ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

260-نوزده ماه باحباب کوچولو،مسافرت

ماهگرد نوزدهمت مبارک فرشته زیبای من عشقم سلام. خوبی تربچه؟؟ گل ناناز این ماه برا ماهگردت کیک نگرفتیم. آخه میدونی ک عذاداریم! ببخش عشقم. ایشالا ماه بعد. در عوض برات کلی خاطره قشنگ دارم. بیا تا بخونی عـــــــــــــاشقتم گل 19 ماهه من بریم سراغ خاطرات این روزهای عشدَم (ب قول خودت، ینی عشقم) حاضری؟ پنجشنبه 18 اردیبهشت 93: قرار بود خونه بابا رضا برای بابابزرگ مراسم ختم بگیریم صبح من و تو بعد از صرف صبحانه رفتیم خونه بابارضا، تو با دادی بون(دایی جو) مشغول بازی شدی و من درفکر کمک ب مامان شراره. زن عمو هم اومده بود خیلی زحمت کشید. همه چیز عالی پیش رفت. ساعت 2 هم باباعلی اومد دن...
23 ارديبهشت 1393

یه قرار دوستانه دیگه

سلام فرشته زیبایی ها خوبی عشق مامانی؟ این روزا دیر ب دیر وبتو آپ میکنم... آخه روزایی ک داریم میگذرونیم عین همن ، معمولا روزا میریم پارک و تو شیطونی میکنی و برمیگردیم ادامه زندگی و خیلی متفاوت نیست. منم اتفاقات رو تو دفترت یاد داشت میکنم ک وبلاگت بی مزه نشه و هر پستت کلی مطلب داشته باشه. حالا روزانه هامون رو برات تعریف میکنم عشق قشنگم: 10 اردیبهشت بود ک من بعد از قرنی ظهر خوابیدم... نمیدونم چرا خوابم برد. تا جایی ک یادم میاد همیشه از خواب بعد از ظهری خوشم نمیومده! اون روز تورو خوابوندم و دراز کشیده بودم و فیلم میدیدم ک خوابم برد! وایی انگار قسمت بود ک بخوابم... خواب بابابزرگ رو دیدم. نمیخوام جزئیاتش رو تو و...
17 ارديبهشت 1393

خداحافظ بابابزرگ

پسر خوبم سلام مامانم نمیخواستم پست رو غمگین شروع کنم ولی نمیدونستم دیگه چطور بنویسم! بابابزرگ از پیشمون رفت!  بابابزرگ مهربونم، بابا بزرگ مشترک من و باباعلی، 2 اردیبهشت 93 بدون هیچ نوع مریضی بخاطر تصادف شدید فوت کرد مامانم خدایا هیچکس خبر داغ عزیزاشو از راه دور نشنوه. خیلی سخته. 2 اردیبهشت بود ک مامان شراره زنگ زد و گریه میکرد ب خدا یهو دلم رفت پیش بابابزرگ. گفتم چی شده؟ گفت بابابزرگ تصادف کرده. تمام دنیا رو سرم خراب شد. باباعلی خونه بود و رفته بود خرید کنه. زنگ زدم بهش گریه نمیذاشت حرف بزنم، خودش میدونست ، پدر جون بهش زنگ زده بود... زوداومد خونه و تند تند حاضر شدیم راه افتادیم. رفتیم دنبال بابا رضا اینا. آخه بابا رضا ...
7 ارديبهشت 1393

روزانه های ارشانم، دندون هشتم

  سلــــــــــــام عشقم... عمرم... نفسم... پسرم تویی همه کسم!!   زندگی مامان بالاخره پس از مدتها تونستم بیام برات خاطراتتو بنویسم. از اینکه دیر میام نگران نشو گلم همه خاطراتت تو دفتر هست و مو ب موشو وارد وبلاگت میکنم. الان شما شکلات من رو پام خوابیدی و من برات موسیقی طبیعت گذاشتم پخش  بشه ... بذار تا خوابی تند تند بنویسم... پس بفرمائید:  اول از همه: از روز 1 شهریور 92 شما گوگولوی من ب طور رسمی میتونی سر پا وایسی، اما هنوز نمیتونی بیشتر از 2 قدم راه بری! فدای راه رفتنت بشم. دستاتو ب هر چیزی میگیری و بلند میشی بعد دستاتو ول میکنی تند تند دس دسی میکن و دستاتو...
7 ارديبهشت 1393

نینی پارتی 93

سلام فرشته زمینی من... سلام قربونت برم مامانم امروز اومدم برات از این چند وقته بگم... + نینی پارتی 93 .... پس بریم ک از اول برات بگم این هفته تقریبا هفته آرومی داشتیم و اتفاقات عجیبی نبوده. فقط اینکه اکثرا روزها میبرمت پارک ک یکم بازی کنی و منم ی هوایی میخورم. بعضی وقتا خوبی و خیلی قشنگ با هم بازی میکنیم و بعضی وقتا هم بینمون بهم میخوره برمیگردیم خونه مثل 23 فروردین ک رفتیم دوتایی پارک . برات خوراکی خریدم و رفتیم تاب بازی و الاکلنگ و سرسره و بدو بدو ... همه چیز خوب بود تا ی پسر کوچولو با توپش اومد و تو دیگه قابل کنترل نبودی........... منم هرکاری کردم نتونستم قانعت کنم ک این توپ تو نیست و مجبور شدیم بیایم خونه ...
2 ارديبهشت 1393

چکاپ و اطلاعات 18ماهگی

سلام جیگر یک سال ونیمه من، خوبی عشق من؟ فدات بشم ک روز ب روز بزرگتر میشی و ما رو ب خودت وابسته تر میکنی... نمیدونی چقـــــــــــدر دوستت دارم. حتی نمیتونی فکرشو بکنی / بگم اندازه ستاره ها میبینم کمه / بگم ب تعداد موهات بازم کمه / بگم ب تعداد سلول های بدنت بازم ناچیزه. آخه چطور بهت بفهمونم ک چقدر دوستت دارم؟ نفس مامانی بذار از اول خاطراتت ک نگفتم برات بگم: 10 فروردین 93 پنجمین سالگرد عقد من و باباعلی بود. این روز رو ب شوهرم ازهمینجا تبریک میگم. اما مامانی نمیدونی چ روز وحشتناکی بود. شاید یکی ازبدترین روزی ک تو عمرم داشتم بود! خیلی خیلی بد!!! حتی نمیخوام تو وبلاگت ثبت بشه. فقط اینو بدون ک اوضاع اصلا خوب نبود و ه...
24 فروردين 1393

هجده ماه با حباب کوچولو...

رشــــــــــــــــــــــــــان پیشـی تا این لحظه ، 1 سال و 6 ماه و 0 روز و 2 ساعت و 6 دقیقه و 26 ثانیه سن دارد :. یک سال و نیمه شدنت مبارک همه هستی مامان منتظرم بیای پیشم دور سرت بگردم دور سرت بگردم دور سرت بگردم از سر تا پات بشم فدات دور سرت بگردم دور سرت بگردم دور سرت بگردم ♫♫♫ باورت بشه باورت بشه عاشقت منم باورت بشه زیبای منی رویای منی باورت بشه که تو همه دنیای منی ♫♫♫ مثل کویر که تو رویای خودش خواب یه دریا میبینه مثل یه شمع که واسه صبح سحر هرشب به یلدا میشینه ...
23 فروردين 1393