ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

چکاپ و اطلاعات 7ماهگی...

1392/2/23 18:49
322 بازدید
اشتراک گذاری

مامانایی ک نینی های متولد 91 دارید بفرمایید تو انجمن نینیهای 91 عضو بشید تا با کمک هم بهتر ب نینیهامون برسیم...

اینم آدرسش: http://www.ninihaye91.rozblog.com

 میتونید ب این آدرس ninihaye91@yahoo.com یک ایمیل با مشخصات و عکس نینیتون بفرستید و از فائزه جون مسئول این سایت درخواست کد عضویت کنید.

 


۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

سلام عشقول مامان/ حالت چطوره گوگولی من؟

عزیزم از این چند روز کلی حرف برات آوردم...زبان

از 18 / اردیبهشت / 1392 شروع میکنم ک دقیقا از همین روز شما ب طور رسمی زدی دنده جلو و میتونی ب سمت جلو حرکت کنی... دیگه عقبکی نمیری و جایی گیر نمیکنی گل من...تشویق

19 / اردیبهشت بود ک ما خونه بابارضا بودیم(مثل همیشه...) و قرار بود شبش بریم مهمونی ولیمه دختر عمه مامان شراره... ظهر بود و من و مامان شراره دراز کشیده بودیم و تو داشتی با کنترل بازی میکردی! هیپنوتیزم ب سختی کنترل و با خودت کشیدی بردی جلو تلویزیون و هی ی دکمه میزدی هی ی نگاه ب تلویزیون میکردی!!!!!!!!!! آخه پسرکم تورو چه ب تلویزیون دیدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 غروب ساعت 7 بابارضا اومد خونه و با هم رفتیم... تو تالار گرفته بودن و بخاطر همین خیلی برای من سخت بود ک رو میز و صندلی بخوام توی شیطون بلا رو نگه دارم......شیطان خیلی از فامیلا رو دیدیم... ینی واضح بگم اونجا چلونده شدی... اعصابت ریخته بود بهم ک چرا انقدر بوست میکنن...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کلافه

چکار کنیم دیگه مامانی!قهر ی اتفاق جالب اینکه با ی خانمی ک ی نینی بغلش بود و نینیش هی گریه میکرد و اون بیچاره هم مثل من داشت سختی زیادی رو تحمل میکرد  آشنا شدم و کلی از بچه هامون حرف زدیم... پرسیدم اسم خترت چیه؟لبخندسوال

اون: ملینا... اسم پسر تو چیه؟لبخندسوال

من: خداحفظش کنه... ارشانبغل

اون: سلامت باشه! چندوقتشه؟مژه

من: (نکته جالب اینکه تو دقیقا همون روز 7ماهه شده بودی) 7 ماهشهقلب

اون: دختر منم هفت ماهشه...چشمک

من: آخی پس از پسر من بزرگتره؟ آخه ارشان من امروز هفت ماهش شده!ابرو

اون: راست میگی؟ ملینا هم امروز هفت ماهش شده! 19 مهر ب دنیا اومدهتعجبتعجبتعجبتعجبتعجب

 من:تعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجب

 بله پسرکم ... شما اونجا ی خواهر دو قلو پیدا کردی ک فقط چند ساعت ازش بزرگتر بودی! ولی ملینا خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی کوچولو بود... حداکثر 5 ماهه نشون میداد.سوال

خلاصه گلکم اون شب سوغاتی هامونو گرفتیم و رفتیم خونه. بابا رضا اینا قرار بود ساعت 4 صبح راه بیفتن ب سمت شمال. آخه فردای اون شب یهنی 20 ااردیبهشت قرار بود دایی میلاد خانمشو عقد کنه! ما نرفتیم چون یک روزه بود و تو اذیت میشدی و میخوایم واسه جشن عقدش یهو بریم.

شنبه صبح من و تو باباعلی رفتیم مرکز بهداشت واسه چکاپ پایان 7ماهگی! بازم قدت رو اینجا کمتر گفتن! باید براشون ی متر سالم بخرم. خخخخخخخخخخخخخخخخ

قد 71cm (دکترت ماه پیش گفته بود 71)   وزن 9k 400g   مــــــــــــــــــــــــــــاشـــــــــــــــالا

آزمایش کم خونیتم دکترشون دید و گفت یکی کم خون هستی و بهت فولیک اسید داد. ولی من و باباجون ک اینارو قبول نداریم. فقط بخاطر اینکه میگن واکسن هارو مراکز خصوصی نزنید میبریمت اینجا. چند روز دیگه میبریمت پیش دکتر خودت ک خیالمون راحت باشه.

 غذاهایی هم ک این ماه ب قبلی ها اضافه میشه ماست + زرده تخم مرغ + کدو + چند قطره آب سیب یا هویج + ماش یا عدس توی سوپت

 وایی شبش چه طوفانی شد.... رعد و برق و باروووووووووووووووون.. منم ک از رعد و برق وحشت دارم... بگذریم

دیروز 22 اردیبهشت بود ک ی بلا سرم اومد. داشتم برات سیب رنده میکردم ک یهو چشمم سیاهی رفت و دلم ضعف رفت... بعد این همه بلا هیو انگشتم تیر کشید فهمیدم انگشتمم رنده کردم... ینی مردماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا... نه میتونستم بغلت کنم. نه میتونستم جاتو عوض کنم... الان یکم بهتره. وایییییییییییییییییی اصلا ولش کن

 کلمه هایی ک این روزا یکسره میگی ایناس: ایک، اوچ، ک، اِه، ایت قربون حرف زدنت

 وقتی باباعلی نیست و میگم باباعلی بیا ارشانو ببر دَدَ: برمیگردی درو نگاه میکنی و هی میگی اِه

 وقتی هممون تو جمع نشستیم و مثلا میگیم دایی جون کو؟ برمیگردی سمتش و ی لبخند بهش تحویل میدی !!!!!!!!!!! همه اعضا رو میشناسی

 وقتی میگیم : سلام سلام سلام: سرتو هی بالا و پایین میکنی.

 دست دسی هم ی وقتایی میکنی و ی وقتایی نمیکنی

 دیگه یادم نمیاد... اگه چیزی یادم اومد مینویسم. نینی ببخشید این پست بدون عکس بود...

این عکسا ب جای اون یکی ها»:

 1

2

3

4

عشقمی دردونه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

الهام
23 اردیبهشت 92 12:13
عزيزم چقدر قشنگ افتاده تو اين عكسا!!
شقايق جون هميشه دعاي چشم زخم رو بخون به خصوص اين موقع ها كهاحتمال چشم خوردن زياده!!
ببوس عزيز خاله رو


مرسی گلم...
چشم عزیزم
ممنونم
مرضیه
23 اردیبهشت 92 13:11

وایییی خاله مبارکه که دیگه یاد گرفتی جلو بری
خو مامان جون چیکار داری می خوام موزیک ویدئو نگاه کنم
دوست جونم چه جالب که یکی دقیقا همسن ارشان خان پیدا کردی
عقد دایی میلاد هم مبارک باشه انشاا... خوشبخت بشن
وای دوست جونی چقدر ناراحت شدم که انگشتت رو رنده کردی تو رو خدا مواظب باش عزیزم، دلم یه جوری شد.
الهی که همه رو میشناسه دیگه پسرمون داره بزرگ میشه مامانی
عکس هاش هم که مثل همیشه عالی بودن خب عشق خودمه دیگه
از طرف من کلی ارشان جونمو ببوس که دلم واسش تنگ شده بود


ممنونم مرضیه جونم ک همه مطلبمو میخونی.
گلم اگه میتونی ی وبلاگ درست کن ک با هم بیشتر آشنا بشیم
شقایق مامان آرشا
23 اردیبهشت 92 16:02
آفرین پسمل با هوشم خواهر جونتم زیز سایه خانواداش باشه.بوس برا ارشان جوننننننننننن


میسی خاله جونم
مامان کوچولو
23 اردیبهشت 92 17:15
نازی خاله ای چه ناز افتادی تووووی عکسات..ماشالا گوگولی خالههههههههههه..بوووس ماچ..گاس


میسی... بوس و ماچ باشه ولی گاس نه خاله جونی گناه دالم.. خخخخخخخخخخ
Sheida
23 اردیبهشت 92 17:54
ye soal ,
alan bgi khale sheida yadesh miad ?
chera saret gij raft akhe ?
ye doktor hatman boro


آره اگه ببینتت حتما یادش میاد
نمیدونم شاید چون یهو ی تیکه از گوشت انگشتم کنده شد ضعف کردم... خخخخخخخخخخخخخخ
حتما
مامان محمدامین
23 اردیبهشت 92 19:30
ماشا... به پسرم
نازی خواهر دوقلوت مبارک باشه...همبازی پیدا کردی ارشانم
چه پیشرفت هایی داشته ماشا... محمدامین از محمدارشان 3 ماه کوچیکتره واقعا بچه تو 3 ماه چقدر بزرگ میشه ها
مامانش هرگز نشه فراموش اسپند رو میگم


میسی خاله... آره حیف ک دیگه نمیبینمش...
آره واقعا تو این ماهها نینیها تند تند پیش میرن
چشــــــــــــــــــــــم حتما خاله جونی
رضوان مامان رادین
23 اردیبهشت 92 19:58
چقدرجالب یک خواهر کوشولوی دو قلو ..خیلی جالب بود...عزیزم..مبارک باشه دیگه جلو جلو میری


آره خیلی باحال بود
میسی خاله جون
مامان محمدرهام جون
25 اردیبهشت 92 11:45
ای جوووووووووووووووونم فرشته دوست داشتنی اگه من اونجا بودم که میخوردمتمیگم آبجیتو میوردی خونتون دیگه داداشی مثلا هاااااااااااااااااااااااز طرف من بوسیده شود پرنس پیشی ماه


خخخخخخخخخخخخ... مامان آبجیم نذاشت بیارمش...
میسی خاله
مامان محمدامین
25 اردیبهشت 92 13:37
میگم شقایق جون من واقعا محمدارشان رو خیلی خیلی خیلی دوسش دارم...نمیدونم شاید چون قکر میکنم کاراش و شیطونیاش مثل محمدامینه
ولی واقغا خیلی دوسش دارم با اینکه اصلا از نزدیک ندیدمش
خودتم خیلی چهره ناز و دوست داشتنی داری برام


گلم دل ب دل راه داره. من و مامانم با هم عاشق محمد امینیم
تو خیلی لطف داری گلم
مامان سمی
25 اردیبهشت 92 14:01
ماشاالله به پسری تپلی نازمون
شقایق جون عقد برادرتم مبارک باشه انشاالله همیشه به شادی


سلامت باشی گلم. البته دایی میلاد داداشم هست ولی داداش همشیرم. در اصل پسر خالمه.
مامان سمی
25 اردیبهشت 92 19:43
خصوصی


دیدم گلم میام وبت
مامان سمی
25 اردیبهشت 92 19:48
جدی من تا الان فکر می کردم میلاد هم برادرته پس یدونه برادر داری.دایی امیر.درسته؟


آره گلم 1 داداش واقعی دارم ک امیررضاست
مامان مهساجون ومحمدمعین جون
26 اردیبهشت 92 19:19
سلام به به آرشان توپولوی فشن ههههههههههههه


سلام خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
مامان کیان کوچولو
28 اردیبهشت 92 13:26
عزیزم چه نازه عکساش ماشالله ماشالله


میسی خاله جونم