ارشان و مورچه...
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام مورچه من...
اړݜاכּ ؏ݜقҐـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــے
اینجا نوشتم ارشان عشقمی(نمیدونم ب چه زبونیه این مبدل متن رو تو اینترنت پیداش کردم...)
نازدونه جون اومدم برات از خونمون بگم ک مورچه ها بهمون حمله کردن... خخخخخخخخخخخخخخخ... چرا میخندی؟ باور کن جدی میگم... ی عالمه مورچه اومده خونمون. انقدر هم رو دارن ک خدا میدونه. ینی نشستیم داریم مثلا بیسکوییت میخوریم میان از تو دستمون بیسکوییت رو میگیرن و میرن. هر روز جارو برقی ب دستم من. صبح تا صبحانه میخوریم اول از همه جارو برقی میکشم. تا میخوایم چیزی بخوریم زیر سفره ای پهن میکنم. داروی مورچه ریختیم ولی اثر نداره ک نداره...........
مورچه ها پیروز شدن.... گمونم باید چند وقت دیگه کوله بارمونو ببندیم و از این خونه بریم ک مورچه ها راحت باشن.
تو هم ک هیچی فوضول خان... هی رو سرامیک مورچه هارو میبینی و ی طوری براشون بال بال میزنی ک انگار مثلا چ شخص مهمی رو دیدی... هر طوری شده خودتو میرسونی و با انگشتای کوچولوت میگیری و میچلونیش...
ببین تمام وبلاگت هم پر مورچه شده...
مورچه بدخت رو له کردی
وقتی هم صدات میکنم اینطوری برمیگردی نگام میکنی....
دار کم کم ب سمت جلو میری... وقتیی اینطوری میشینی یهو میبینم کل خونه رو میگردی...
جونمی دردونه من