خدا رحم کرد...
سلام آقای خوردنی
(این اسمو خاله نسترن ، مامان یاشار جونی برات گذاشته)
عزیزکم خدا بهمون رحم کرد... یک ساعت پیش 1 اتفاق بد افتاد ک خیلی ترسیدم... من تو آشپزخونه بودم و تو هم ک عاشق کنترل تلویزیونی داشتی باهاش بازی میکردی!
یهو دیدم هی اوق میزنی و قرمز شدی! دویدم و هی ب پشتت زدم و تو هی شیر بالا آوردی و باز اوق زدی... گیج بودم... فقط محکم ب پشتت میزدم و اشکم میومد... نمیدونستم چکار کنم... بلند بلند میگفتم یا امام زمان بچم............
یهو ی سرفه کردی وبا ی عالمه شیر از دهنت ی تیکه چسب افتاد بیرون... چسب سلوفانی ک ب کنترل کشیده بودیمو خورده بودی...
وای مامانی من ک مردم... وقتی نگات کردم ی لبخند بهم زدی و خودتو پرت کردی تو بغلم و سرتو زیر سینم قایم کردی... ترسیده بودی!!!!!!!!!!!!!!!
الهی بمیرم ک 30 ثانیه ای همینطور قایم شدی تا یکم آروم شدی...
خدایا شکرت... یا امام زمان بچمو ب تو سپردم... خودت مواظب پسرم و همه نینیها باش.