ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

این روزا...

1391/5/7 23:56
346 بازدید
اشتراک گذاری

niniweblog.com

خاطره7/5/91

niniweblog.comسلام گل پسر مامانniniweblog.com

 

خوبی فرشته کوچولو؟niniweblog.com

امیدوارم که حالت خوبه خوب باشه عزیزم... وبلاگ جدیدتو دوست داری؟ هنوز خوب راه نیوفتاده کم کم درستش میکنم... بلاگفا هم خیلی خوب بود اما نینی وبلاگ مخصوص مطالب منه و برای این موضوعات بیشتر امکانات داره...یول

روزای ماه رمضون یکی یکی دارن میرن مامانی... برای من و تو امسال شبیه ماه رمضون نیست...niniweblog.com آخه نمیتونم روزه بگیرم... قبل از بارداری هم دکتر میگفت یکی درمیون بگیر چه برسه الان که باید به توهم برسم... فقط روزا قرآن گوش میدم و واسه باباعلی افطار آماده میکنم(البته خودمون بیشتر میخوریمنیشخند)

دیشب رفتیم پارک... غروب زنگ زدم به مامان شراره و گفتم با هم بریم... اونام خوشحال شدن... مامان شراره وسایل افطارو آماده کرد و ساعت7:30غروب رفتیم... دقیقا موقع اذان بود که رسیدیم ...زبان

انقدر شلوغ بود که 1ربع واسه پارک ماشین چرخیدیم و آخرش هم دوبل پارک کردیم... حالا شانس آوردیم همه با1ماشین رفته بودیم... آخه به اندازه 1ماشین بودیم و نخواستیم جدا از هم باشیم و ماشین بابارضا هم که جادارتر از ماشین خودمونه و با ماشین بابارضا رفتیم...

خلاصه تابساط پهن کنیم اذان گفتن و تقریبا 15دقیقه بعد از اذان افطار خوردیم... خوش گذشت فقط من کمرم خیلی زود خسته شد چون هیچ جایی نبود که تکیه بدم... اولش دایی امیر به پشتم نشست و من بهش تکیه دادم... بعدش باباعلی و بعدش دیگه خیلی خسته شدم و دراز کشیدم...niniweblog.com

کنارمون 1خانواده نشسته بودن که 1نینی داشتن... خیلی کوچولو بود... شاید1ماهه... انقدر گریه کرد منم دلم سوخته بود و بغض کرده بودم... همه بهم خندیدن و گفتن تو چطوری میخوای بچه خودتو آروم کنی؟استرس همش به یاد این بودم که تو هم میخوای اونطوری گریه کنی؟ وااااااای من طاقت نمیارم...

ساعت تقریبا 12بود رسیدیم و خوابیدیم...

مامانی فقط80 روز مونده بیای پیشمون...niniweblog.com دل تو دلم نیست گلم ...

ماشالا دیگه بزرگ شدی... کاملا حرفامو متوجه میشی دورت بگردم فوضول مامان... احساس میکنم وقتی آهنگ شروع شدن کارتون باب اسفنجی از تلویزیون پخش میشه کامل میشناسیش آخه خیلی شیطون میشی...

روزارو میشمرم تا تو بیای بغلم...خوشمزه قربونت برم مامانی خیلی مواظب خودت باش گلم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

ترکان
7 مرداد 91 13:52
ایشالا همیشه شاد باشید


ممنون
سمیه
7 مرداد 91 16:05
حالا انقدر گریه بچه برات عادی میشه !
همیشه خوش باشید تا میتونی گردشهات رو برو که بعد از دنی اومدن نی نی کمتر فرصت میشه!



خدا کنه
مامان یاشار
7 مرداد 91 17:30
دیگه چیزی نمونده. ایشالا به آسونی هم میگذره. سر افطار که مبشه ما رو هم دعا کن لطفاً


محتاجیم به دعا خاله جون
ممنون
سمانه(مامان محمدرهام)
7 مرداد 91 17:44
ان شالله سلامت میاد توی بغلت عزیزممنم مثل تو بودم وبا گریه هاش بغض میکردم ولی عادت میکنی که مامان محکمی باشی.


خداکنه
سمانه(مامان محمدرهام)
7 مرداد 91 17:45
خصوصی داری گلم
Mumy
8 مرداد 91 1:57
نه خاله فردا میریم دکی تکلیفمون معلوم میشه


من خیلی منتظر اومدنشم...
ایشالا صحیح و سالم به دنیا بیاد...
مامان کیان کوچولو
8 مرداد 91 3:38
عزیزم روزهای قشنگی داری ....
درکت میکنم ...
اما این روز ای ناز و شنگ من دیکه رو به پایانه ..حتما دلم خیلی تنگ میشه..........ههههیییییییییییی..
تا میتونی استفاده کن و واسه خودت خاطره های خوب بساز.....


درسته خیلی قشنگه ولی من دوست دارم زودتر به جای تو برسم...
elnaz
8 مرداد 91 11:32
سلام شقایق جونم.وبلاگ جدبدمبارک باشه.بچه بایدگریه کنه دیگه .بدون گریه که نمیشه.عادت میکنی.فدات بشم انشاا...همیشه شادباشی...


سلام خاله الناز... خوبی؟
مرسی عزیزم... چه میدونم والا
معلوم نیس من کی میخوام یاد بگیرم
دوست من
10 مرداد 91 13:49
مامان محمدارشان جان هرقت وبلاگت رو میخونم اشک توی چشمام جمع میشه و به یاد بارداری خودم میفتم و هنوز هم باورم نمیشه که نی نی اومده توی بغلم وبا وجود اینکه فقط دو ماه از زایمانم میگذره انگار چندسال از بارداریم میگذره!!! انشالله که این 10 هفته هم به سلامتی برات بگذره و فرشته ات زمینی بشه ایشالله


ای جانم
خوش به حالت که نینی گلی پیشته...
ایشالا همیشه کنار هم با شادی زندگی کنید گلم