ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

92/2/3مروارید اول

زندگی مامان سلام الهی قربونت برم ک ی دنیــــــــــــــــــــــا عاشقتم. ارشان نمیدونی چقدر خوشحالم مامانی.......... دارم بال در میارم... آخه تو ی شادی ب خصوصی بهم دادی...میدونی چی شده؟  شما پسرک مامان امروز یعنی در تاریخ 3 / اردیبهشت / 1392 در سن 6 ماه و 14 روزگی 1 دندون خوشمل در آوردی................... هــــــــــــــــــــــــــــــــــوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا مرواریدت مبارک پسمل نازم ینی دارم از ذوق میمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم. سکته نکنم خوبه پسرم...    الهی بمیرم ک این روزا هی بیتابی میکردی بخاطر همین بود... همش تقصیر این دکتر صالح پوره ک تو چکاپ 6 ماهگی...
3 ارديبهشت 1392

پسرک من...

پسرکم سلام...   ❀◕ ‿ ◕❀  گل قشنگ من، این متن رو خاله الناز چندوقت پیش برای من ایمیل کرد و میخواستم بذارم  تو وبلاگت امایادم رفت!!!!!!!!!!!!!!!!! حالا برات میذارم. بخونش فرشته من و سعی کن بهش عمل کنی... ( ❁ ممنونم خاله الناز جون ❁ )  این گلها هم تقدیم ب خاله الناز پسرم! ﭘﺴﺮ ِﺧﻮﺑﻢ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯿﺸﯽ . ﻣﯿﺎﯼ ﻭﺍﯾﻤﯿﺴﺘﯽ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﮐﯽ ﻣﯿﮕﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ ! ... ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺻﻼ ﻋﺠﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺗﻮ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ !.... ﮐﻪ ﺗﻮ ﺣﺎﺻﻞ ﻋﺸﻘﯽ ﭘﺴــ ـﺮﻡ ... ﻣﺎﻣﺎﻧﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﯿﺖ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ... ﻋﺰﯾﺰﺩﻟﻢ ! ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾ...
3 ارديبهشت 1392

ارشان و بیسکویت...

سلام نفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــسم فرشته مامان چطوره؟  خوشگل من برای اولین بار بهت بیسکویت دادم.... از اونجایی ک هیچ چیزی رو خوب نمیخوری و هیــــــــــــــــــــــــــــــچ غذایی رو دوست نداری ، اینو یکم بهتر خوردی. یعنی چون میتونستی تو دستت بگیریش هی مینداختی دهنت ولی بعد یادت میومد ک نباید بخوریشو میاوردی بیرون. حالا بیا چندتا عکستو ببین:   از نوک سر تا نوک پاهات بیسکویتی بود عاشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــقتم  دردونم ...
2 ارديبهشت 1392

1 روز قشنگ با ارشانم

عجق مامی سلام... خوبی فندقم؟  ≧✯◡✯≦ مامانم 31 / فروردین / 1391 شما برای اولین بار سوار تاپ شدی! حالا برات تعریف میکنم.: مامان شراره و دایی امیر اومدن خونمون و بعد از نهار با هم راه افتادیم رفتیم بیرون.  از اونجایی ک هوا عالیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ و بهاری بود تورو بردیم تو بوستان نزدیک خونمون. چون خلوت بود تونستیم سوار تاپ کنیمت و ازت عکس بگیریم.  اولش متوجه نشدی جریان چیه و میخواستی بیای بغلم. بعد ک دیدی هی داری عقب و جلو میشی خوشت اومد.  ⊙.☉    بذار عکساتو بذارم ببینی چه خوشحالی: ...
2 ارديبهشت 1392

دوستای باتجربه کمک...

سلام... این پست مخصوص دوستای گلمه. دوست جونیا امیدوارم هم خودتون و هم نینیهاتون خوب خوب باشید. دوستای با تجربه من میشه بهم کمک کنید.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ارشان من هیچی نمیخوره. هر چیزی ک دکتر گفته میتونه بخوره بهش دادم و فقط اولین قاشق رو میشه بهش داد. بعد از اون اصلا لباش وا نمیشه و قفل قفل!!!!!!!!!!!!!!!! خیلی ناراحتم. فرنی + حریره بادام + سوپ (مرغ ، گوشت ، جعفری ، گشنیز ، هویج ، سیب زمینی ) + شیر برنج + سرلاک رو امتحان کردم خواهش میکنم کمک کنید. شماها چطوری غذای نینیهاتونو میپختید ک میخورد؟ چطور بهش میدادید؟  حتی بر خلاف حرف دکتر یکمی نمک هم زدم ک شاید بخوره ولی نـــــــــــــــــــــــــــه! وقتی بهش غذا میدم 1 طور...
2 ارديبهشت 1392

پیشیِ خیس، چهاردست وپا

سلام پیشی ملوسم  عزیز دل مامان چطوره؟ ببین تو این عکس چقدر شبیه پیشیا شدی!!!!!!!!     گل مامان امروز پس از تلاش های عظیم مادر شما 2 قاشق غذا خوردی!!!!!!!!!!!!! اونم چی؟ برنج خالی!  صبح برات فرنی درست کردم نخوردی!   ظهر برات سرلاک آماده کردم نخوردی...  غروب فکر کردم این که نمیخوره الکی ی چیز سر هم کنم...   ی کمی آب مرغ رو برداشتم و توش برنج ریختم... این برنج بدبخت انقدر پخت ک له شد...  بیخیال اومدم پیشت نشستم و با دست یذره گذاشتم دهنت دیدم خوردی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ذوق مرگ شدم. فکر کردم باز میخوری و قاشقت رو آوردم جلو دهنت برگشتی اونور!!!!!!!! دوباره با دست آوردم...
2 ارديبهشت 1392

ارشان درایور...(تصویری)

 یه روز قشنگ بهاری من به اتفاق بابا علی و مامان شقایقم رفتیم با ماشین تو خیابون  قدم بزنیم!!!!!!!!!! و من دلم خواست برم پیش باباجونم و قام قام کنم... به خاطر همونم کلی غر غر کردم و نق زدم و با دست ب باباعلی اشاره میکردم ک : بیا بیا بالاخره موفق شدم و رفتم پشت فرمون: خخخخخخخخخخخخخخخ همینطور ک قام قام میکردم حواسم ب مردم اطرافم هم بود ک کلی برام ذوق میکردن، آخه رانندگیم خیلی خوبه! میتونم همزمان رانندگی کنم ، ب همه جا نگاه کنم،  آواز بخونم ، حتی میتونم بَه بَه هم بخورم!!!!!!!!!!!!   و میخواستم مسافر سوار کنم و هی میومدم جلو پنجره شاگرد ک ببینم مسیر شون بهمون میخوره...
2 ارديبهشت 1392

تاب ، توپ...

سلام سلام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام پرنس پیشی من    خوبی مامان فدات شه؟ انقدر دلم میخواد بدونم الان ک این مطلبو میخونی در چه حالی هستی؟ چه شکلی شدی؟(البته میدونم تو قیافه دقیقا داری عین باباعلی پیش میری) یا چند سالته؟ بابایی کجاست؟من کجام؟ اصلا هستم ک این روزارو ببینم؟ هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خدا... بگذریم... اومدم برات از تاب تاب بازیت بگم عشق من. چند روز پیش بابارضا تاب تابتو وصل کرد. با چه لحنی بگم ک متوجه بشی ک چقــــــــــــــــــــــــــــــــــدر دوسش داری؟ واقعا دوسش داشتی مامانم. الهی فدای خنده هات بشم ک اونقدر روتاب بلند میخندی! ...
1 ارديبهشت 1392