بای بای بَـهسس!!!
فرشته نازو کوچولوی من سلام!
عشق مامان و بابا چطوره؟
ایشالا ک هرجا هستی لبات بخندن و دلت شاد باشه مامانم
امروز کلی حرف برات دارم، از دوروبرت... از بزرگ شدنت ، پس بیا ک مهمه!!!!
روز 27 دی عمو مجتبی شب اومد خونمون، وقتی رسید تو خواب بودی و وقتی ک بیدار شدی ی طوری بهش لبخند زدی!!!!!!!!!!!!!! ینی ب نظرم یکی از بهترین لحظه هات بود! اون شب خیلی ذوق کردی و کلی با عموجی بازی کردی! دیگه هم خودت خسته شده بودی هم عمو جی..
28 دی ی اتفاق مهمی ک افتاد این بود ک تو ی تیکه دیگه از خاطراتمو نابود کردی!!!!!!!!! گویی ک باباعلی برام خریده بود رو شکستی!!!!!! خیلی خیلی خیلی دوستش داشتم! تو هم عاشقش بودئ! هر از گاهی میدادم بهت ولی با نظارت خودم! اون روز سپردمت ب باباعلی و رفتم حموم. وقتی کارم تموم شد و آب رو بستم شنیدم بابایی با ی صدای فوق آروم داره بهت میگه دیدی چکار کردی!!!!!!!!!!! حالا مامان بیاد غصه میخوره!!!!! همونجا اشک تو چشمام جمع شد و فهمیدم اوضاع از چ قراره!!!!! ولی اصلا دعوات نکردم. اگر اون گوی رو واسه خاطراتم دوست دارم تورو واسه خودت دوست دارم. هزارتا گوی و تمام زندگیم فدای سرت مامانی.
29 دی عمو مجتبی شب اومد خونمونو تو اتاق تو خوابید! آخه داره اسباب کشی میکنه و تا جا ب جا بشه اومد شب پیش ما!!! اون شب موقع خواب از ذوق هی میدوئیدی میرفتی تو اتاق و میدیدی واسه عموجی اونجا رخت خواب پهن کردیم جیغ و ذوق قاطی/ هی میگفتی عماجی باباجی لالاجی!!!!!!!!!! ینی عمو و بابا بیان تو اتاق لالا کنن!!!! مامان بیچاره هم ک بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق!!!!!!!!!!
30 بهمن به همراه باباعلی رفتیم فروشگاه و کلی خرید کردم. آخه ی فکرایی ک الان مدتی تو سرم میپیچید رو حسابی با باباعلی بررسی کردم و قرار شد اجراش کنم. و اون فکر چی بود؟ شما گل پسر من بی نهایت بد عادت شده بودی و از پایان 13 ماهگیت دقیقا از لحظه ای ک دکتر گفت دیگه شب بهش شیر نده دندوناش خراب میشه، تمام شب رو شیر میخوردی! ینی ب جون خودم قبلش کل شب 3بار بیدار میشدی ولی از اون روز 10 بار هم بیدار میشدی!!!!!!!!!!!! و منم از پایان 15 ماهگیت تو این فکر بودم ک شب دیگه بهت شیر ندم!!!!!!!!!! و دقیقا از همون شب ینی 30 دی در یک سال و 2 ماه و 11 روزگی گل پسرم دیگه شب بهت شیر ندادم!! وای نمیدونی چ افتضاح بازاری بود! تمام شب جیغ و گریه! خستگی من و بابایی ی طرف ، خودت داغون شدی!!!!!!
1 بهمن ینی فردای همون روز صبح مامان شراره اومد دنبالمون و رفتیم خونه اونا ک یکم کمکم کنن. آخه اگه خیلی خسته بودم. تا غروب حسابی بازی کردی و اصلا بهونه شیر نگرفتی! غروب بود ک ی بار اومدی بغلم و منم یکم بهت شیر دادم! آخه با روانشناسی ک صحبت کردم گفت ک یهو نباید شیر رو قطع کنم! ک روی روحیه ات تاثیر نذاره! چشمت روز بد نبینه مادر اون شب وحشتناک تر از شب قبل بودی! تا جایی ک بابا رضا واسه اولین بار سر من داد زد و گفت داری بچه رو میکشی، بهش شیر بده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! منم سعی کردم خونسرد باشم. شنیده بودم نوه شیرینه ولی نمیدونستم تا این حد!!!!!!!!!!!!!!!
2بهمن صبح ک بیدار شدی انگار نه انگار ک همون ارشانی هستی ک دیشبش دااشت خونه رو میریخت رو سرش. بازی میکردی و خوشحال!منم خونه رو برات کردم سوپر مارکت! انواع خوراکیهای مقوی برات گرفتم و ی کابینت پر کردم ک حسابی هم سرگرم بشی و هم انرژی بگیری! اون روز امیرعلی دوستت( دوست مامان شراره و بچش) اومدن اونجا و تو ک عاشق نینیها هستی امیر علی رو صدا میکردی اَبی نینی!!!!!!!!!!!! و اونجا دایی جون ک هی منو آجی صدا میکرد تو هم منو صدا میکردی آدی!!!! خخخخخخخخخخ اون شب رفتیم خونه خودمون و در نظر داشته باش ک تو تمام روز تو فقط یک بار قبل از صبحانه شیر خوردی! شب بهتر از قبل بودی! کلا 3 بار بیدار شدی ک تونستم یک بار بهت آب بدم و دوبار دیگه رو پا گذاشتم خوابیدی!
مامانی نمیدونی چقدر دلم برای این لحظه ها تنگه! نمیدونی چ غصه ای رو گلومه ک قراره دیگه بهت شیر ندم. از طرفی شیرم خیلی کمه، و تو فقط میخوای با خوردن شیر من سیر بشی و دکتر گفته ک این ب ضررت تموم میشه! آخه شیر تو این سن هیچ ارزش غذایی برات نداره گل پسرم. و وقتی ک شیر خوردنت فقط روزی یک بار شده خیلی بهتر غذا میخوری! تمام مدت شیر پاستوریزه بهت میدادم ولی اصلا استقبال نمیکردی ... اما الان خیلی بهتر شدی خدارو شکر. منم هر روز انواع غذاهایی ک باید بخوری رو برات فراهم میکنم عشقم.
3بهمن هم ی روز عادی بود و گذشت و تو طول این روزها من سینه ام ورم کرده بود و رگ دستم خشک شده بود. حالا فکر کن با ی فسقلی اندازه تو چقدر سخته! اون شب من و تو تنها بودیم و بابایی شبکار بود! شبش کلی دعا کردم و ب خدا گفتم خدایا من امشب تنهام! کمک کن پسرک راحت بخوابه و اذیت نکنه!!!!!!!!!! ب جون خودم اون شب اصلا اذیتم نکردی. تا ساعت 3 یکسره خوابیدی و بعد بیدار شدی یکم آب خوردی و دوباره تا ساعت 5! ساعت 5 ک بیدار شدی آروم و 4دستوپا اومدی طرفم ... فکر کردم الان دوباره میگی بهسس!!! ولی سرتو گذاشتی رو شونم و خوابیدی تا 8 بیدار شدیم و بهت صبحانه دادم!!!!!!!!!!!
4 بهمن ک امروز هست یکی از اقوام ک رفته بود مکه ولیمه داد ک نهار خانواده 3 نفریمون + بابارضا و مامان شراره و دایی جون رفتیم اونجا! ب من خیلی خوش گذشت! هم اینکه قرار نبود شیر بهت بدم و دردسر جایی واسه شیر دادن بهت رو پیدا کنم نداشتم! و هم اینکه کلی از اقوام رو دیدم... تو هم آقا بودی ... بیشتر وقت بیش آقایون بودی! بقیه اش رو هم پیش مامان شراره! یادم رفته بود دوربین ببرم و چندتا عکس با گوشی ازت گرفتم:
مامانم حالا یکم از حرف زدنات برات بگم :
نمیدونم چرا ب همه چیز جی اضافه میکنی؟ باباجی، عموجی، جیجی جی: شیشه شیر، ماشی جی: ماشین یا هرچیزی ک فکرشو بکنی!!!!!!!!!!!!!!!!!
نمیدونم قبلا گفتم یا نه! مدتیه وقتی میوفتی هرجات درد بگیره سرت رو میمالی بعد میای من برات بوس میکنم و خوب میشه بعد میری همون نقطه ک بهت ضربه زده رو میزنی و میگی دَدی!
وقتی سرفه میکنی ما پشتت رو میزنیم خودتم میخوای بزنی ب پشتت گوشت رو میزنی خخخخخخخخ! آخه دستت نمیرسه!
بعد از کلی تمرین پسر با ادبم سلام یاد گرفت ... ولی فقط سرت رو تکون میدی! اینطوری یکسره سرتو بالا و پایین میاری!
ی اسباب بازی داری ک باهاش آهنگ میزنی! البته ترکوندیش! منم برات با کوبه میزنم رو آهناش صدا میده و a b c d ... میخونم! تو هم ب محض دیدن اونا با آهنگ میگی ای بی بی!!!!!!!!!
تو شبکه نسیم ی آقایی میاد هی میخونه میگه ننه ننه و ... بابایی اونو برات میخونه! تو کل روز مغزمو میجویی و یکسره میگی ننه!!!!!!!!!!!!!!
حالا یکم عکس
بیچاره دایی جون از دست تو صندلی رو برداشته ک بتونی اون زیر فضولی کنی!
اگه دختر بودی میموندی رو دستما خخخخخخخخ
پیکاسوی مادر
ارشان دندونات کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فدای اون مرواریدات
ماکارونی تنها غذاییه ک بدون کمک میشینی و میخوری!
و منم هرچیزی ک بدنت لازم داره رو میریزم تو ماکارونی!!! تقریبا همون سوپ ولی بدون آب و ب جای رشته ماکارونی!!!!!
ی روز قبل از حموم
کلی واسه زیرپوشت ذوقیدی و فکر میکردی قراره همینطوری با همین لباس بمونی!!!
عاشقتم مامانی ، همیشه بخند
آرزوی من برای تو، هرچی آرزوی خوبه مال تو!
بعدا نوشت:
این عکس رو شیدا جون، دوست مجازیمون برات درست کرده پسرم/ خیلی خیلی خیلی ممنون دوست خوبم
منو یاد گویم ک ارشان شکستش میندازه