واکسن و چکاپ4ماهگی...
سلـــــــــــــــــــــــــــــــــــام
ی مامان داغون اومده برات از روز واکسن 4ماهگیت تعریف کنه!
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ارشان چی بگم از این واکسن زدنها ... چی بگم از این قطره استامینوفن؟
صبح بیدار شدی و کلی برام حرف زدی شاد بودی و من داشتم دق میکردم ک الان همه خنده هات تموم میشه!
آماده شدیم و منتظر موندیم تا باباعلی بیاد و بریم مرکز بهداشت... رفتیم و نوبتمون شد و بردمت تو... چشمت روز بد نبینه مادر ... خانمه ک اونجا بود عین وحشیا باهات رفتار کرد... اعصابم خورد خورد شد از دستش... کلی غرغر کردو حالمو بهم زد ک بچه 4 ماهه چرا وزنش بالاس!؟!
اصلا من دوست دارم بچم تپل باشه! ب اونا چ ربطی داره؟ بعدشم تو خیلی وقته دیگه شیر خشک نمیخوری! فقط همون 2ماهگی رو خوردی... الان فقط شیر خودمو بهت میدم... نمیدونم خانمه اعصابش از کجا خورد بود ک اونطوری رفتار میکرد؟ چون دفعه های قبلی هم خودش چکت میکرد و این رفتار رو نداشت...
✿قد:64cm وزن:7800kg با لباس دورسر:42cm✿
✿ماشـــــــــــــــــــــــالا ب پسمـــــــــــــــــل خـــــــــــــــــــــــــودم✿
ببین چ شاد بودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خلاصه مادر !!!!!!!!!! انقدر خانمه اعصابمو خورد کرد ک نگو و نپرس! من ک خودم داشتم از استرس میمردم و این کارهای اون خانمه باعث شد حالم بدتر بشه! بابایی بغلت کرد و تو هم طبق معمول داشتی سخنرانی میکردی و میخندیدی! رفتیم تو اتاق واکسیناسیون... تو هم تو بغل باباعلی بدون شلوار بهم نگاه میکردی برام میخندیدی! بازم خودمو آروم قایم کردم... میدونی ک دلم نمیخواد ببینی مامان هست و توداری انقدر اذیت میشی!
مطمئنم اگر خانمه باهات درست برخورد میکرد تو انقدر گریه نمیکردی... ی طوری دستشو گذاشت رو پیشونیت و سرتو ب عقب فشار داد و قطره تلخ رو ریخت تو دهنت ک من گریم گرفت چ برسه ب تو فسقلی من!
کلی گریه کردی میخواستی همش خودتو زیر دستای باباعلی قایم کنی! خانمه مهلت نداد گریت آروم بشه بعد سرنگ و فرو کنه تو پاهات... یهو صدای جیغت رفت هوا! وقتی تموم شد بدون معطلی دویدم سمتت و بغلت کردم... الهی مامان قربون اون اشکات بره ک گوله گوله میریختن!
خلاصه مادر هی تو گریه کردی و من گریه کردم تا رسیدیم خونه مامان شراره... خواب بودی! بابایی مارو گذاشت و رفت سر کار!
ببخشید ک هیچ عکسی نداریم... آخه انقدر حالم بد شده بود یادم رفت ازت عکس بگیرم!
راستی یادم رفت بهت بگم بهت قطره استامینوفن دادم!!! الهی قربونت برم مادر ک هرچی تو معدت بود و بالا آوردی! اصلا بدبختی من همینجا بود ک نمیتونی قطره استامینوفن رو بخوری! شاید 7یا 8 بار بهت قطره دادم و تو بالا آوردی و ب همین دلیل تبت قطع نشد!
الهی دورت بگردم من مامانی ک بازم سر واکسن انقدر اذیت شدی...
نمیدونم چکار کنم ک بتونی این قطره لعنتی رو بخوری! آخه اگه اینو نخوری هی تبت میره بالا!
وای خدا جون کمک
از الان واسه قطره 6 ماهگیت استرس دارم... حالا میخوام ب دکترت بگم اون موقع دیگه 6 ماهه شدی و میتونی یکم آب بخوری قطرتو با آب قاطی کنم!
هرکاری از دستم بر بیاد واست انجام میدم مامانی
میمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیرم بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرات