ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

اتفاق بد و ترسناک...

1391/12/9 19:29
292 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانم

خوبی فسقلی من؟

من خیلی ترسیدم...

آخه میدونی چی شده؟

ی اتفاق عجیب افتاده! من و تو توی اتاقت داشتیم با اسباب بازیهات بازی میکردیم ک یهو از آشپزخونه ی صدای ترسناک اومد... صدای شکستن شیشه بود

ب سرعت دویدم بیرون ... اول فکر کردم شیشه ء پنجره آشپزخونه بود ک شکست و لی وقتی رسیدم تو آشپزخونه دیدم شیشه های پنجره سالمن و کف آشپزخونه و سینک پر از شیشه های ریزه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خـــــــــــــــــــــــــــــــیلی ترسناک بود...

کلی نگاه کردم تا فهمیدم ی لیوان کم شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! انقدر شیشه هاش ریز بود ک نمیشد تشخیص داد ک چی بوده!

لیوان ها توی جا لیوانی روی سینک چیده بودن ک یکیشون بی دلیل و ب طرز عجیبی شکسته بود و مثل ترکش پریده بود هوا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

کلی سعی کردم تا تونستم شیشه خورده هارو تمیز کنم...

ب بابا علی زنگیدم و براش تعریف کردم... خداروشکر کرد ک من و تو اون لحظه تو آشپزخونه نبودیم... نمیدونم چطور شد ک این اتفاق افتاد...

دمای خونه هم متعادل بود و حتی ذره ای سرد و گرم نشده بود...

ولی واقعا خدا رحم کرداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

من و تو همیشه دوتایی تو آشپزخونه ایم... اگر این اتفاق نیم ساعت قبلش پیش میومد خدا میدونه چی میشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نـــــــــــــــــــــــــــــــــمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدونــــــــــــــــــــــــــــــــم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

الهه(مامان یاسان)
9 اسفند 91 15:01
سلام عزیزم بازم خدارو شکر جفتتون توی آشپز خونه نبودید بیشتر مراقب خودتون باشید بای


سلام گلم
آره خداروشکر
مامان امیر مهدی (سوده)
9 اسفند 91 15:05
واییییییی خدا رو شکر اتفاق بدتری نیافتاد لیوان فدای سرت عزیزم .


آره واقعا
خدارو شکر
لیوان مهم نیست
رضوانه
9 اسفند 91 18:54
سلاااام شقایق جوووون
وای عزیزم خدا رو شکر ک به خیر گذشته



سلام گلم ممنونم
آره خدارو شکر
نیم وجبی
9 اسفند 91 19:28
تا حالا همچین چیزی نشنیده بودم!!!!!!!!!خدا واقعا بهتون رحم کرده


آره نیکو جون
خودمم خیلی ترسیده بودم
خدارو شکر ک چیزی نشد
مادام بوفی
9 اسفند 91 22:48
سلام گلم گفته بودم دوباره کدت رو درست کردم برش نداشتی
لطف کن کاربری و رمز عبورتو بده بیام تو مدیریتت کد قالبت رو تصحیح کنم...........فقط زود امکان داره قالبت خراب شه باید بیام کدش رو به روز رسانی کنم


سلام عزیزم
باشه میام
مامان رقیه
9 اسفند 91 23:00
خداروشکر که اتفاقی نیافتاده برای خودتون
مواظب خودت و دسته گلت باش
کم پیدایی شقایق جان چرا؟


آره دوستم
در حال خونه تکونیم
بازم میام
mamane Ali
10 اسفند 91 1:46
وووی.. خداروشکر که اتفاقی نیافتاد.. بعضی وقتا یه اتفاقایی می افته که ادم از درک دلیلش عاجز میمونه! اون وقت میشه که میره سراغ خرافات و مثلا میگه شاید چشم و نظر بوده و اینم دفع بلاش
حالا حرف اتفاق عجیب شد یاد یه چیز افتادم.. ما چند باار تو خونه ی قبلیمون پر سیاه پیدا کردیم.. به خدا سکته میکردم که از کجا اومده.. حتی چندتا از فک و فامیلا رو قسم دادیم که اگه کار خودشونه بگن! هنوزم بعضی وقتا که یادش می افتم خیلی میترسم
راااستی رمز یه سری از پستات رو هر چی گشتم پیدا نکردم.. اگه میشه برام تلگرافش کن که گم نکنم


وایییییییییییییییی ب منم گفتن چشم نظره
وای من ک سکته میکنم
باشه میدم بهت گلم
شقایق مامان آرشا
10 اسفند 91 12:37
خدا را شکر به خیر گذشت.


آره خداروشکر
مامان امیر مهدی (سوده)
10 اسفند 91 13:41
با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا
بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی !
خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام …
تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت :
دوستت دارمــ خاص ترین مخـاطب خـاص دنیـا !



fandoghebarfi
10 اسفند 91 15:20
سلام ای وای به خیر گذشت شقایق.خدا رو شکر دختر.نگران شدم..


سلام
آره خداروشکر
ممنونم گلم
رضوان مامان رادین
10 اسفند 91 16:12
خداااااا را شکر به خیر گذشت.....واییییییی


آره خدا رحم کرد
مامان آنیل
15 اسفند 91 11:03
خدارو شکر عزیزم بازم خدارو شکر گلمو ببوس


ممنونم عزیزم
مامان سمی
19 اسفند 91 8:52
عجیبا و غریبا


?????????????????خودمم موندم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان یاشار
21 اسفند 91 20:48
چه عجیب!!!!! خانومی هر روز اسفند دود کن


آره عجیبه