ارشان در 9ماه و 19روزگی...
سلام ب برگ گلم. سلام ب تمام وجودم. سلام ب عشق مامان شقایق و باباعلی
کلوچه شیرینم الان ک دارم برات مینویسم 11 شبه و تو رو پام خوابیدی. منم دارم از خستگی میمیرم... ب خدا جدی میگم... از نوک پا تا فرق سرم کوفته شده انقدر ک امروز تو فوضول خان شیطونی کردی. مامانایی ک نینی 9 ماهه( از نوع فوضول و شیطون) دارن میدونن من چی میکشم.........
از خستگی بگذریم ک تمومی نداره.. بریم سراغ خاطرات پسملم...
از این روزهات بگم ک هاپو میگی، جیش میگی، میگم جوجوئه میگه؟ تو میگی جیک... البته نه ب این آسونیا ... میگم ارشان بگو هاپو میگی پو!!!!!! میگم وای وای ارشان جیش کرده؟ میگی تیس !!!!!!!! میگم جوجوئه میگه جیکو جیکو جیک تو هم میگی جـــــــــــی!!!!!!!
این از جریان حرف زدن های شکلات من
دوستان میگن چرا کمرنگ شدی و زیاد آپ نمیشی؟ ک دلیل اولش پسر فوق العاده شیطون منه ک لحظه ای آروم و قرار نداره ب جز زمان خواب... ک 10 یا 15 دقیقه است ک بنده باید تو همین زمان کوتا ظرفامو بشورم... لباسامو بشورم... جارو بکشم... وسایلای آقا پسرو ک ریخته مرتب کنم... غذای افطار و شام همسر و صبحانه و نهار خودم و انواع غذاهای پسرک ک ب هیچ کدوم لب نمیزنه و همه رو خودم میخورم رو مهیا کنم... و دلیل دوم اینکه مدتیه خونمون رو گذاشتیم واسه فروش و مشتری میاد میبینه و میره( ب دلیل گرونی خریدار نیست) ک امیدوارم ب زودی بفروشیم واز این فسقل جا رها شیم...... و بخاطر رفت و آمد مشتری همیشه باید خونه مرتب باشه و منتظر باشم. حالا من از شما میپرسم وقت واسه من میمونه ک بیام وبلاگ؟ نه! شما بگو!!!!!!!!!!!!
اینم از دلیل کم پیدا شدنم...
حالا میخوام ی سری عکس بذارم ک خستگیم بره....
اول از همه دعای خالصانه مادر و پسر در شب قدر برای سلامتی ی نینی ک مثل ارشانم دوستش دارم، ی مشکل کوچولو براش پیش اومده. واسه سلامتیش ی صلوات بفرستیم ک ایشالا خـــــــــــــــیلی زود و کامل رفع بشه...
ب قول مامان آرشا سر پیری و معرکه گیری. ههههههههه تا حالا علاقه ای ب کریر نداشتی الان ک پاهات از زانو مونده بیرون ب دلت نشسته..........
البته در مواقع لزوم کریر استفاده های دیگه ای هم داره... مثل قله نوردی
شما در مقابل دوربین مخفی قرار دارید خخخخخخخخخخ
مامان شقایق چقدر عکس میگیری... بذار ب کارم برسم دیگه............
وقتی هوا گرمه و این مامان خانم نمیذاره موهام کوتاهتر بشه منم مجبورم اینطوری موهامو جمعشون کنم ک عرق نکنم...
پسرم ماکارونی دوست داره و خودش بلده بخوره...( البته بعد از خوردنش هم باید دوش بگیره هم خونه جارو برقی کشیده بشه)
خب بعد این همه خستگی ارشان خوابید:
دیدی دیدینگ............... من بیداااااااااااااااااارم
الان با تفنگم مامان شقایقو میکشم ک هی منو نخوابونه......
اینم آواز پیروزی........
عزیز دلم با همه خستگی هام میخوامت از ته دل.............