ماه 34 حبابی...
34 سلام دلیل قشنگ من برای زندگی. منم مامان همون دوست همیشگی فدای تو چه میکنی با سرنوشت؟ میدونی عشق مادر از وقتی که adsl خونمونو قطع کردیم خیلی از وبت عقب می افتم. با نت جدید نمیتونم وب آپ کنم. واسه همین هراز چندی میام خونه سوسان و لب تاب میارم تا بتونم خاطراتت و برات ثبت کنم. مثل الان. شما لالایی و من دارم تند تند مینویسم. بد شانسی یه سری نوشتم و باتری لب تاب و در آورده بودم. بعد یهو برق رفت و کلی کلافه شدم. الان دیگه باید تند تند بنویسم. چون تو الان 35 ماه رو تموم کردی و من هنوز تازه قراره پست ماه 34 رو بنویسم. پس سریع برم سر خاطرات حبابی پسرم. 24تیر94: بابارضا اینا شمال بودن و موقع برگشت قرار شد خاله زهرا و مه...