ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

اوضاع واحوال من وپسرم...

1391/4/13 15:02
330 بازدید
اشتراک گذاری

خاطره ۱۳/۴/۹۱

سلام زندگی مامان....

خوبی  گلم؟ امروز اومدم یکم واست از این روزا بگم......

اول از همه اینکه امروز واقعا خسته شدی مامانی...... آخه از ساعت ۷:۱۵ دقیقه صبح تانزدیکای ساعت ۸ یکسره سکسکه کردی......فکرکنم اعصابت خورد شده بود یه لگدای محکمی بهم میزدی که انگار تقصیر من بود... آخه گلم من چه کار میتونستم برات بکنم؟ بلند شدم یکمی راه رفتم ولی نه هرکاری کردم یکسره سکسکه میکردی و مامانتو میکوبیدی...... هم دلم برات میسوخت هم خوشم میومد که شیطونی میکردی...

به باباعلی زنگ زدم و بهش گفتم اونم ۱پیشنهاد خنده دار داد که دیگه سکسکه نکنی...... میگفت بترسونش دیگه سکسکه نمیکنه

خلاصه کلی خنده دار بودی مامانی.....

دیروزم ۱کار جالب کردی مامانی: غروب بود منتظر بابایی بودم و رو مبل به پهلوی راست دراز کشیده بودم.... یه لحظه دلم هری ریخت... میدونی چکار کردی؟ از طرف راست پهلوم تا وسط شکمم قدم زدی و راه رفتی تا حالا همچین کاری نکرده بودی.... کاملا قدماتو رو شکمم حس کردم مامانی... قربون پاهای کوچولوت برم من پسرم...

گلم فکر نمیکنم تو دل مامانی جات کم باشه... آخه حسابی شکمم گنده شده...... نمیدونم بعدا چطور میخوام این هیکلو درست کنم.... اون دفعه که رفتم پیش دکترم وقتی وزنمو گرفت یهو سرم داد زد و گفت:آهای... خیلی داری تند میریا... من فکر میکردم وزنم مناسبه... خب قدم ۱۷۲... قبل از بارداری ۶۰ بودم و الان تو ماه ۶بارداری۶۷

فعلا که مهم تویی مامانی... هیکلو بیخیال بذار دیو بشم... تو سالم باشی برام کافیه گلم...

چند روز دیگه نیمه شعبانه و ما قراره بریم خونه دختر عمه مامان شراره مولودی... فکر کنم خیلی خوش بگذره... پسر خوبی باشیا... مامانو اذیت نکنیا... بذار بهمون خوش بگذره... منم با تمام وجود مواظبتم عشقم...

مامان و بابا خیلی دوستت دارن قندعسل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)