقتی که adsl خونمونو قطع کردیم خیلی از وبت عقب می افتم. با نت جدید نمیتونم وب آپ کنم. واسه همین هراز چندی میام خونه سوسان و لب تاب میارم تا بتونم خاطراتت و برات ثبت کنم. مثل الان. شما لالایی و من دارم تند تند مینویسم. بد شانسی یه سری نوشتم و باتری لب تاب و در آورده بودم. بعد یهو برق رفت و کلی کلافه شدم. الان دیگه باید تند تند بنویسم. چون تو الان 35 ماه رو تموم کردی و من هنوز تازه قراره پست ماه 34 رو بنویسم. پس سریع برم سر خاطرات حبابی پسرم.

24تیر94: بابارضا اینا شمال بودن و موقع برگشت قرار شد خاله زهرا و مهناز هم باهاشون بیان تهران و تو بی نهایت خوشحال بودی........

25تیر94: اون روز دل تو دلت نبود ک زودتر خاله زهرا بیاد خونمون. با اینکه شب قبل دیر وقت رسیده بودن بازم صبح زود بیدار شدن و اومدن و تو توی پوستت نمیگنجیدی. رضا ب دستور خودت برات یه ماهیگیری ، یه تفنگ خیلی بزرگ و یه سری جعبه ابزار جدید خریده بود. خاله زهرا هم برات یه شلوارک خیلی خوشگل خریده بود. وجود این همه اسباب بازی یهویی اومدن خاله زهرا و دایی جون و رضا و سوسانه + مهناز باعث شده بود ک نهایت ذوقت رو ببینیم.

فعلا همین عکسا در دسترسه

اون شب خاله زهرا و مهناز دون مهربون (به گفته خودت) پیش ما موندن و خیلی خیلی بهت خوش گذشت

26 تیر 94: ما هم ب همراه مهمونامون اومدیم خونه بابارضا و کلی گشت و گذار و خوش گذرونی ...........

27 تیر 94 : روز عید فطر بود. و بازم مهمون اومده بود خونه بابا رضا. از طرفی تولد دایی جون عقب افتاده بود و قرار بود براش تولد بگیریم. باباعلی موقع اومدن کیک گرفت و اون شب هم یه شب ب یاد موندنی برامون شد........

کپل: اسمی که تو رو دایی جون گذاشتی

شمع علامت سوال: امسال دایی جون 17 سال رو تموم کرد و باید شمع 17 میذاشتیم فوت کنه ولی خودش دوست داره 18 سالش باشه خخخخخخ واسه همین بین علما اختلاف افتاد.

اون کاغذی هم که دستشه روش نوشته 18 خخخخخخ

کادو از طرف ارشان خخخخخخ

30تیر 94 : باز هم مهمون اومده بود خونمون دختر داییم سحر. خاله زهرا هم ک تو روز قبلش یه مسافرت کاری ب کیش داشت اومده بود ک هدیه هامونو بهمون بده. محبت

1مرداد94: اون روز تولد طنین و طناز بود. صبح قرار شد خودمون بریم خونه بابا رضا.

این عکس واسه وقتیه که داشتیم با کلی بند و بساط میرفتیم خونه بابا رضا. خب مسیر طولانیه و داشتیم با دوچرخه میرفتیم که از جوب رد کردمت یهو گردن گاوه لغ شد. با اون همه وسایل و یه پسر شیطون و یه دوچرخه ک سرش خراب شده زنگیدم دایی جون بیرونبود با کلی دردسراومد دنبالمون بیچاره. اینجا هم منتظریم تا برسه . برات تی تاب گرفتم بخوری تا در نری خخخخخ

خلاصه رسیدیم و حاضر شدیم و بابارضا مارو برد و کلــــــــــــــــــــــــی بهمون خوش گذشت.

یه پسر شیطون که نمیذاره ازش عکس بگیریم

از سمت چپ املیا . ارشان (که قهر کرده بودی چرا نمیذارن تو فوت کنی) . طناز . طنین . ملیکا

اینم آقا رادین عسل من

9مرداد94: به مناسبت تولدم قرار شد بعد از تقریبا 3 سال یه روز من و بابایی تنها بریم بیرون. ب همین دلیل صبح بعد اینکه صبحانه رو باهامون خوردی بردیم خونه سوسانه تحویلت دادیم و رفتیم دربند... تا ظهر اونجا بودیم و بعدش رفتیم ناهار و بعد ناهار رفتیم خونه خودمون. و تو همچنان پیش سوسانه بودی. غروب برگشتیم اومدیم خونه سوسانه و بابایی کیک گرفته بود یه جشن کوچولو دورهم گرفتیم و مثل همیشه شمع هارو ارشان فوت کرد!!!!!!!!!!!

بابایی یادش رفته بود شمع بخره خخخخخ اینم اختراع دایی جون شمع 25 سالگی من!

وقتی دستت و گرفته بودیم ک کیک و ناقص نکنی داشتی با صورت میرفتی تو کیک خخخخ

12مرداد94: یک بار دیگر ما پیش ب سمت شمال......... ولی متاسفانه هیچ عکسی در دسترس نداریم. نمیدونم چرا!!!!!!!!!!!

این عکس و  یادمه داشتی گریه میکردی بری تو حیاط ازت گرفتم ک گولت بزنم

و این عکسم از گرما بیحال شده بودی

13 مرداد 94 خونه خاله زهره . طبق معمول همیشه

14مرداد94: با سحر رفتیم بازار محلی چوکام.

16مرداد94: برگشتیم تهرا ب اتفاق مامان شیرین و سحر.

17مرداد94: همه با هم رفتیم عروسی پسر عموی مامان شیرین

19 مرداد 94: و پسر 34 ماهه من عاشــــــــــــقتم...محبت

019.gif

و عکسای همینجوری این ماه

وقتی دوتایی میریم پارک...

و وقتی پسرک محو تماشای گوشی میشه

نازدار مامان ببخش این پست و سریع تموم کردم. بدون حاشیه نوشتم ک مبادا باز برق بره یا بیدار شی نذاری. خلاصه ک ب هر طریقی شده خاطراتت و برات مینویسم.

005.jpg

آرزوی من برای تو ، هرچی آرزوی خوبه مال تو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)