24 تیر/ مریضی...
سلام تمام هستی مامان...
1مامان خسته و داغون اومده برات از خاطراتت بگه:
شما گل قشنگ من بازم ویروسی شدی و من نتونستم قبل از ورود ویروس ب بدنت آنتی ویروست رو نصب کنم/ خخخخخخخخخخخ/
جدی میگم مامانم... 24 تیر بود ک شدیدا اسهال گرفتی و تب کردی!!!!!!!!!!!
وای ک هرچی بگم کم گفتم... غروب بود ک کم کم علائمش معلوم شد و چون دیر شد نبردیمت دکتر بابایی زنگید با دکتر آنکال بیمارستان صحبت کرد و گفت پسرم تازه دندون در آورده اسهال شدید و تب داره. دکتر گفت اگر یهو اتفاق افتاده هیچ ربطی ب دندون نداره. بهش ors بدید و فردا بیاریدش دکتر خودش ببینه!
باباعلی گفت صبح زود میبریمت پیش دکتر. شبش بهت استامینوفن دادم ک خودش ی جنگ بزرگ بود. ors هم ک اصلا لب نزدی! دق کردم اون شب. تا صبح چشم رو هم نذاشتم.
صبح موقع رفتن باباعلی دیدم تب نداری و تازه راحت خوابیدی. دلمون نیومد بیدارت کنیم. بابایی گفت بذار بخوابه ایشالا ک خوب شده. اگر خدای نکرده باز تب کرد میام ببریمش بیمارستان. اگر هم شد ک بمونه تا ساعت 4 دکتر رحمانی میاد ببریم پیش خودش بهتره!
رفتن باباعلی همانا و بیدار شدنت و تب و اسهال هم همانا. من موندم و ی پسر مریض و تب دار! ب باباعلی زنگیدم گفتم ارشان حالش خیلی بد شده. گفت الان راه میوفتم.منم کلی مولفیکس برات گذاشتم تو ساک و چنددست لباس واسه روز مبادا!!!!!!!! خخخخخخخخخخخخخ
5دقیقه گذشته بود ک باباعلی زنگید ب تلفن و فکر کردم میخواد بگه بیاید پایین. تو دلم گفتم چه زود رسیده!!!!!!!!!!!!! واسه پسرش مثل برق رانندگی کرده! دیدم میگه بازرس اومده اتاق عمل و اصلا 1 دقیقه هم نمیتونم off کنم!
وای خدای من حالا چکار کنم؟ زنگیدم ب مامان شراره. نمیخواستم بهش بگم مریضی ولی از لحنم فهمید! هرچی باشه مادره دیگه! خلاصه ی ربع بعد دیدم مامان شراره با زبون روزه رسیده خونمون.
تورو ک دید گفت این هیچیش نیست... حالش خوبه خوبه! منم کلی ذوقیدم و اولش باورم شد... نمیدونستم واسه دلخوشی من میگه! دیدم همینطوری با10000000 دردسر داره بهت ors میده و میگه بریم بیمارستان دیگه!!!!!!!!!! فهمیدم ک نه بابا بچم واقعا مریضه!!!!!!!!!!!!! دوباره آر و مورم شکست!
تندی آماده شدیم و با آژانس رفتیم بیمارستان لاله... پذیرش نمیدادن ک!!!!!! گفتن دکتر کشیک دکتر صالحپوره و 7تا ختنه داره! بعد از اون تازه اگر بیاد و ببینه! باباعلی سریعا اومد اورژانس و تا بابایی رو دیدن فهمیدن ک پسرش مریضه برات پذیرش دادن و بلافاصله بین ختنه ها باباعلی خودش رفت پیش دکترصالحپور...
باباعلی از اتاق عمل اومد بیرون و گفت دکتر گفته برید اتاق اطفال تا بیام.. ماهم دویدیم سمت اتاق اطفال. ( 1 کیفی میده وقتی پرسنلی ک فکر میکنن بیمارستان و خریدن میفهمن ما خودمون پرسنلیم و مجبورن حرفشونو عوض کنن) منتظر بودیم و هی ب مامان شراره میگفتم کاش دکتر رحمانی بود ک یهو دیدم دکتر رحمانی با سرعت نور از جلومون رد شد و رفت پیش منشیش...
سریعا ب باباعلی ک رفته بود csr زنگیدم و گفتم دکتر رحمانی بالاست. ولی قبل از اومدن باباعلی دکتر رحمانی خداحافظی کرد و رفت و موقع رفتن ب منشیش گفت ساعت 3 میبینمتون!
دلم هوری ریخت ک چه حیف شد دکتر پسرم ایجاست و ما نمیتونیم ببریمش پیش خودش! ب منشی گفتم نمیشه دکتر رحمانی پسرمو ببینه؟ حالش خیلی بده! ب زور سرشو بلند کرد و گفت ساعت 3!!!!!!!!!!!!! دوست داشتم خفش کنم.
ب باباعلی زنگیدم ک بگم دکتر رحمانی رفته نیا بالا ولی جواب نداد. 1 دقیقه بعد دیدم بابایی با دکتر رحمانی دارن میان طرفمون!!!!!!!!!!!!! از خوشحالی پرکشیدم! منشی ی جوری نگامون کرد ک احساس کردم الان اون دلش میخواد خفم کنه. منم ی چشم غره بهش رفتم و با دکتر ب گرمی سلام علیک کردم. اونم دکتر رو نگاه کرد و گفت آقای دکتر مسخرمون کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رفتیم تو اتاق و دکتر دقیق معاینت کرد. قد و وزنت رو اندازه گرفت : قد 75 وزن 10.300 گفت بعـــــــــــله! آقا ارشان ویروسی شده!خخخخخخخخخ
بدبختی این بود ک پاهاتم برای اولین بار تو عمرت شدیدا سوخته بود ک دکتر گفت بخاطر مدفوع اسیدیه!
دارو و صحبت و کلی درد دل! برگشتیم رفتیم خونه مامان شراره. من رفتم داروتو بگیرم ک برات 1 شربت و 1پودر و 1 پوماد نوشته بود ک پودر پیدا نشد ک نشد. ک مامان شراره بیچاره با زبون روزه 3تا داروخونه رفت تا برات پیدا کرد.
رفتیم خونه و اونارو استفاده کردیم و مامان شراره تورو خوابوند ک منم یکم بخوابم! چشمت روز بد نبینه مادر بیدار ک شدم حالم از تو بدتر بود. دقیقا ویروس تو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! + سرگیجه و حالت تهوع و دلپیچه شدید باباعلی میگفت بیچاره ارشان هم این مشکلات رو داشته و نمیتونسته بگه!
خلاصه بگم اون روز مُـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــردم! وَسَلام! خودت فکر کن 1 آدم مریض از نوع ضعیف با 1 بچه مریض تر چه شود!
فرداش نوبت من بود ک برم پیش دکتر. ماجرای دکتر رفتن من و بیمارستان و آزمایش و غیره رو بیخیال میشیم ک کلی حرف زدم. انگشتام داغ شده انقدر نوشتم. حالا بزنه موقع ثبت اگر ثبت نشه 1 بار دیگه میمیرم!
بالاخره امروز ک 28 تیر ماهه ما یکم بهتریم و رو ب بهبود خداروشکر.
پسرک مریضم اصلا حال نداشتی و انقدر دست و صورتت رو شسته بودم موهات فر خورد!
الهی بمیرم برات ک بخاطر دل مامان تو بیحالی هم میخندی!
انقدر پاشویه کرده بودمت ک یاد گرفته بودی تا میرسیدیم پیش سینک پاهاتو بلند میکردی میذاشتی توی سینک... الهـــــــــــــــــــــــــــــــــی درد ب جون مامان
مامانم خوشحالم ک خوبی... خوشحالم ک تورو دارم... ببخش اگر تو این دوران حالم بد بود و نتونستم بهت خوب برسم. عاشقانه دوستت دارم
راستی قربونت برم من مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
دندون جدید!!!! یا بهتره بگم دندونای جدید!!!!!!
آره عسلم 2 تا دیگه مروارید ب مرواریدات اضافه شد و تو الان ب قول باباعلی شدی ارشان پنج دندون!!!!!!
الهی بمیرم ک خیلی اذیت شدی ولی الان دیگه واسه خودت مرد شدی هزار ماشالا!!!!!!!!!!!!
مروارید های خوشگلت مبارک باشه زندگی من
اونی ک با قرمز علامت زدم 23 تیر و اونی ک بنفش علامت زدم 26 تیر در اومدن