خدا تورو به من داد...
گل مامان چطوره؟ عزیز دلم تا الان داشتم تورو میخوابوندم... امشب من و تو میخوایم تنها بمونیم... آخه بازم باباعلی شیفت شبه و هوا انقدر آلودس که نمیتونیم تا دم در بریم... (بین خودمون بمونه، این آلودگی هوا بهونه خوبی بود واسه با تو بودن، دلم میخواست یکم با هم تنها باشیم)
دیشب مهمون داشتیم... همکار بابایی با خانومش(خاله زینب) و دخمل خوشگلش (هستی جون) اومده بودن دیدنت...(وبلاگ هستی جونم تو لینکا هست) برات 1 خرسی قرمز خوشگل هم آوردن... دستشون دردنکنه... صبح ساعت 5 صبح طبق روال هرروز واسه شیر خوردن بیدار شدی... وقتی شیر خوردی برخلا هر روز که میخوابیدی، امروز بیدار موندی... انقدر سرحال بودی که انگار ساعت 11 صبحه. با صدای بلند میخندیدی. جیغ میزدی و آقا آقا میگفتی! خیلی خوشحال بودی... من و بابایی با چشمای خواب آلود و متعجب نگات میکردیم... نمیدونم چرا انقدر میخندیدی؟ قربون خنده های صدادارت برم من...
چون قرار نبود امروز بریم خونه بابارضا، مامان شراره ساعت 2 اومد خونمون. تو هم که تقریبا میشناسیش و تا باهات حرف میزنه بهش میخندی و خودتو لوس میکنی. بعدشم حمومت کرد و یکم پیشمون موند و بعد رفت.
الان که داشتم میخوابوندمت و برات لالایی میخوندم یهو یادم اومد یه پست برات بذارم و شعرایی که برات میخونم تا بخوابی رو بنویسم... هر دفعه یکیشو میذارم... الان این شعرو خوندم و تو مثل یه فرشته خوابیدی... قربون شکل ماهت برم...
لالایی ارشان + عکسایی از خوابیدن نانازم تو 2ماهگی
خدا منو آفرید که عاشق تو باشم
جز عاشق تو بودن کاری نداشته باشم
خدا به من نفس داد تا از تو شعر ببافم
تا که ببینی هر دم دور تو در طوافم
یه حسی داد تا زندم صدات باشه تو گوشم
به شوق داشتن تو تنپوش عشق بپوشم
خدا چشامو واکرد تا تورو خوب ببینم
از دشت دلخوشیها برات شادی بچینم
خدا دلو به من داد تا به تو مبتلا شم
که روز میلاد عشق دست خالی نباشم
خداتورو به من داد تاتو قلب تو جا شم
تو مروارید احساس من صدف تو باشم
خدا تورو آفرید که من تنها نمونم
که اسم تو شب و روز بشه ورد زبونم
خدا نگاه تورو گره زد به نجابت
تا من عاصی از بند راضی شم به اسارت
خدا با مهربونی دلتو آشنا کرد
تو قلب سوت و کورم چه محشری به پا کرد
خدا تو رو آفرید که معجزه ببینم
تاوقتی که تو باشی منم عاشق ترینم
مامان و بابا برات میمیرن آقا ارشان گل