چهل روزه ستاره خونمون شدی...
سلام گوگولی مامان!!!!!!!!!!!!!
چی بگم از شیرینیهات که هرچی بگم کم گفتم. دلم میخواد داد بزنم، نه جیغ بکشم و بگم عاشقتم.
امروز 40 روزه که تو ستاره خونمون شدی. 40 روزه که با منی... 40 روزه که تمام دین و دنیامون شدی! 40 روزه که ما به جز تو دیگه هیچی نمیبینیم.
از این روزای قشنگ دارم نهایت لذت رو میبرم. با اینکه خیلی خسته ام و بیخواب اما میدونم این روزا دیگه برنمیگرده.
روز به روز داری بزرگتر میشی و مارو بیشتر به خودت وابسته میکنی. من حتی نمیتونم ثانیه ای ازت جدا بشم. حتی وقتی میرم حموم هر 2 دقیقه در و باز میکنم و نگات میکنم. تمام فامیل مسخره ام میکنن. خب چکار کنم بد جوری عاشقتم. بابا علی هم که بیچاره از سر کار هی زنگ میزنه که صداتو بشنوه. همین که میرسه خونه اول دست و روشو میشوره و سریعا تورو ازم میگیره و تا وقتی شیر نخوای بهم نمیده. خدارو شکر تنها کسی که میتونه بهت شیر بده منم.
از کارای این روزات بگم:
به سختی سعی میکنی گردنت و محکم نگه داری و وقتی میتونی چند ثانیه طولانی این کارو بکنی خوشحال میشی اما یهو گردنت شل میشه!
25/آبان/91 داشتم باهات حرف میزدم و تو هم میخندیدی که یهو گفتی: گیقه! البته قبلا هم تک و توک میگفتی اما بی هدف بود. از اون روز یکسری لغات به زبون خودت میگی که فقط خودم میفهمم معنیش چیه! مثل: آغون، گیغون، آوووو، اووآآ، هووووووم ( پسرم ببخشید اگه غلط املایی دارم هنوز خوب زبونت رو یاد نگرفتم)
(ارشان در حال سخنرانی)
به طور عجیبی به پرده خونمون علاقه داری. نمیدونم تو پرده چی دیدی اما انقدر خوشگل بهش خیره میشی و به پرده میخندی که نگو! اولش فکر میکردیم چون از شیشه نور میاد تو به نور خیره میشی آما شب هم این کار رو تکرار کردی! حتی وقتی نصف شب بیدار میشی و نمیدونم باهات چکار کنم میارمت جلو پرده که تو هم واقعا آروم میشی!
لباسای سایز1 برات کوچیک شده... اگه بدونی چه حالی داره وقتی میبینی لباسای نینیت براش کوچیکه............. آستینا و لنگه های شلوار برات کوتاه شده...
وقتی میخوای عطسه کنی و یهویی عطسه ات نمیاد یه صدای بامزه شبیه: ااااه یییی
سرت داره پوسته میده... همه میگن موهاتم میریزه... نههههههههههههههه
تلویزون نگاه کردن و دوست داری و چند دقیقه ای بهش خیره میشی
با چشم همه چیز و دنبال میکنی، مخصوصا جغجغه هاتو که خیلی دوستشون داری
و بعضی وقتها سعی میکنی جغجغتو بگیری(البته اینجا مامان شراره داده تو دستت)
صورتت جوش زده. این همه مواظب بودم کسی بوست نکنه ولی بازم.......
عادت بدت که همش تقصیر خودمه بغلی بودنته. وقتی بیداری 1 دقیقه هم تنها نمیمونی. باید یکی بغلت کنه.
١.وقتی مامان و نمیبینی:
2.وقتی مامان میاد:
دیگه چیزی یادم نمیاد
مهم مهم مهم
امروز دلمو زدم به دریا و برای اولین بار خودم حمومت کردم... باورت میشه؟ از ذوق مردم. البته باباعلی خونه بود اما ازش خواستم از دور مواظبمون باشه و طرفمونم نیاد که هم هول نشم و هم یاد بگیرم.
خیلی استرس داشتم... طوری که خودم خیس عرق شدم. سخت نبود... یعنی سخت بودا اما نه اونطوری که همه میگن... تو هم که انقدر حموم و آب و دوست داری و قشنگ باهام همکاری کردی.
وقتی آوردمت بیرون مجبور شدم خودمم دوش بگیرم. از بس عرق کرده بودم.
سرت رو درد آوردم مامانم؟ ببخشید اما باید اینارو برات بنویسم تا ذره ای از احساسم و برات گفته باشم.
من میمیرم برات
خوب بخوابی گل مامان