ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

پسر ب این شیطونی کی داره؟

1391/12/10 19:28
412 بازدید
اشتراک گذاری

فندق 4 ماه و 18 روز و 4 ساعته من سلام

گل قشنگ مامان اول اینکه بگم این روزا خیلی کمتر میایم وبلاگ

دوستان خیلیها میپرسن ک چرا کم بهشون سر میزنیم؟ آخه چند روز پیش من داشتم تو وبلاگا میچرخیدم ک دیدم تو اصلا حوصله نداری... خـــــــــــــــــیلی ناراحت شدم... فکر کردم ک بجای اینکه ب خاطراتت اینقدر برسم بهتره بیشتر ب خودت برسم...

ب همین دلیل کمتر میام وب و هر وقت قرار باشه برات مطلبی بنویسم میام و ب دوستات هم سر میزنم

مثل امروز ک تو داری با مامان شراره بازی میکنی و من اومدم برات از شیطنتت بگم و ب وبلاگ دوست جونا هم سر بزنم...

پسر خوشگل شیطون مامان من موندم شما ب همه جای خونه کارداری و مطمئنا وقتی بتونی خودت راه بری بلاها میخوای سر این خونه و وسایل بدبخت بیاری؟

مثلا این 1 نمونشه ک تازگیا میری تو روروئکت و میتونی راه بری باهاش و ...

خودت ببین:

1

2

3

از الان این شیطونیهارو میکنی تا کی مامانم؟

1

گاهی وقتا هم ب تعمیرات روروئک میپردازی...

2

و در نهایت.....................................................

niniweblog.com

ببین چ بلایی سر بینیت آوردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اصلا ناخن نداشتی ولی نمیدونم چطوری کندی بینیتو؟کلی خون اومد!

عشقم

جووجوو

niniweblog.com

جدیدا پاهاتو میگیری بالا و تا جایی ک میشه میکشی... ی وقتایی هم تو دهنت میبریش ک هنوز موفق نشدم ازش عکس بگیرم

جیگملی

niniweblog.com

3تا اسباب بازی داری ک شکل گاو دارن

یکیشونو بیش از حد دوست داری

یعنی واسه گرفتنش انقدر حرص میخوری ک من دلم میسوزه و قایمش میکنم

1

ب این یکی بی تفاوتی و مثل ی اسباب بازی معمولی باهاش بازی میکنی

2

وقتی صدای اینو در میاریم از ترس جــــــــــــــــــیغ میکشی

3

البته حق داری مادر

صداش اصلانم شبیه گاو نیست... بیشتر شبیه صدای بریدن درخته

الهی قربونت برم

اینجا از صداش ترسیدی و من زودی قایمش کردم

مامانم

الهی بمیرم ک دیگه حتی صداشم در نمیاریم وقتی میبینیش میترسی

گاو شماره 1

تو شرایط ترس هم آقاگاوه شماره 1 دوست خوبی برات هست و ولش نمیکنی

niniweblog.com

پسر فوشول من کلم پلو دوست داره

نفسم

niniweblog.com

پسرم بلده از خودش عکس بگیره

(البته بعدش دوربینو میخوره)

این عکسو خودت گرفتی گلم

خودت هم عکس میگیری

niniweblog.com

دیشب تولد بابایی بود...بابا علی 28 سالگی رو رد کرد و وارد 29 سال شد، و براش جشن گرفتیم

البته ی جشن 3 نفره و ی کیک کوچولو

بیچاره بابایی، ب سفارش شدید من ی کیک کوچولو خرید، شبش خودش جوجه هارو درست کرد.......

تولد باباش

ما هم براش کادو گرفتیم... من براش شلوار لی خریدم و تو هم تی شرت

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همسر عزیزم تولدت مبارک

دوستت داریم و امیدواریم تولد 120 سالگیت رو جشن بگیری

عـــــــــــــاشـــــــــــــــقتم

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

2

اینم فسقل خان ک با دیدن شمع ها کلی ذوق زده میشه

niniweblog.com

و در پایان 2 تا حالت مختلف چهره ی نانازت رو ببین:

1

و

2

عـــــــــــــشقـــــــــــــــــــمی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مادام بوفی
10 اسفند 91 18:46
سلام گلم درست شد برات یه آیکون گل هم در کنار اسم عنوان وبت از طرف مادام برای ارشان گلم


سلام مادام
ممنونم


مامان مهربد
11 اسفند 91 11:08
مبارک باشه تولد باباییت ارشان جون


مرسی خاله جونم
نیم وجبی
11 اسفند 91 13:47
ای جووونم شیطون خالههههه
کسری هم عین همین کارارو انجام میده فدای خنده هات
تولد آقای همسر هم مبارک باشه


//
مرسی نیکو جونم
مامان رقیه
11 اسفند 91 18:06
سلامم شقایق جان چه همه عکس کیف کردم
تولد بابایی مبارک باشه
خوب جمش کن اون گاوه رو بچم میترسه ازش قررررربونش برم با اون قیافه ترسیده اش


سلام عزیزم
مرسی خاله جونم
دیگه جمش کردم خاله
fandoghebarfi
11 اسفند 91 19:33
سلااااااااااااااااام خاله ای مرسی یه عالمه..ارشانم رو ببوس ماشاالله بزرگ شده.


سلام سپید گلم
قلبونت برم
بوس بوس
رضوان مامان رادین
11 اسفند 91 23:19
جیگرتوووووووو پس پسر کوچولو هم شیطنتهاش شروع شدددد..تولد بابایی مبارک


آره دیگه خاله جون
میسی
مامان شازده امیرحسین
12 اسفند 91 16:24
سلام شقایق جون
وقت کردی و ارشان جونی اجازه داد
یه سر به وبلاگمون بزن!!
یه مسابقه دارم برای دوستای گلم
منتظرت هستم


سلام گلم
حتما میام
مامان شازده امیرحسین
12 اسفند 91 16:26

تولد بابای ارشان مببببارک
ایشالا تولد 120 سالگی...


مرسی خاله جونی
مامان شازده امیرحسین
12 اسفند 91 16:28
به به به...
مامانی تازه اولشه!!!!!!خوب انرژی هاتو ذخیره کن روزای سختی در پیش داری


آره خاله
حسابی باید آماده شم
مامان شازده امیرحسین
12 اسفند 91 16:29
خاله چشماتو بخوره
برق شیطنت رو میشه توش دید..


شیطونم دیگه خاله
پسر باید شیطونی کنه دیگه
مامان شیوا
12 اسفند 91 17:48
ارشان جونووووووووو ببین تو روروئک نشسته.آخ که چفدر خوردنی شدی پسر
شقایق جون من واقعا موندم تو چطور وقت می کنی این همه عکس خوشگل بگیری و وبلام آپ کتی آخه من وقت سر خاروندن هم ندارم از دست آرتین


مرسی خاله جونم
ب سختی گلم
منم خیلی برام سخته ولی باید خاطراتشو براش ثبت کنم دیگه
mamane Ali
12 اسفند 91 18:02
تو چقدر قندعسلی بچچچچچه!!
شقایق جون روروک زیر هفت ماه اکیدااااا ممنوع! تو این سن پسرت ، حتی یه دقیقه هم برای ستون فقراتش ضرر داره


خاله جونم این فوشول من تا 7 ماهش بشه ک دیگه نیاز ب روروئک نداره
آخه نذارمش تو روروئک ب هیچ کاری نمیرسم ک
افسانه مامان پارمین
12 اسفند 91 23:10
وای شقایق جونم ماشالله چقدر ارشان جونم زرنگ شده . ماشالله ماشالله ، اسپند فراموش نشه عزیزم . جای من کلی ببوسش


خاله جون باید ی جوری پسر بودنشو نشون بده دیگه
پسر هم ک همه با شیطونیهاشون میشناسن
مرسی گلم
تو هم پارمینمو ببوس
شقایق مامان آرشا
13 اسفند 91 8:52
خیلی کاراش با آرشا هم سان بود



ای جونم بوسس
زهره
13 اسفند 91 8:55
جانم روزی روزگاری در یک جنگل بزرگ، تعدادی کبوتر زندگی می‌کردند. در آن نزدیکی یک شکارچی هم بود که هر روز به سراغ این پرندگان می‌رفت و تورش را روی زمین پهن می‌کرد و وقتی پرنده‌ای روی تور می‌نشست آن را شکار می‌کرد. کبوترها از این موضوع خیلی ناراحت بودند،چون کم‌کم تعدادشان کم می‌شد و غم و غصه در جمع آنها نفوذ کرده بود.

یک روز کبوتر پیر، همه کبوترها را جمع کرد تا با آنها صحبت کند و بعد همگی با هم تصمیم بگیرند که چه کاری باید انجام دهند تا از دست این شکارچی بدجنس راحت شوند. هر کدام از کبوترها یک نظر می‌دادند و کبوترهای دیگر موافقتشان را اعلام می‌کردند. در بین آنها یک کبوتر دانا بود که در آخر جلسه به دوستانش گفت من فقط یک مطلب را می‌خواهم یادآوری کنم‌ و آن هم این است که همه ما باید قبل از هر چیز و هر کاری اتحاد داشته باشیم، چون‌ هیچ‌کس به تنهایی نمی‌تواند کاربزرگی انجام دهد، مگر آن که در یک گروه هماهنگ باشد.

تمام کبوترها با سرهای کوچکشان حرف او را تایید کردند و همه با هم‌پیمان بستند و بال‌هایشان را یکی‌یکی روی هم گذاشته و یک صدا گفتند ما با هم دشمن را شکست می‌دهیم.

برای محمد ارشان گلم : به وبلاگ من هم بیاX


عزیــــــــــــــــزم
چشم خاله حتما
fandoghebarfi
13 اسفند 91 12:07
سلاااااااام عسیسم خسته نباشییییییییییی..ارشانم ببوس ماشالا بزرگ شده عزیزه خاله..


سلام خاله سپیده
میسی
بوس واسه پارسا
farnaz khale arsen
13 اسفند 91 22:56
tavalodde babaye arshan kuchulu mobarak bashe ishallah 100sale beshe babayi dar kenare arshan kuchulu: arshanam mah shode sheytun shode savare rorak mishe elahiiiiiiiiiii joonami


ممنونم دوست خوبم مرسی
بــــــــــــــــــــــــوس
مامان شازده اميرحسين
14 اسفند 91 9:21
خوش به حالت!من ميترسم خونه تكوني روشروع كنم!اونم با پسري...
راستي خسته نباشي شقايق جون!!!خوب اگه اونو بذارم كه ديگه مسابقه نيست!!!
نه اون نيستم...
بوسسس برا ارشان و مامانش



واقعا سخته
مرسی گلم
راست میگی
پس من باخـــــــــــــــــــــتم
مامان آنیل
15 اسفند 91 11:05
تولد بابایی مبارک شیطون بلای خاله.
خوب مامانی دیگه اون گاوه رو نذار برام خوب میترسم خوب.


ممنونم خاله جونی
آره باید جمعش کنم
مامان شازده امیرحسین
15 اسفند 91 19:08
عزیزم
شما همیشه برنده ای!!
بازنده زندگی نباشی خانم


مرسی گلم..
مامان سمی
19 اسفند 91 8:52
ای جانم ماشاالله به این پسر شیطون بلای ناز


میسی خاله جونم
مامان یاشار
21 اسفند 91 20:48
وای شقایق جون کلی کیف کردم عکسای خوشگلش رو دیدم. الهی من قربون اون پاهای کوچولوت برم که تاتی تاتی میکنی عشقم. اشکال نداره خونه مال اینه که بریزی و بپاشی و کشف کنی و کیف کنی. غیر از اینه مامانی؟ جیگر خندیدنت رو. تولد بابایی هم با تاخیر مبارک



خدانکنه خاله نسترن
آره دیگه
ممنون