دومین سالگرد ازدواج مامان وباباش...
تاریخ23/6/91
سلام نونویی!
نازدونه چطوری؟ امروز خیلی خوشحالم! آخه امروز روز عشق منو باباییه... سالگرد ازدواجمون... 2سال گذشت و امسال با وجود ناز تو فوق العاده زیبا بود!
برای همسر عزیزم که بیشتر از جونم دوستش دارم:
آرزو دارم بهاران مال تو، شاخه های یاس خندان مال تو، ساده بودن های باران مال تو، آن خداوندی که دنیا آفرید... تا ابد همراه و پشتیبان تو
علی جان اینو بدون که تا عمر دارم دوستت دارم
حالا از لاو ترکوندن بیایم بیرون و واسه پسرم بگم که منو باباعلی به هم قول داده بودیم که هر سال سالگرد ازدواجمون بریم 1شهری که قبلانرفته باشیم! اولیش 2 روز بعد از عروسی بود که رفتیم اردبیل... که خیلی هم باحال بود!
بعدیش پارسال یعنی اولین سالگرد ازوداجمونو رفتیم کیش... که عالی بود
واما امسال که بابایی از ماه پیش مرخصی گرفته بود واسه این چند روز ولی نشد که جای دور بریم... آخه ممکن بود بازم واسه تو مشکلی پیش بیاد گلم... و ما بخاطر تو مسافرتمونو 1 ماه عقب انداختیم که با هم بریم... یعنی قراره به محض اینکه تو به دنیا اومدی و حال من بهتر شد بریم... یعنی میشه؟
تو این روز منو باباعلی همه چیز و آماده کردیم ورفتیم دنبال بابارضا اینا وبه همراه اونا رفتیم پارک ارم... واقعا خیلی خوش گذشت ولی من یکم اذیت شدم که اصلا به روی خودم نیاوردم...
واز اون عزیزانی که این روزو بهم تبریک گفتن واقعا ممنونم که به یادمون بودن
ارشان مامان این روزا انقدر خوشگل سکسکه میکنی که دلمونو آب میکنی... امروز تو تو هفته 34 هستی و دیگه چیزی نمونده به اومدنت...
فقط کافیه 33 روز صبر کنیم تک ستاره زندگیم!
ما عاشقانه منتظر گل پسرمون هستیم