ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

24 تیر/ مریضی...

1392/4/24 18:16
305 بازدید
اشتراک گذاری

islamic

سلام تمام هستی مامان...خنثی

1مامان خسته و داغون اومده برات از خاطراتت بگه:خمیازه

 

شما گل قشنگ من بازم ویروسی شدی و من نتونستم قبل از ورود ویروس ب بدنت آنتی ویروست رو نصب کنم/ قهقههخخخخخخخخخخخ/خنده

جدی میگم مامانم... سوال24 تیر بود ک شدیدا اسهال گرفتی و تب کردی!!!!!!!!!!! چشمwc_009.gif

وای ک هرچی بگم کم گفتم... آخغروب بود ک کم کم علائمش معلوم شد و چون دیر شد  نبردیمت دکتر بابایی زنگید با دکتر آنکال بیمارستان صحبت کرد و گفت پسرم تازه دندون در آورده اسهال شدید و تب داره.سوال دکتر گفت اگر یهو اتفاق افتاده هیچ ربطی ب دندون نداره.آخ بهش ors بدید و فردا بیاریدش دکتر خودش ببینه!خنثی

باباعلی گفت صبح زود میبریمت پیش دکتر. ناراحت شبش بهت استامینوفن دادم ک خودش ی جنگ بزرگ بود.کلافه ors هم ک اصلا لب نزدی!کلافه دق کردم اون شب. ناراحتتا صبح چشم رو هم نذاشتم.خمیازه

صبح موقع رفتن باباعلی دیدم تب نداری و تازه راحت خوابیدی. هیپنوتیزمدلمون نیومد بیدارت کنیم.خمیازه بابایی گفت بذار بخوابه ایشالا ک خوب شده.فرشته  اگر خدای نکرده باز تب کرد میام ببریمش بیمارستان.چشمک اگر هم شد ک بمونه تا ساعت 4 دکتر رحمانی میاد ببریم پیش خودش بهتره!متفکرشکلکهای
جالب و متنوع آروین

رفتن باباعلی همانا و بیدار شدنت و تب و اسهال هم همانا.گریه من موندم و ی پسر مریض و تب دار! گریهب باباعلی زنگیدم گفتم ارشان حالش خیلی بد شدهآخ. گفت الان راه میوفتم.خنثیمنم کلی مولفیکس برات گذاشتم تو ساک و چنددست لباس واسه روز مبادا!!!!!!!!خنده خخخخخخخخخخخخخخنده

 5دقیقه گذشته بود ک باباعلی زنگید ب تلفن و فکر کردم میخواد بگه بیاید پایین.سوال تو دلم گفتم چه زود رسیده!!!!!!!!!!!!! تعجبواسه پسرش مثل برق رانندگی کرده! از خود راضیدیدم میگه بازرس اومده اتاق عمل و اصلا 1 دقیقه هم نمیتونم off کنم!نگران

 

وای خدای من حالا چکار کنم؟ آخزنگیدم ب مامان شراره.افسوس نمیخواستم بهش بگم مریضی ولی از لحنم فهمید!عینک هرچی باشه مادره دیگه! عینکخلاصه ی ربع بعد دیدم مامان شراره با زبون روزه رسیده خونمون.ماچ

تورو ک دید گفت این هیچیش نیست...مژه حالش خوبه خوبه!نیشخند منم کلی ذوقیدم و اولش باورم شد... چشمک نمیدونستم واسه دلخوشی من میگه! خنثیدیدم همینطوری با10000000 دردسر داره بهت ors میده و میگه بریم بیمارستان دیگه!!!!!!!!!!تعجب فهمیدم ک نه بابا بچم واقعا مریضه!!!!!!!!!!!!! دل شکستهدوباره آر و مورم شکست!دل شکسته

تندی آماده شدیم و با آژانس رفتیم بیمارستان لاله...لبخند پذیرش نمیدادن ک!!!!!! شیطان گفتن دکتر کشیک دکتر صالحپوره و 7تا ختنه داره! خنده بعد از اون تازه اگر بیاد و ببینه! تعجبباباعلی سریعا اومد اورژانس و تا بابایی رو دیدن فهمیدن ک پسرش مریضه برات پذیرش دادن و بلافاصله بین ختنه ها باباعلی خودش رفت پیش دکترصالحپور... دلقک

باباعلی از اتاق عمل اومد بیرون و گفت دکتر گفته برید اتاق اطفال تا بیام.. از خود راضی ماهم دویدیم سمت اتاق اطفال. زبان( 1 کیفی میده وقتی پرسنلی ک فکر میکنن بیمارستان و خریدن میفهمن ما خودمون پرسنلیم و مجبورن حرفشونو عوض کنن)خنده شیطان منتظر بودیم و هی ب مامان شراره میگفتم کاش دکتر رحمانی بود ک یهو دیدم دکتر رحمانی با سرعت نور از جلومون رد شد و رفت پیش منشیش...یول 

 سریعا ب باباعلی ک رفته بود csr  زنگیدم و گفتم دکتر رحمانی بالاست. گاوچران ولی قبل از اومدن باباعلی دکتر رحمانی خداحافظی کرد و رفت و موقع رفتن ب منشیش گفت ساعت 3 میبینمتون!افسوس

دلم هوری ریخت ک چه حیف شد دکتر پسرم ایجاست و ما نمیتونیم ببریمش پیش خودش!دل شکسته ب منشی گفتم نمیشه دکتر رحمانی پسرمو ببینه؟ فرشتهحالش خیلی بده! فرشتهب زور سرشو بلند کرد و گفت ساعت 3!!!!!!!!!!!!! شیطاندوست داشتم خفش کنم.عصبانی

ب باباعلی زنگیدم ک بگم دکتر رحمانی رفته نیا بالا ولی جواب نداد.به من زنگ بزن  1 دقیقه بعد دیدم بابایی با دکتر رحمانی دارن میان طرفمون!!!!!!!!!!!!! تعجباز خوشحالی پرکشیدم! شیطان منشی ی جوری نگامون کرد ک احساس کردم الان اون دلش میخواد خفم کنه.قهقهه منم ی چشم غره بهش رفتم و با دکتر ب گرمی سلام علیک کردم.از خود راضی  اونم دکتر رو نگاه کرد و گفت آقای دکتر مسخرمون کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟قهقهه

رفتیم تو اتاق و دکتر دقیق  معاینت کرد. لبخند قد و وزنت رو اندازه گرفت : قد 75 وزن 10.300 گفت بعـــــــــــله! خنثیآقا ارشان ویروسی شده!خخخخخخخخخخنده

بدبختی این بود ک پاهاتم برای اولین بار تو عمرت شدیدا سوخته بود ک دکتر گفت بخاطر مدفوع اسیدیه!سوال

دارو و صحبت و کلی درد دل! نیشخند برگشتیم رفتیم خونه مامان شراره. مژه من رفتم داروتو بگیرم ک برات 1 شربت و 1پودر و 1 پوماد نوشته بود ک پودر پیدا نشد ک نشد.متفکر ک مامان شراره بیچاره با زبون روزه 3تا داروخونه رفت تا برات پیدا کرد.ماچ

رفتیم خونه و اونارو استفاده کردیم و مامان شراره تورو خوابوند ک منم یکم بخوابم!خواب چشمت روز بد نبینه مادر بیدار ک شدم حالم از تو بدتر بود.هیپنوتیزم  دقیقا ویروس تو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! سبز+ سرگیجهگریه  و حالت تهوعسبز و دلپیچه شدیدعینک  باباعلی میگفت بیچاره ارشان هم این مشکلات رو داشته و نمیتونسته بگه!نگران

خلاصه بگم اون روز مُـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــردمفرشته! وَسَلام! گریهخودت فکر کن 1 آدم مریض از نوع ضعیف با 1 بچه مریض تر چه شود!ناراحت

فرداش نوبت من بود ک برم پیش دکتر.آخ ماجرای دکتر رفتن من و بیمارستان و آزمایش و غیره رو بیخیال میشیم ک کلی حرف زدم.از خود راضی انگشتام داغ شده انقدر نوشتم.یول حالا بزنه موقع ثبت اگر ثبت نشه 1 بار دیگه میمیرم!خنده

بالاخره امروز ک 28 تیر ماهه ما یکم بهتریم و رو ب بهبود خداروشکر.زبان

 پسرک مریض من

پسرک مریضم اصلا حال نداشتی و انقدر دست و صورتت رو شسته بودم موهات فر خورد!

پسرک مریض من

الهی بمیرم برات ک بخاطر دل مامان تو بیحالی هم میخندی!

پسرک مریض من

انقدر پاشویه کرده بودمت ک یاد گرفته بودی تا میرسیدیم پیش سینک پاهاتو بلند میکردی میذاشتی توی سینک... الهـــــــــــــــــــــــــــــــــی درد ب جون مامان 

 مامانم خوشحالم ک خوبی... خوشحالم ک تورو دارم... ببخش اگر تو این دوران حالم بد بود و نتونستم بهت خوب برسم. عاشقانه دوستت دارم

  راستی قربونت برم من مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

دندون جدید!!!! یا بهتره بگم دندونای جدید!!!!!!

آره عسلم 2 تا دیگه مروارید ب مرواریدات اضافه شد و تو الان ب قول باباعلی شدی ارشان پنج دندون!!!!!!

 الهی بمیرم ک خیلی اذیت شدی ولی الان دیگه واسه خودت مرد شدی هزار ماشالا!!!!!!!!!!!!

 

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

 niniweblog.com        مروارید های خوشگلت مبارک باشه زندگی من         niniweblog.com

 niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com 

اونی ک با قرمز علامت زدم 23 تیر و اونی ک بنفش علامت زدم 26 تیر در اومدن 

5دندون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان یگانه و ریحانه
28 تیر 92 20:50
سلام عزیزم
بلا به دور خدا که هیچ وقت دیگه پاتون واسه مریضی به دکتر و بیمارستان نره
خدا رو شکر که بهترین و بهترتر هم بشین عزیزم


سلام عزیز دلم ممنونم گلم همچنین عزیز
شقایق مامان آرشا
28 تیر 92 23:24
خدا بد نده.خدا شکر که زود خوب شدید.خوشبحالتون یه پارتی دارید که حاله بغضیها رو بگیرید


بد نبینی گلم. ممنونم آره ب خدا
مامان محمدامین
29 تیر 92 1:33
وای شقایق چه قدر سختی کشیدی درکت میکنم...
چرا پسرم مریض شده؟؟؟دق کردم از ناراحتی...خیلی مواظبش باش مامانی
تو هم بعد مریضیه بچت مریض میشی درست عین من
حالا خدارو شکر که هر دوتاتون خوبید و به خیر گذشت عزیزم.خیلی مواظب خودتون باشید...
خوبه که مامان شراره هست که کمکت کنه مامان منم این جور وقتا واقعا کمک بزرگیه برام


نمیدونم مریم جون این ویروسا از جون ما چی میخوان
آره ب خدا مامانا 1 نعمت بزرگن.
مرسی گلم
شهرزاد
29 تیر 92 17:58
الهی چه لحظات سختی داشتید ایشالا هیچ وقت دیگه پیش نیاد ...وقتی بچه ی آدم مریض می شه براش خیلی سخته دیگه چه برسه به اینکه خود آدمم مریض باشه خدارو شکر که تموم شد


خیلی سخت بود واقعا
شکر خدا ک تموم شد و گذشت
مامان محمدرهام جون
29 تیر 92 19:10
ای وای ِمن!!!!!!!!!!خیلی ناراحت شدم الان خوبید؟؟؟؟

خوش به حالتون که پارتی دارید یه لحظه دلم به حال خودم که توی بیمارستانها دربه درمیشم سوختخوشحالم که دکترخودت معاینه ات کرد عزیزم


آره خاله جونم الان خوبیم شکر خدا
راست میگی خیلی خوبه ک آدم هرجایی ی آشنا داشته باشه
شقایق مامان دانیال
30 تیر 92 0:56
آخـــــــــــــــــــــــــــــــــی بمیرم . بلا به دور . نبینم مریضیتونو .
ایشاله دیگه هیچ وقت هیچکدومتون مریض نشین . خدارو شکر که الان بهترین.
خاله شقایق مواظب پسر ناز ما باش .


خدانکنه شقایق عزیزم
مرسی گلم
چــــــــــــــــــشم
♥ نیم وجبی ♥
1 مرداد 92 18:03
الهی هیچ وقت مریضیتو نبینم عزیزم


میسی خاله جونم
مامان مهساجون ومعین جون
2 مرداد 92 1:31
الهی گلکم دلم برات کباب شد نبینم مریضیت رو
دوست دارم پرنس پیشی جون


میسی خاله جون. منم همینطور
fandoghiyebarfi
2 مرداد 92 23:24
خدارو شکر که بهتری ارشانی..ایشالا که همیشه خوب باشی خاله جون..نازی..


آره خدارو شکر بهترم. مرسی خاله مهربونم
مامان امیر مهدی(سوده)
4 مرداد 92 8:45
بمیرم خاله مریض نباشی گلم.شقایق جون چه بیماری بدی بود من و گل پسرم هم گرفتیم .بچه ها تو سن ارشان هر دل درد و یا اسهال ویروسی بگیرن بخاطر دندون دراوردنشون تب و اسهال استفراغشون تشدید میشه لثه هاشون میخاره بی انکه متوجه باشی هر چیزی رو تو دهنشون میارن ممکنه انقدر زود هم درش بیاره که متوجه نشی امیر مهدی هم همینطور بود.


خدانکنه خاله جونم. آره دیگه روزای سختی بود خاله جون