ما دوباره اومدیم
سلام و صد سلام
اول به دوستای گلی که دارن پست مارو میخونن ، بعدم به پسرکم که داره خاطراتشو میخونه
مدتی بود همش دلم واسه وبلاگ پسری تنگ میشد، دلم میخواست بازم براش بنویسم . اما مشغله های زندگی نمیزاره که😟
البته ناگفته نماند تو اینستا هم دفتر خاطرات عظیمی داریم😆
الانم برگشتیم به وطنمون. اگر باز تنبلی نکنیم
تو این ۳ سالی که تو نینی وبلاگ چیزی ثبت نکردیم همشو تو اینستا مو ب مو داریم.
پسرک من ماشالا دیگه مردی شده واسه خودش ولی اسم حباب کوچولو تا عمر دارم تو قلبمه و هیچ وقت خاطره روزی که اسمش شد حباب کوچولو یادم نمیره
از این روزامون بگم که ب شدت درگیر مسئله بزرگی هستیم و اونم مهاجرت و رفتن از تهران!!!
آخه چیزی که اینجا ثبت نشده رفتن بابارضا اینا از تهران به شمال بود 😢 که ما حسابی اینجا تنها موندیم و الان بعد تقریبا دو سال داریم همه سعیمونو میکنیم واسه انتقالی گرفتن آقای پدر. تا ببینیم خدا چی میخواد
قند عسل من امسال پیش دبستانی میره و کلی ازش عکس و فیلم داریم که تو اینستا هم ثبتشون کردیم🙄
خلاصه که تصمیم داریم زود ب زود تر اینجارو آپ کنیم ☺
یادمه پایان همه پستا مینوشتم آرزوی من برای تو : هرچی آرزوی خوبه مال تو😊
اما الان این جمله دیگه دس ب دس چرخیده و بسیار خز شده😂 باید بگردم دنبال یه جمله باحال دیگه