به روزهای مادرانه نزدیک شدیم...
خاطره 19/6/91
سلام زندگی مامان...
اومدم 1اعترافی بکنم... تا همین چند وقت پیش یکی از آشناهامونو سوژه کرده بودم که از ماه اول بارداری هی آخ و اوخ میکرد و هی میگفت بارداری خیلی سخته... میگفتم از من که بیشتر سختی نکشیده... درسته اضافه وزن، کمردرد، تهوع، سرگیجه و چیزای دیگه داره اما اونقدری که اون گندش کرده سخت نیست...
اما الان میخوام حرفمو پس بگیرم... بارداری به جاهای سخت تر رسیده... من که تا الان داغون شدم میگم اونا سخت نبوده، کارایی که قبلا خیلی آسون بوده الان به پروژه هایی بزرگ تبدیل شده... مثل غلت زدن تو خواب که انقدر طول میکشه و آه و ناله میکنم که تمام همسایه ها میفهمن!!!!
این روزا برای اینکه تغییراتمو ببینم لازم نیست برم سونو یا ترازو یا... هرروز صبح که از خواب بیدار میشم 1آدم جدید شدم هر شب 1جای جدید به جاهایی که درد میگیره اضافه میشه... از همه بدتر دنده هایی که زق زق میکنه... لباسا و طلاهام که تنگ و تنگ تر میشه... واااااااااای وحشتناک ترینش میدونی چیه؟ پوستم !!!!!!!!! پوست شکمم راه راه شده 1 روز صبح بیدار شدم و تو آینه دیدم که جای پنجولای 1 هیولا رو شکممه!!!!!!! کرم ها و روغن زیتون و بقیه هم که هیچ تاثیری نداشت.
راستی شکمم داره میاد پایین... یکم ترسیدم اما بیشتر از قبل مواظبم چون آدم لاغری بودم 1شکم شبیه توپ یکم غیر عادی به نظر میرسه!!!!! راستش بهم نخند ولی خیلی شبیه پاندای کنگ فو کار شدم!!!!!!!! دقیقا مثل اون نمیتونم وقتی وایستادم پاهامو ببینم... حتی وقتی میرم رو ترازو باید یکی بهم بگه چند کیلو شدم!!!!!!
راستی تو این هفته 5روز خونه بابارضا بودیم ... به قول دایی امیر که میگه انگار رفته بودم مسافرت! 17 شهریور قرار بود بریم عروسی دوستم مهسا... 1چیز میگم نخند بهم... 8ماهه نرفته بودم آرایشگاه!!!!!! شبیه مردا شده بودم!
16 رفتم آرایشگاه و تازه خودم و شناختم خلاصه رفتیم عروسی و خیلی خوش گذشت... دوستای دوران مدرسه( آیدا، ساناز، سپیده، مهسا) یاد خاطراتمون افتادیم... مهسا هم خیلی خوشگل شده بود... روز خوبی بود و کلی روحیه گرفتم... تو هم با آهنگ میچرخیدی! فکر کنم داشتی میرقصیدی شیطون...
راستی از وسایلات بگم که بار آخرم بود از آشنا چیزی بخرم! هنوز نیاوردن... اگر غریبه بودن میتونستم حداقل غر بزنم اما الان هی میگن امروز یا فردا...
دیگه همینا بود خبرای جدیدم واسه گل پسرم... ببخش زیاد شد آخه خیلی حرف داشتم...
امروز هفته 33 تموم شد و 38 روز به اومدنت مونده...
واسه دیدنت لحظه شماری میکنیم ارشان گلم
خدایا باورم نمیشه!!!