شعر حموم...
سلام گل نازم
شیرینم چند وقتی بود دنبال 1 شعر واسه حموم میگشتم ک وقتی میریم آب بازی برات بخونم
بالاخره با کمک دوست جونیام پیدا کردم... خیلی قشنگه... منم در تلاشم ک اول خودم حفظش کنم بعد ب تو یاد بدم...
مامان رفته تو حمام نی نی رو برده همراش
مامان تا دوش باز کرد نی نی صابونو برداش
صابون که لیز لیز بود از دست نی نی افتاد
سرخورد و رفت و رفت تا نزدیک مامان ایستاد
روی یه لیف کوچیک مامان صابون و مالید
وقتی که لیف کفی شد رو دست نی نی کشید
کف، روی دست نی نی مثل ستاره ها شد
آب و که ریخت رو دستاش ستاره هاش جدا شد
نی نی نشست توی وان آبارو هی می پاشید
وقتی که خوشگل می شد بلند بلند می خندید
حالا باید با شامپو مامان بشوره موهاش
نی نی می ترسه چونکه کف می ریزه رو چشاش
اما دوباره زیر دوش می ره شاد و خندون
می خواد بگیره با دست آبهای مثل بارون
وقتی که شد مثل ماه مامان یه حوله آورد
نی نی رو از تو حمام بغل گرفت و زود برد