ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

موفقیتی دیگر از مامی

1391/11/17 22:53
304 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ب دوستای گلم... اومدم بگم آلبوم دوستای محمد ارشان با عکسای خوشگل از پارمین ، آرسن، یاسان و آرشا آپ شد.

با تشکر از افسانه جون مامی پارمین، فرناز جون خاله آرسن، الهه جون مامی یاسان و شقایق جون مامای آرشا!

و حالا سلام ب پسمل ناناز خودم

چطوری شیرین عسل؟

ی موفقیت دیگه از مامانت! برای بار دوم خودم بردمت حموم!

دیروز دیدم عرق کردی و کلافه ای... باید میرفتی حموم ولی مامان شراره ک هم راهش بهمون یکم دور شده و هم هنوز کاراش تموم نشده! دوباره دل رو ب دریا زدم و رفتیم حموم...

هر دعایی ک بلد بودم و خوندم تا حمومت کردم و اومدیم بیرون...

سخت نبود، دیگه بزرگ شدی و سر نمیخوری! کلی هم برام خندیدی! فکر کنم از این ب بعد باید بتونم خودم ببرمت حموم...

 بعد از ی حموم گرم

دیشب تنها موندیم... بابایی شیفت شب بود و من سختم شد این همه راهم بریم تا خونه بابارضا... چون تنها نمیتونم با وجود تو گوگولی رانندگی کنم.

مشکلی نبود... اتفاقا خیلی هم باحال بود و دوتایی کلی حال کردیم... موقع خواب ک خوردمت بعد خوابوندمت... کلی چلوندمت

بخورمت

تو هم کلی تف کاریم کردی

جون دلم

صبح ک بیدار شدم بالشم کلی مویی بود... موهای خودم ک داره میریزه! مجبور شدم با جارو شارژی جاروشون کنم... تو هم تو حال خودت بودی ک با صدای جارو از ترس جیغت رفت هوا... منم سریع بغلت کردمو آرومت کردم و برات توضیح دادم ک پسرم این جاروئه و غذاش آشغاله و از این جور حرفا... یهو دیدم با کلی اخم ب جارو نگاه میکنی و هی میگی : اَه ... اَه

داشتی دعواش میکردی ک چرا ترسوندتت... وای از خنده غش کردم...

راستی دوباره عینکی شدم... مدتها قبل ک من سال آخر دبیرستان بودم چشمام ضعیف شده بود و با عینک و لنز برطرف شد، اما بعد زایمان گویا دچار خشکی چشم شدم و دوباره چشمام ضعیف شد... 15 / بهمن با باباعلی باهم رفتیم مرکز چشم پزشکی بصیر و عینک گرفتم.

امروز عمو جون رفت و برام عینکمو گرفت ،،، دستش درد نکنه.

اولش ک زدم ب چشمم فکر کردی باهت بازی میکنم و هی خندیدی وبعدش هی خواستی بگیریش... حالا با این عینک و شما داستان داریم... نمیتونستم لنز بگیرم چون خشکی چشم با لنز نمیسازه.

مامانی 2 روز دیگه باید واکسن 4 ماهگیتو بزنــــــــــــــــــــــــــــــــــــی، وایــــــــــــــــــــــــــــــی مادر دارم از الان دق میکنم... همه میگن 4 ماهگی آسون تر از 2 ماهگیه... خداکنــــــــــــــــــــــــــــه

حسابی خودمو آماده کردم... دارم انرژی جمع میکنم واسه اون روز ک دربست در اختیارت باشم.

خدایـــــــــــــــــــــــــا کمـــــــــــــــــــــــــــکم کــــــــــــــــــــــــــــن!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

رضوان مامان رادین
17 بهمن 91 17:49
ناراحت واکسنش نباش...راستش منم مثل شما از چند روز قبل از واکسن استرس تموم وجودمو پر میکرد...ولی واقعا سخت نیست.رادین که واکسن دو ماهگی و 4 ماهگیشو که زد اصلا تب نکرد.فقط تا چند ساعت بعد از واکسن درد داشت


وایییییییییییییییییی خوش ب حالت ک گذروندی اینروزارو
mumy
17 بهمن 91 18:15
سلام عزیزم خوشحال میشم عکس ارمینو بذاری تو دوستای پسملی
ارمینم واکسن 6 ماهگی دارههههههههه اه


سلام. ممنونم پما اومدیم
وایییییییییییییی پس حسابی درکم میکنی
مامان کوثری
18 بهمن 91 8:08
سلام عزیزم
اول باید بگم ماشاالله به دایی جون که چه قالب زیبایی طراحی کرده دستش درد نکنه ما که لذت بردیم
و ماشاالله به گل پسر نازتون
از اینکه به وب من اومدین ممنونم بازم بیایین خوشحال میشم راستی اینم وب دیگه ام
http://temparti.blogfa.com/
اگر کار تقویم خواستین در خدمتم البته فکر کنم دایی جون همه جوره کار بلده خوش به حال مامانی


دایی جون واسه همه انجام میده گلم
باید بهش سفارش بدیم
مرسی
مامان سمی
18 بهمن 91 10:11
ای جوونم آب دهنشو ببین.آرتین منم همش آب دهنشو میده بیرون مجبورم براش پیش بند ببندم تا لباسش خیس نشه.عافیت باشه ارشان خوشگله
آره با این وروجکها نمیشه رانندگی کرد منم از وقتی آرتین بدنیا اومده پشت فرمون نشستم.
درباره چشماتم عزیزم پیش میاد دیگه منم که 12سال پیش عمل لیزیک کردم پارسال متوجه شدم چشمام دوباره ضعیف شده و دوباره دکتر بهم عینک داد ولی استفاده نمی کنم آخه من اون 7سالی که عینک زدم دیگه متنفرم ازش دیگه شقایق جون داریم پیر میشیم اینها هم عوارض پیریه
شوخی کردم
انشاالله همیشه در کنار همسر و پسمل خوشگلت شاد و موفق باشی


ارشان اصلا نمیذاره پیشبند ببندم
هی غر میزنه و میکشه
ای بابا چ کنیم مادری یعنی همین دیگه
سلامت باشی عزیزم شما هم همینطور
مهرنوش مامان مهزیار
18 بهمن 91 10:21
عزیزم منزل نو مامان شراره مبارک باشه. تبریک که دوباره پسرت رو حموم کردی. لباس طرح گاوی خیلی بهش میاد و عکس با حالی من دوسش دارم


مرسی
ممنون
بازم مرسی بابت اینهمه لطفی ک بهمون داری
بووووووووووووووووووووووووووووس
فرناز خاله آرسن جون
18 بهمن 91 14:55
الهــــــــــــــــی چه تفی راه انداخته وروجک چه حال هم میکنه شیطونک بوس بوس عسلک


آره واقعا
مامان مینا
18 بهمن 91 18:25
سلام عزیزم دختر من 19 روز از پسر شما بزرگتره
واکسن چهار ماهگیش خیلی راحتتر از دوماهگیش بود من بیشتر نگران واکسن 6 ماهگیشم چون میگن سخت تره مخصوصا مال دختر من که می افته روزای اول عید نوروز.
مطالبتو خوندم
بیشتر حالات محمد جان شبیه کارای ریحانه ی منه.
موهای منم خیلی داره میریزه...
منم مجبورم دائم با جارو شارژی جمعش کنم دیشبم ریحانه خواب بود و با صدای جارو شارژی جیغ کشید...
ریحانه هم همش دستش به عینک منه و اونو برمیداره
خلاصه روزگاری داریم از دستشون
به ما سر بزن خوشحال میشیم



سلام خانومی خوشحالم ک دوست خوبی مثل شما پیدا کردم
فقط آدرستو برام نذاشتی
لطفا آدرستو بده ک بیایم بهتون سر بزنیم
نیم وجبی
18 بهمن 91 19:12
عزییییییییزم عافیت باشه گل پسری شدی یه دسته کلمامانی پس حسابی وارد شدی حمومش کنی
پس توم مثل کسری از جارو برقی میترسی
مامانی نترس واسه واکسنش..راست میگن که از2 ماهگی راحت تره چند روز پیش مال کسری رو زدیم اصلا اذیت نشد حتی تبم نکردایشالا که ارشان خوشگلم اذیت نشه


میسی خاله جونم
آره خیلی ترسیده بود
مامان رقیه
18 بهمن 91 22:11
سلام شقایق جوووووووووووووونم خوبی عزیزم؟ قربون این لپای گلیت برم من ملوووووووووووووووووووووس شقایق یه چی بگم فقط نخندی خوب؟ ببین 2ماهگی بچه ها کمتر وول میزنن ولی 4 ماهگی هرکارکنی نمیتونی جلو وول خوردنشونو بگیری بعم این لامسب واکسنو هم که میزنن روی رون بچه ها تا طفلی میاد پاشو تکون بده جیغش رفته هوا کجاش خنده داشت؟اینجاش: من 4ماهگی و حتی 6ماهگی بعد زدن واکسن و بعد اینکه کمپرس سردوگرموانجام دادم بعدشم از کمر به پایین بستم پویا رو! یعنی یه پارچه بزرگ مثل این قدیما که بچه ها رو قنداق میکردن!!!! از کمر به پایین دیگه نمیتونست جم بخوره خیلی قشنگ بود بچم تا صبح راحت خوابیدفقط مواظب تبش بودم وگرنه اصلا مثل 2 ماهگی جیغ نزد چون دردش نمیومد خوب تکون نمیتونست بخوره پوشکش کردم بعدم با یه لا پارچه و یه بند قنداق از کمر تا پایینوبستم امتحان کنی قول میدم ضررنکنی فقط همون شب اول تا صبح دیگه خوب خوب میشه
افسانه مامی پارمین
20 بهمن 91 1:30
چهار ماهگی محمدارشان جونم مبارک باشه . امیدوارم واکسن چهار ماهگی رو به سلامت پشت سر بذاره .


میسی خاله جونم
الهه
20 بهمن 91 13:52
سلام شقایق جون کجایی؟رفتی مسافرت یا خونه ی مامان شراره ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


سلام
دیگه خودت میدونی
مامان شازده امیرحسین
21 بهمن 91 13:58
آفرین
بزرگتر که میشه حموم کردنشون آسونتر میشه
ببوسش گوگولی رو


آره منم کم کم دارم یاد میگیرم
مامان آنیل
21 بهمن 91 19:34
ای ول به مامی با موفقیت هاش.
اصلا نگران واکسن نباش عزیزم خیلی راحته فقط مواظب باشی تب نکنه


میسییییییییییییییییییییی
ممنون گلم
مامان یاشار
22 بهمن 91 13:10
الهی خاله قربونت بره که اینهمه دیر بهت سر میزنه. هزار ماشالا حسابی آقا شدیا گل پسرم. منم چشمم از زمان بارداری ضعیف شده شقایق جون. بچه داریه و هزار دردسر شیرین دیگه. چند بار اومده و بودم و عکساشو دیده بودم ولی وقت نمیشد براش چیزی بنویسم الان همه مطالب رو هم خوندم حسابی بزرگ و شیرین شده ارشان جونم. براش اسفند دود کن هر روز. و یه عالمه هم از طرف خاله نسترنش ببوسش


خدانکنه خاله جونم
چه کنیم دیگه خواهر... مادری و 100000000 درد و مشکل
ممنونم خاله مهربونم
سمیه
22 بهمن 91 23:11
واکسن 4 ماهگی خیلی راحته نگران نباش
چقدر این پسر ناز شده اسفتد یادت نره


خداکنه
ممنونم خاله جون
الهه
23 بهمن 91 10:43
شقایق جون پس چرا نمیای خیلی طولانی شد دیگه بیاید دیگه


اومدمممممممممممممممممممممممممممممم
مامان محمدرهام جون
23 بهمن 91 11:46
به به چه شبی بوده عاشقانه های شقایق وارشانآفرین مامانی دیگه باید ببری حموم گل نازتوان شالله واکسنت بدون درد وتب به خیر میگذره نازنینیم


آره دیگه
خدا کنه خاله
mamane Ali
24 بهمن 91 0:45
سلام شقایق جون.. اینقدر خودتو نگران نکن .. یه مرحله ست و میگذره دیگه .. به خدا خیلی بهتر از مریضیه چون حداقل دلیلش رو میدونی و درمانش رو هم میدونی و تازه برای نینیامون مفید هم هست.
انشالله به راحتی بگذره



سلام عزیزم
ممنون از دلداریت...
سلامت باشی