تصادف...
سلام نفسم... مامانی ی اتفاق بد افتاد ک دلم نمیخواد تو وبلاگت ثبت بشه... بخاطر همین جزئیاتشو نمیگم... فقط اینو نوشتم ک موقعی ک داری خاطراتت رو میخونی یادم باشه برات تعریف کنم...
یکشنبه من و تو و مامان شراره و بابارضا داشتیم میرفتیم مراسم سوم یکی از اقوام دور ک تو راه تصادف کردیم...
فقط اینکه خدارو شکر کسی چیزیش نشد... بقیه اش رو ولش کن...
دوستت دارم مامانم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی