تولد فاطمه...
سلــــــــــــــــــــــــــــــــام شکر پنیر... سلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــام نون خامه ای
این پست در مورد تولد فاطمه ، بچه دوستمه! ک 26 خرداد تولدش بود و رفتیم... خیلی خوش گذشت... تو هم کیف کردی!
کلی بچه دور و برت بود...
کلی واستادم لباس خوشگل تنت کردم و موهاتو فَشن درست کردم و رفتیم و همین ک رسیدیم خوابیدیو هم مجبور شدم لباست رو عوض کنم و راحتی تنت کنم و هم موهات خراب شد! خیلی حیف شد چون اولش ازت عکس نگرفته بودم...
ولی خوب بود و وقتی بیدار شدی خیلی ذوق کردی!
اینجا مامان شراره داره با کلی زحمت موهاتو حالت میده...
البته وقتی خوشگل شد خوابیدی و وقتی موهاتت بهم ریخت بیدار شدی
از سمت راست( امیر محمد ، نیایش ، فاطمه، دانیال، نرگس) وناز دونه من ک نمیخواست بشینه
پسملی مامان شما کوچک ترین مهمون او جشن بودی و 1 نینی 9 ماهه هم بود ب اسم یاشار ک تا گذاشتنش بشینه غش کرد از گریه!
البته این مهمونی خساراتی هم داشت: از جمله: 1. بریده شدن شدیـــــــــــــــــــــــد و خونریزی انگشت مامان شراره! 2. بریده شدن سطحی دست من! 3. قرمز شدن کله شما ک اصلا معلوم نشد ب کجا زدی! 4. و گرفتگی تمام عضلات بدم من( عین درخت خشک شده بودم)
بوس بوس پسمل مامان