چه خوبه ک هستی...
سلام زندگیم سلام عمرو جونم سلام دردت ب جونم...
جیگر مامان یکمی دلم گرفته... یکمی بغض دارم... آخه نشد... میپرسی چی نشد؟؟؟؟؟؟؟
چند وقتیه در تلاش بودیم تا این خونمونو بفروشیم و بریم ی جای بزرگتر بخریم... اما دیشب ب این نتیجه رسیدیم ک نمیشه... حداقل الان نمیشه. چه میدونم باباعلی میگه با این مقدار پولی ک داریم و با این وضعیت گرونی اگر بخوایم خونه بزرگتر بخریم باید ماشینو بفروشیم و بدون ماشین با ی بچه فسقلی سخته... حق هم داره ها اما من خیـــــــــــــــــــــــــــلی یکدنده ام...
تو مثل من نباش مامانم. خب فعلا ک تو همین خونه میمونیم. دیگه همش ب خودم میگم خب نشد ک نشد فدای سر پسرم خداروشکر ک مستاجر نیستیم خداییش جای بدی نیستا. محله عـــــــــــــــــــــــــــــالی، همسایه ها عــــــــــــــــــــــــــــالی تر از عالی، خونه هم خیلی قشنگه ولی از اونجایی ک وسایلمون زیاده دوست داشتم بریم ی جای بزرگتر... خخخخخخخخخخخخخخخخخ آخه خانما نمیتونن بدون خریدن وسایل زندگی کنن. منم دیگه میبینم جا نیست چیز جدید بخرم غر میزنم ک باید خونه رو عوض کنیم. باباعلی میگه تو هر چی دوست داری بخر من جاش میکنم خونمون شده عین مدرسه... همه وسایلا صف وایستادن و ی گوشه خالی هم نمونده
ولی تو این اوضاع ک دلم گرفته چه خوبه ک تو هستی!!!!!!!!! چه خوبه ک همدمی برام... اگر نبودی من چقدر غصه میخوردم...
صبح تا شب دنبالم چها دست و پا میدویی.......... آها اینم بگم ک هی پاهامونو میگیری و بلند میشی... نه فقط پاهامونو ،،،، مبل + صندلی + دیوار + وای از همه بدتر میز کنسول
بابایی همچین چفت و بست و قفلش کرده ک تکون نمیخوره... خلاصه ک کلی شیطونی میکنی عشقم...
راستی دیشب بردیمت دکتر... ساعت 11 شب آخه الان چند روزی بود ک هی ی طوری نفس میکشیدی... ی جورایی ک نمیتونم بگم... مثلا موقع بازدم ی صدایی خس خس از گلوت میومد... البته بعضی وقتا بود و خیلی کم... ما فکر کردیم بازم داری از خودت صداهای عجیب در میاری و بازی میکنی ، اما دیشب یهو دیدم تند تند اینطوری میکنی... انگار ی چیز تو گلوت بود و نمیذاشت نفس بکشی... سکته کردم... ساعت 11 شب من دکتر اطفال از کجا گیر بیارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تندی رفتیم بیمارستان اطفال حسین فهمیده.
وای چه اوضاع بدی بود... همه بچه ها ویروس اسهال و استفراغ.................باید با خودمون آنتی ویروس میبردیم و از اونجایی ک بیمارستانش دولتی بود 1000000000000 نفر مریض ووول ووول میخوردن پشیمون شدم ک چرا بردمت اونجا
اصلا ی وضعیت بدی بود... تو هم یکسره سخنرانی کردی... خخخخخخخخخخخخخخ تمام ملت مریضی بچه هاشونو فراموش کرده بودن تورو نگاه میکردن بابایی خیلی عجله کرد ک ما زیاد تو اون بچه ها نمونیم. ی خانم دکتری بود ک دیدت گلوتو معاینه کرد و گفت آلرژی بهاره!!!!!!!!! امان از این آلرژی های بهاری! گفت گلوت یکم قرزمه! از گل و دود سیگار و اسفند دور بمونی!!!! حالا خدارو شکر ما اصلا سیگاری نداریم... اسسفندم بگم دیگه دود نمیکنم اما گلهای بهارو چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ البته من ب همین اکتفا نمیکنم ک! ب زودی میبرمت پیش دکتر خودت
خلاصه مامانم ی شربتم داد تا 5روز بهت بدم ک ایشالا خوب خوب بشی فندقم
ببخشید حس عکس ندارم!! باید سایز کوچیک کنم و آپلود .............. دفعه بعد پربار میذارم!
عاشقتم مامانم