ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

ما از مسافرت برگشتیم...

1391/10/18 23:18
352 بازدید
اشتراک گذاری

 شکلکهای جالب و متنوع آروین

سلام شکر پنیرم

خوبی خوشگل مامان؟ ما از سفر برگشتیم و اومدم خاطراتت رو برات بنویسم!

چهار شنبه غروب بابایی که اومد خونه بهش گفتم اگه خسته نیستی الان بریم، اونم خوشش اومد و زنگیدیم به عمو مجتبی اونم سریع خودشو رسوند و ساعت 8:30 شب و با سرعت نور حرکت کردیم...

ساعت 1ونیم شب رسیدیم و همه خواب بودن ولی با وروود ما بیدار شدن... تو هم تا بقیه رودیدی زدی زیر گریه... کلا این چند روز تو پیش هیچ کس نمیرفتی اگر هم خودم میدادمت بغل کسی یکسره گریه میکردی و میگفتی ما ما ما ما.... بعضی وقتا هم که سر حال بودی بغل مامان شیرین و باباعلی میرفتی...

پنج شنبه خاله بزرگم مراسم اربعین گرفته بود و رفتیم اونجا. یکسره تو بغلم بودی و بغل هیچکس نمیرفتی. وقتی اومدم خونه دستم داشت کنده میشد... اینم عکست تو مهمونی:

جولی

اینجا هم عموجون بغلت کرده که من یکم استراحت کنم:

عمو+ارشان

و محمدارشان بغل پدرجونش:

پدرجونم

روز بعدش رفتیم خونه خاله زهره من... اونجا تقریبا خوب بودی و زیاد گریه نمیکردی، چون هم مامان شراره اومده بود و هم خاله صبا کمکم میکرد... وقتی میذاشتمت تو کریر با هاپوی کریرت حرف میزدی و براش میخندیدی!

لوس

و...

نفس

روز بعد مراسم سوم عمه مامان شیرین بود و ما هم رفتیم... خیلی ناراحت کننده بود... مخصوصا وقتی دخترش گریه میکرد. همه ناراحت بودن... راستی خاله الناز رو هم دیدیم و تو برخلاف بقیه کلی تو بغلش موندی. فکر کنم خیلی دوستش داشته باشی...

راستی زن عمو سحر رو هم برای اولین بار دیدیم... 17 سالشه... دختر خوبی به نظر میاد

شبش رفتیم خونه دایی من... اونجا هم خیلی خوش گذشت و تو مثل همیشه به من چسبیده بودی!

نمیدونی چه ذوقی داره وقتی بچه کوچولوت لج بیاره که فقط تو بغلت بمونه... انقدر خوشحال بودم... ولی خودمونیم دستم هنوز درد میکنه چون اصلا پائین نمیموندی!

شنبه هم عمو کوچیکم یه مهمونی به افتخار تو گرفت و پاگشات کرد... زنمو سحر هم اونجا اومده بود... خیلی خوش گذشت...

یادم رفت بگم: تو تمام این روزها ملیسا کچلم کرد. همش میخواست بوست کنه و تو هم گریت میگرفت... ولی خیلی دوستت داره و یه طوری برات ذوق میکنه، کلی از کاراش خندمون میگیره....

اینا هم عکسای مهمونی:

پسمل من

اینجا خوابیدی و از شلوغی و سروصدا همش گریت میگرفت

؟

اینم ملیسا که هی میخواد بوست کنه!

بوس

وقتی بعد از گریه میای بغلم

این دوتا عکس هم با خرس دختر عموم، شادی ازت گرفتم

1

2

اینجا هم همون شبه و اومدیم خونه و تو از اینکه دورو برت خلوته خوشحالی:

2

3

ودر روز آخر من و باباعلی تصمیم گرفتیم ازت چندتا عکس خوشگل واسه یادگاری بگیریم چون هوا خیلی خوب بود...

اینم عکسا:

1

 

2

3

ارشان درایور

1

 

2

اینم یه عکس با باباعلی، عمو مجتبی وملیسا

همه با هم

موش

واینم ارشان تو دستای بابای مهربون

؟

این بود خاطرات سفر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان امیر مهدی (سوده)
18 دی 91 15:47
سلام گلم خوش امدی انشاالله همیشه به شادی باشید و هیچ وقت غم نداشته باشید قربون ناز نازی خودم برم ارشان گلم عینا مثل امیر مهدی میمونه الان هم همش بغل من بدبختههههه!!!!قبلا هم همینطور بود از سرو صدا و شلوغی و گرما متنفر بود.زنده باشه انشاالله .از طرف من ببوسششششش هزارتا.


سلاااااااااااااااام...
ملسی خاله جونم... وای که من چقدر دلم میخواد امیر مهدی رو ببینم...
میخوام بدونم محمدارشانم بزرگ شد چطور رفتاری داره
مامان رقیه
19 دی 91 8:36
سلام شقایق جونم ارشان خوشکلم سلام
ای جانم خوب بچم میخواسته فقط بقل مامانش باشه خووووو دستت درد گرفته که گرفته
چه عکسای خوبی گرفتی ازش
ایشالا همیشه از کارای گل پسرت ذوق کنی و بهش افتخار کنی شقایق جونم
دلم براتون تنگ شده بود



سلام رقیه جون
سلام خاله جون
مرسی گل من... منم خیلی دلم برات تنگیده
مامان محمدرهام جون
19 دی 91 12:43
همیشه به سفر گوگولی مننننننننننننننننننننننن از دور میچلونم ومیماچونمت حسابیییییییییییییییییییی

قربون ارشان درایورم بشم من،سوارماشین شو واز دست ملیسا فرار کن گلممممممممممم


سلامت باشی خاله جون مهربوووووووووووووون
ای کاش میشد از دستش در برم
رضوان
19 دی 91 22:13
وای چه عکسهای خوشگلی از گل پسری انداختید.
قربونش بشم که فقط مامانو میخواسته...
اما خودمون شقایق جون از دست دردش که بگذریم واقعا لذت داره نی نی فقط مامانشو بخواد


آره رضوان جون خیلی خوبه
مامان یاشار
21 دی 91 12:30
ای جون دلم من قربون اون تیپت و اون قیافه خوشگلت بشم. پس مامانی شدی رفت پی کارش دیگه جیگرتو بخورم که مثل پسرک من تا میای خونه و خلوت میشه آروم و خوشحال میشی. خاله قربونت بره خوردنی


خدانکنه خاه جونی... آره خاله جونی بدجور مامانیه...
نیم وجبی
21 دی 91 13:41
عزیزِ دلم خیلی ملوسه می خواد فقط بغلِ مامانیش باشه
همیشه به مسافرت عزیزم


ملسی خاله جونم
مریم مامان ارمیا
23 دی 91 19:44
همیشه به مسافرت و گردش شقایق جون.
ماشالله ارشان جونم حسابی بزرگ شده.
میبوسمش هزار تا


مرسی مریم گلی
ارمیا گلم رو ببوس