یلدا 1391 با محمدارشان...
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
گل پائیزی من بالاخره پائیز تموم شد و زمستون از راه رسید
امسال شب یلدا با وجود تو زیباترین شب یلدا بود
امیدوارم همه نینیها سالهای سال در کنار خانواده شبهای یلدای طولانی رو شاد و سلامت پشت سر بذارن!
از همینجا این شب قشنگ و سنت ایرانی رو به همه عزیزانم خصوصا ارشان گلم و دوستان وبلاگیم تبریک میگم...
حالا بریم سر ماجرای اولین یلدای محمدارشان مامان:
امسال به افتخار بودن تو و اولین یلدای عمرت من و باباعلی تصمیم گرفتیم که مهمون دعوت کنیم خونمون که البته خودت میدونی که مهمونای ما همیشه (بابارضا، مامان شراره، دایی امیررضا و عمو مجتبی) هستند.
پسرم این اولین مهمونی بود که من همه کاراشو خودم انجام دادم. همیشه تو مهمونیهای خونمون من تدارک میدیدم و مامان شراره همه کارهارو انجام میداد. اما این دفعه تصمیم گرفتم همشو خودم انجام بدم... حالا برات تعریف میکنم:
دایی جون از همه کارافیلمبرداری کرده و مثل برنامه بفرمائید شام درست کرده. چون نمیتونستم فیلمشو بذارم تصمیم گرفتم چندتا عکس یادگاری برات بذارم. فیلمشو وقتی بزرگتر شدی میبینی!
گل خوشگل من قبل از اومدن مهمونا رفتی حموم و تمیز و مرتب منتظر مهمونات شدی:
ارشان در انتظار رسیدن مهموناش:
ای بابا نگاهم به ساعت خشک شد... چرا این مهمونا نمیان؟؟؟؟؟
بهتره کلاهمو بردارم... انقدر این مهمونا دیر کردن که منم خسته شدم و کلاهمو برداشتم!
انقدر دیر کردید منم خوابم گرفت:
بله پسرم و اینطوری شد که موقع رسیدن مهمونا شما خواب تشریف داشتین!!!!!!
حالا بریم سر دستپخت مامان شقایق:
از روز قبلش که باباعلی تعطیل بود و شمارو نگه داشت من شروع کردم به تدارکات مهمونی، دایی امیر گفته که اینطوری بنویسم:
پیش خوراک: سوپ جو
غذای اصلی: جوجه زعفرونی
دسر: کیک خامه ای با ژله
اینم چندتا عکس:
اینم محصول مشترک باباعلی+ بابارضا رو منقل:
اینم کیک مامانپز، دستپخت خودم:
ودر آخر:
بفرمایید شام!
البته پسرکم عموجون نتونست بیاد، چون قرار بود شیفتشوoff کنه ولی نشد، جاش خیلی خالی بود.
تنقلات شب یلدا:
واین بود خوراکیهای اولین یلدای محمدارشان(البته تو هیچکدومشو نخوردی)
نمره هایی که بهم دادن:
باباعلی:10 مامان شراره:9( گفت که شیرینی کیکم کم بود) بابارضا:9(اونم نظرش این بود که کیک باید شیرینتر میشد) دایی جون:9(نگفت چرا 1نمره کم کرده)
خلاصه شب خیلی قشنگی داشتیم... جای همگی خالی بود!
راستی گلکم همه به این نتیجه رسیدیم که تو خیلی داری شبیه بابارضا میشی:
بعضی وقتا به شوخی علیرضا صدات میکنم(چون چهره ات داره میشه مخلوطی از باباعلی + بابارضا)!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یه خبر داغ دیگه:
دیشب واسه عمو میثم رفتن خواستگاری................................
باورت میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عمو میثم فقط 19 سالشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تعجب کردی؟ میدونم، همه با شنیدن این خبر تعجب کردن... خب چه میشه کرد خیلی همدیگرو دوست داشتن... اسم عروس سحر خانومه....
از این به بعد یه زنعمو سحر هم به جمعمون اضافه شد! انشالا که خوشبخت بشن!!!!!!!
گل مامان امروز اولین روز زمستونه و یه بارون قشنگی داره میااااااااااااد که نگو. تو هم رو پای من خوابیدی و من دارم برات از خاطراتت میگم... دیگه باید برم به کارام برسم...
خیلی دوستت دارم