چکاپ 5 ماهگی عجقم...
سلام ستاره زندگیم، خوبی فندق گوگولو؟ پیشی جونم الان خوابیدی و من دارم با سرعت نور مینویسم تا بیدار نشدی تموم بشه! (الان این منم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!)
ی خبر برات دارم: نینی گولوی خاله هدیه ب دنیا اومد! خوجولوی من ٣ هفته زودتر اومده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اسمش دلسا خانومیه... جیجر من همش ٢k٦٠٠g وزنشه. ایشالا همیشه سالم باشی دلسا گلم.
راستی مامانم 22 اسفند رفتیم واسه چکاپ پایان 5 ماهگیت عشقم. عمو مجتبی اومد دنبالمون آخه باباعلی شیفت بود. دکتر خودت از یک ماه پیش رفته تعطیلات عید ایتالیا!!!!!!!!!!!!!!! تا یک ماه بعد عید هم نمیاد! (میگم چرا تعطیلات ما همش یک هفتس ولی تعطیلات اونا 3 ماه؟)
خلاصه جوجویی رفتیم پیش دکتر صالح پور ک اونم خیـــــــــــــــــــــــلی کارش عالیه و دکترت اونو جایگزین خودش گذاشته... خوش اخلاق و مهربونه! بردیمت تو اتاق و تا لباساتو در آوردم اومد بالا سرت...
ی چیز برات بگم کلی بخندی...
پسرکم تو ک با ادب بودی مامان این چ کاری بود کردی آخه؟
دکتر و کمک بهیار بالا سرت بودن و دکتر داشت معاینه ات میکرد ... اول پاهات و زانوتو دید و بعد پوشکت و باز کرد... دقیقا همون لحظه ک پوشکتو کنار کرد جـــــــــــــــــــــــیش کردی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
مرده بودیم از خنده! دکتر گفت تو منتظر بودی تا بازت کنم؟ تو هم براش میخندیدی! منم گفتم آخه کمک بهیار خانم بود و بچم ی کار کرد اون اینجا وای نسته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بالاخره بعد از کلی خنده دکتر همه جاتو معاینه کرد و از همه چیزت راضی بود...
خلاصه چکاپ: قد گوگولوی من: 68cm وزرن کپل خان:8k500g دور سرت رو یادم رفته الان دقیق... سختمه برم ببینم... بعدا بهت میگم.... هههههههههههههههههههه
روز خیلی خنده داری بود... با کلی خنده رفتیم خونه مامان شراره. براش تعریف کردیم اونم کلی خندید....
راستی مامانم دکتر گفت از امروز (یعنی همون 22 اسفند) بهت فرنی و حریره بدم........ انقدر ذوق کردم تا برسم خونه برات درست کنم..... با چ ذوقی برای مامان شراره تعریف کردم. اونم تندی بهم یاد داد و خودم برات درست کرد و تو هم خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی دوست داشتی.
عکساتو ببین نفسکم
اولین قاشق زو ک گذاشتم دهنت این شکلی شدی!
بعدش کم کم خوشت اومد
هرلحظه بیشتر خوشت اومد
بعدش دستمو گرفتی ک قاشقو نبرمش عقب
بعدش فهمیدی ک قاشق بالاخره خالی میشه و باید از تو کاسه پر کنیمش
قربونــــــــــــــــــــــــــــــــــت برم شکموی من!
شب ک بابارضا اومد یکم فرنی آوردم ک بهت بده! آخه همش ما میرفتیم اونجامیگفت: شقایق ارشان میتون پرتغال بخوره؟ شقایق ارشان میتونه سیب بخوره؟ شقایق ارشان میتونه دوغ بخوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و هر چیزی ک خودمون میخوردیم.... واسه همینم یکمبهت فرنی دادو کلی ذوق کرد... بهم میگه از این ب بعد فرنیشو شب آماده بذار تا من بیام...........
فرداشم با باباعلی بهت فرنی دادیم و کلی ذوق کردیم...
گلم بیدار شدی و داری شیر میخوری... اینطوری خیلی سخته... من رفتم... دوستت دارم