کوچکترین اعتمادی...
سلام شیرین عسلم
الان تو بغلم بودی و داشتی شیر میخوردی و چشمای تیله ایت و مستقیم به چشمای من دوخته بودی...
قربون چشمای خوش رنگت برم من.....
وقتی میخوام باد گلوتو بگیرم اینطوری نگام میکنی...
مامانم فردا اولین روز محرمه... من عاشق محرمم. یعنی کیه که عاشق محرم نباشه؟ امسال محرم با وجود ناز تو یه حال و هوای قشنگ دیگه ای داره. از زمانهای قدیم من عاشق نینی هایی بودم که تو محرم لباس سقایی میپوشیدن. امسال تو قراره ایشالا لباس سقایی تنت کنی. مامان شراره که تو سیسمونیت برات لباس سقایی خریده. وای چه حالی میده اون لباس و تنت کنم و ببرمت تو هیئت. خدایا شکرت. چه روزایی که آرزو میکردم نینیمو با لباس سقایی ببرم هیئت.
راستی گوگولی میدونی تو کوچکترین مرد خانواده مایی؟ کوچکترین اعتمادی...
میدونی که من و باباعلی پسر عمو و دختر عمو هستیم. پس اسم فامیل هممون مثل همه! وتو کوچکترین اعتمادی هستی که از همه با اصالت تری. چون هم مامانت اعتمادیه و هم بابات.
...اینم عکس مردای اعتمادی...
حالا معرفی میکنم:
از سمت راست: باباعلی ارشان که همسر عزیز و پسر عموی منه! بابارضای من که عموی باباعلی میشه! عمو میثم ارشان، عمو مرتضی ارشان، گل پائیزی که بغل عمو مرتضی خوابش برده! عمو جعفر (عموی مشترک من و باباعلی) ، دایی امیرِ ارشان، عمو مجتبی ارشان!
(البته پدرجون ارشان( بابای باباعلی که عموی منه) + 1 عمو و پسر عموی مشترک تو عکس نیستن)
پیچیده بود نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عاشقتممممممممممممممممممممممم