نیمه راه...
خاطره ۱۳/۳/۹۱
سلام گل قشنگ زندگی مامان و بابا...
عزیز دردونه مامان امروز آخرین روز هفته ۱۹ بارداری منه. یعنی من و تو تونستیم به یاری خدا و کمک باباعلی و بقیه اطرافیانمون راهمون رو نصف کنیم. مبارک باشه پسر قشنگم!!!! مامانی دیگه افتادیم تو سراشیبی...ایشالا بقیه راه رو هم بتونیم به راحتی طی کنیم و تو زودتر بیای تو بغل مامان و بابا... امشب میخوام۱ جشن ۳نفری بگیریم عزیزم و باباجونو غافلگیرکنیم. نظرت چیه؟
قبل از همه چیز باید ازش تشکر کنیم گلم که انقدر مهربون بود و منو تورو توی این شرایط سخت یاری کرد. با همه سختیهای این دوره ما کنار اومد و ۱تکیه گاه محکم واسه منو تو بود. میدونی پسرم داشتم فکر میکردم که باباعلی بهترین شوهر دنیاست و میتونه بهترین بابای دنیا واسه تو باشه... دلم میخواد امروز... اینجا... ۲روز مونده به روز پدر از همه پدرهای دنیا تشکر کنم و به دستاشون بوسه بزنم..... حتی اونایی که مثل باباجون تو ۱توراهی دارن...
خدایا قسمت میدم به بزرگترین مرد جهان... به مهربون ترین پدر عالم ...حضرت علی(ع)...سایه همه پدرهارو بالای سر خانواده نگه دارو همه پدرهارو زیر سایه امام زمان حفظ کن... وهمه کسانی که آرزوی پدر و مادر شدن دارن رو به آرزوشون برسون.
........................................................الهی آمین.................................................................
راستی نینی دیروز منو تو باباعلی ۳تایی رفتیم پارک و خیلی بهمون خوش گذشت... کلی هم عکس گرفتیم که هروقت اومدی میبینی جوجه طلاییه مامان. بعد از اون هم رفتیم خیابون بهار و کلی گشتیم... وای چه لباسایی........ چه اسباب بازیهایی.......... چه سرویسایی.......... آدم با دیدن این همه وسایل قشنگ دوست داره دوباره به دنیا بیاد... از اینکه تو بخوای بری توی اون لباسا کلی ذوق کردیم... باباعلی ۱شلوار لی گوگولی نشونم داد که کل قدش ۱وجب بود... کلی خندیدیم... شب هم تو رستوران همیشگیمون.. رستوران سعید شام خوردیم و اومدیم خونه...
خیلی روز خوبی بود... امیدوارم هرچه سریعتر ۱۹ هفته بقیه راهمون رو هم بگذرونیمو تو توی بغلمون باشی و با هم بریم بیرون.