چکاپ و اطلاعات 7ماهگی...
مامانایی ک نینی های متولد 91 دارید بفرمایید تو انجمن نینیهای 91 عضو بشید تا با کمک هم بهتر ب نینیهامون برسیم...
اینم آدرسش: http://www.ninihaye91.rozblog.com
میتونید ب این آدرس ninihaye91@yahoo.com یک ایمیل با مشخصات و عکس نینیتون بفرستید و از فائزه جون مسئول این سایت درخواست کد عضویت کنید.
سلام عشقول مامان/ حالت چطوره گوگولی من؟
عزیزم از این چند روز کلی حرف برات آوردم...
از 18 / اردیبهشت / 1392 شروع میکنم ک دقیقا از همین روز شما ب طور رسمی زدی دنده جلو و میتونی ب سمت جلو حرکت کنی... دیگه عقبکی نمیری و جایی گیر نمیکنی گل من...
19 / اردیبهشت بود ک ما خونه بابارضا بودیم(مثل همیشه...) و قرار بود شبش بریم مهمونی ولیمه دختر عمه مامان شراره... ظهر بود و من و مامان شراره دراز کشیده بودیم و تو داشتی با کنترل بازی میکردی! ب سختی کنترل و با خودت کشیدی بردی جلو تلویزیون و هی ی دکمه میزدی هی ی نگاه ب تلویزیون میکردی!!!!!!!!!! آخه پسرکم تورو چه ب تلویزیون دیدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
غروب ساعت 7 بابارضا اومد خونه و با هم رفتیم... تو تالار گرفته بودن و بخاطر همین خیلی برای من سخت بود ک رو میز و صندلی بخوام توی شیطون بلا رو نگه دارم...... خیلی از فامیلا رو دیدیم... ینی واضح بگم اونجا چلونده شدی... اعصابت ریخته بود بهم ک چرا انقدر بوست میکنن...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چکار کنیم دیگه مامانی! ی اتفاق جالب اینکه با ی خانمی ک ی نینی بغلش بود و نینیش هی گریه میکرد و اون بیچاره هم مثل من داشت سختی زیادی رو تحمل میکرد آشنا شدم و کلی از بچه هامون حرف زدیم... پرسیدم اسم خترت چیه؟
اون: ملینا... اسم پسر تو چیه؟
من: خداحفظش کنه... ارشان
اون: سلامت باشه! چندوقتشه؟
من: (نکته جالب اینکه تو دقیقا همون روز 7ماهه شده بودی) 7 ماهشه
اون: دختر منم هفت ماهشه...
من: آخی پس از پسر من بزرگتره؟ آخه ارشان من امروز هفت ماهش شده!
اون: راست میگی؟ ملینا هم امروز هفت ماهش شده! 19 مهر ب دنیا اومده
من:
بله پسرکم ... شما اونجا ی خواهر دو قلو پیدا کردی ک فقط چند ساعت ازش بزرگتر بودی! ولی ملینا خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی کوچولو بود... حداکثر 5 ماهه نشون میداد.
خلاصه گلکم اون شب سوغاتی هامونو گرفتیم و رفتیم خونه. بابا رضا اینا قرار بود ساعت 4 صبح راه بیفتن ب سمت شمال. آخه فردای اون شب یهنی 20 ااردیبهشت قرار بود دایی میلاد خانمشو عقد کنه! ما نرفتیم چون یک روزه بود و تو اذیت میشدی و میخوایم واسه جشن عقدش یهو بریم.
شنبه صبح من و تو باباعلی رفتیم مرکز بهداشت واسه چکاپ پایان 7ماهگی! بازم قدت رو اینجا کمتر گفتن! باید براشون ی متر سالم بخرم. خخخخخخخخخخخخخخخخ
قد 71cm (دکترت ماه پیش گفته بود 71) وزن 9k 400g مــــــــــــــــــــــــــــاشـــــــــــــــالا
آزمایش کم خونیتم دکترشون دید و گفت یکی کم خون هستی و بهت فولیک اسید داد. ولی من و باباجون ک اینارو قبول نداریم. فقط بخاطر اینکه میگن واکسن هارو مراکز خصوصی نزنید میبریمت اینجا. چند روز دیگه میبریمت پیش دکتر خودت ک خیالمون راحت باشه.
غذاهایی هم ک این ماه ب قبلی ها اضافه میشه ماست + زرده تخم مرغ + کدو + چند قطره آب سیب یا هویج + ماش یا عدس توی سوپت
وایی شبش چه طوفانی شد.... رعد و برق و باروووووووووووووووون.. منم ک از رعد و برق وحشت دارم... بگذریم
دیروز 22 اردیبهشت بود ک ی بلا سرم اومد. داشتم برات سیب رنده میکردم ک یهو چشمم سیاهی رفت و دلم ضعف رفت... بعد این همه بلا هیو انگشتم تیر کشید فهمیدم انگشتمم رنده کردم... ینی مردماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا... نه میتونستم بغلت کنم. نه میتونستم جاتو عوض کنم... الان یکم بهتره. وایییییییییییییییییی اصلا ولش کن
کلمه هایی ک این روزا یکسره میگی ایناس: ایک، اوچ، ک، اِه، ایت قربون حرف زدنت
وقتی باباعلی نیست و میگم باباعلی بیا ارشانو ببر دَدَ: برمیگردی درو نگاه میکنی و هی میگی اِه
وقتی هممون تو جمع نشستیم و مثلا میگیم دایی جون کو؟ برمیگردی سمتش و ی لبخند بهش تحویل میدی !!!!!!!!!!! همه اعضا رو میشناسی
وقتی میگیم : سلام سلام سلام: سرتو هی بالا و پایین میکنی.
دست دسی هم ی وقتایی میکنی و ی وقتایی نمیکنی
دیگه یادم نمیاد... اگه چیزی یادم اومد مینویسم. نینی ببخشید این پست بدون عکس بود...
این عکسا ب جای اون یکی ها»:
عشقمی دردونه