ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

اوضاع و احوال ما در طول این سه ماه...

1391/10/24 23:46
330 بازدید
اشتراک گذاری

شکوفه پائیزی ما،محمدارشان جان تا این لحظه ، 3 ماه و 3 روز و 3 ساعت و 33 دقیقه و 33 ثانیه سن دارد :.

گلم اینو امروز از روز شمار بالای وبلاگت کپی کردم... به نظرم جالب اومد

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

zibaجوجو طلایی مامان سلامziba

امیدوارم الان که داری این مطالبو میخونی حالت خوبه خوب باشه شیطونکم...ziba

اومدم برات از رفتارهای بامزت بگم...الان که دارم برات مینویسم تو خوابیدی و منم از بیخوابی سرگیجه و سر درد عجیبی گرفتم...آخ

تو این سه ماه تو خیلی تغییر کردی شکوفه پائیزی من... هم بزرگتر شدی و هم شیرینتر و هم زندگیمونو شیرینتر کردی...ziba

oooooooooooooo

از قیافه ات بگم: به نظر یه مادر نینیش روز به روز عوض نمیشه چون هر روز میبینتش... الان که عکسای روز به دنیا اومدنت رو میبینم تازه متوجه میشم چقدر بزرگ شدی و تغییر کردی... فعلا که رنگ چشمات عوض نشده و هنوز طوسی گاهی یشمی و گاهی آبیه!!!!!!!!!!!!!!   موهات هنوز خیلی میریزه ولی موهای جدید که جاش در میاد معلومه!!!!!!!!!!!!!!! وبالاخره ابرو هات رنگ گرفت!!!!!!!!!!!!!!نیشخند

از کارهایی که میکنی بگم: چند وقتیه دستات رو به طرز عجیبی میخوری...بغل یکی از دستاتو میندازی دهنت و اون یکی رو هم میذاری پشتش و فشار میدی ... zibaالهی من قربونت بر م که صورتت قرمز میشه... هی ملچ ملوچ میکنی کسی ببینه فکر میکنه ما یک ماهه بهت غذا ندادیم.......خنده تازه وقتی میبینی دست کامل نمیره تو دهنت گریه هم میکنیتعجب

جوجو

راستی این زیرپوش مردونه رو زنمو راحله برات خریده

بابایی عاشق اینه که اینو بپوشی

این روزا با دهنت حباب درست میکنی و خیلی از این کار لذت میبری پنگوئن کوچولوی من ziba

به هیچ عنوان بیشتر از 5 ثانیه تنها نمیمونی و جیغ میکشیziba

تا ببینی یکی داره بهت میخنده تو هم تو هر شرایطی دلش رو نمیشکنی و بهش یه لبخند میزنیziba

بی نهایت به من وابسته شدی و وقتی بیدار میشی اگر من بغلت نکنم گریه میکنی و یکسره میگی ما   ما   ما که همه میدونن باید بیای پیش من و سریعا تورو بهم میرسونن!ziba

الان دیگه کلی حرف میزنی...ziba

فوشولم

ارشان در حال آواز خوندن واسه مامانش

 بدون استثنا باید موقع خواب روت یه چیزی بندازم و بگیری تو دستت بخوابی.. مثل پتو یا ملافهziba

قلبونت بلم من

حتی وقتی گرمت باشه یه ملافه کوچولو باید رو شکمت بندازم(دقیقا مثل خودم)

الان یک هفته است که دیگه رو پا نمیذارمت... آخه یه مشکلی با پای راستم پیدا کردم...چشم پهام یکسره خواب میره ... یعنی الان 4 روزه که خواب رفته و قصد بیداری نداره...زبان بخاطر همین سعی میکنم با شعر خوندن بخوابونمت که البته کار سختی نیست، وقتی آروم به پشتت بزنم و شعر آقا خرگوشه که خیلی دوستش داری رو بخونم خوابت میبره ziba

امااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دقیقا ساعت 5 صبح شروع میکنی به وول خوردن... zibaیکسره اینور اوونور میشی، پاهات و جمع میکنی و باز میکنی، بیدار نمیشی ولی راحت هم نمیخوابی... منتظرنمیدونم این مشکل از کجا شرع شده و منظورت چیه؟ امیدوارم حل بشه چون تا ساعت 8 صبح همینطوری و اگر بغلت کنم راحت میخوابی و منم بخاطر اینکه تو اذیت نشی هی بغلت میکنم که خودم دارم داغون میشم... کلافه جالب اینجاست که از 8 تا 11 صبح راحت میخوابی ولی اگر من بخوام بخوابم دیگه خوابت نمیاد و بازیت میگیره!!!!!!!!!!!!!!!!!متفکر

دیگه باباعلی رو کامل میشناسی و کلی با هم حال میکنید...ziba

الانا که چیزی رو جلوت میگیریم اگر خوشت بیاد هی بهش چنگ میندازی اما اگر خوشت نیاد و نخوایش خودتو خسته نمیکنی و فقط نگاش میکنیقهقهه

عاشق بازی با انگشتهای منی وکلی باهاشون وقت میگذرونیخنثی

فدات

زل زدی به انگشتام

دیگه چیزی یادم نمیاد... اگر یادم اومد مینویسم برات

امروز بعداز ظهر میریم کلینیک دکتررحمانی واسه چکاپ انشالا همه چیز خوب پیش بره... میام بقیه اشو برات مینویسم...

منتظر خبرای خوب باش

جوجویی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان الهه
24 دی 91 13:50
سلام عزیزم خوبی؟دقیقا یاسان منم یک ماه میشه که خیلی دست میخوره.راستی هنوزم گهگاهی به مرد کوچیک ما شیر خشک میدی؟امیدوارم بعدازظهر با خبرای خوب برگردی.منم هفته ی پیش یاسانو بردم چکاپ آخه سینش خزخز میکرد و سرفه زیاد میکرد دکترش گفت از آلودگی هوا.از طرف من محکم دستای ارشانو ببوس.


سلام الهه جونم
آره خاله دکتر میگه بد نیست بخوره چون شیرم کمه... هرشب 2یمونه میخوره
آخییییییییییییییییییییییییییییییییی
ملسی خاله
مامان امیر مهدی (سوده)
24 دی 91 15:52
امیر مهدی تا 6 ماهگی چشماش خاکستری بود بعد کم کم تغییر کرد تا قهوه ای روشن شد به هر حال باهر رنگی من عاشقشم.
هر وقت که میخواستم بخوابم فورا بیدار میشد!!!نمیفهمم از کجا میفهمید!!!!منم مثل شقایق گل و ارشان عزیزم هستم حتما تو اوج گرما هم باید یک چیزی روم باشه تا خوابم ببره.امیر مهدی هم همینطور پتو میکشه روش میگه مامان سرده!!!!ارشان گلمو ببوس.


بچه های برادر شوهرمم تا 5ماهگی طوسی بودن

واااااااااااااااااااااااااااااااای ارشانم بزرگ بشه میشه لنگه دوم امیر مهدی
ملسی خاله جووووووووووووووووووون
مهرنوش مامان مهزیار
25 دی 91 9:53
عزیزم گل پسرت حسابی مرد شده . مدل خوابیدنش هم خیلی با حال منم مثل تو و ارشان جونم.
عزیزم فکر پاتم باش حتما یه دکتر برو چون 4 روز خواب خیلی زیاد


ملسی خاله جونم
آره گلم هستم... رفتم دکتر... الان بهترم


مامان محمدرهام جون
25 دی 91 15:55
واااااااااااااای گلم حتما برو دکتر برای پات،قربون پسرخوشگل خاله که چشماش هررنگی هم که باشه نازه


ملسی خاله سمانه
مامان یاشار
25 دی 91 22:21
ای جون دلم. راست میگی خود مامانا نمیفهمن ولی بقیه کاملاً میفهمن که بچه چقدر بزرگ شده. هزار هزار هزار الله اکبر دسته گلت با بزرگ شدنش روز به روز خوردنی تر هم میشه. براش حتماً اسفند دود کن. خیلی دوستش دارم


خیییییییییییییییییییلی زود میگذره
ملسی خاله مهربونم