دو سال با حباب کوچولو...
سلام ای بهترین تفسیر تلاش استقامت و عظمت
سلام ای بهترین تفسیر خوبی ها و معنای عشق
سلام بر تو و ماه تو
سلام بر تو که نامگذاری روزت نیز یکی از باشکوهترین روزهای خداست.
روزهای هفته شتابان از پی هم میگذرند
روزهایی که گویی در صفحات تقویم بی تابی میکنند
و بی قرار شده اند تا بار دیگر برایم ماه مهر رقم بزنند.
ماه مهرم کاش بودی تا دلم برای نبودنت دلتنگ نمیشد
و بیقرارریم تنها از شوق رسیدن چنین روزی بود......
فصل ها را دوست میدارم
بهار، تابستان، پاییز و زمستان را
هر کدام را به نحوی و داستانی...
پاییز را بیشتر دوست میدارم
زیرا که تو درآن فصل بدنیا آمدی...
باران را میفهمی و تنها خیس نمیشوی
مهــرت؛ همچون گلی بر سینه ام
بله مامانم مهر از راه رسید... مهر که برای ما سر تا سر زیبایی و خاطرست... تک تک ساعت های مهر 91 رو یادمه و هیچ وقت فراموشش نمیکنم. و عاشقانه تو سینم حفظش میکنم...
اون شب علاوه بر خودمون و بابا رضا اینا عمو و زنعموی بابارضا اومدن خونمون... خیلی شب خوبی بود. کلی رقصیدی و خوشحال بودی. برای ماهم مهم اینه که تو خوشحال باشی....
پاييز ، به خودى خود ، زيباتر از هر بهارى هست ... زيباتر از هر فصلى
زيباتر از هر "زيبا"يى ...
آخه تو دل کدوم يک از عناصر طبيعت ، "مهر" هست که بخواد خواب رقابت با پاييز رو ببينه؟!
کدوم "زيبا"يى ، به سنگ محک پاييز بازم زيباست؟!
پاييز ، يعنى دگرگونى ..... ...
حتى دگرديسى ....
پاييز ، يعنى من ، تو ، او ، ياد ديروز ..... شوق فردا ..... بى بهانه ....
پاييز ، يعنى مى توانى ببخشى ..... مى توانى مرنجى و مرنجانى
مى توانى کينه ها را همچون زرد برگ هاى خشک ، بر زمين بريزى و به صداى خش خش و خرد شدن شان لبخند رضايت بزنى شايد بى جهت مهربان تر و مهربان تر هم بشوى ذهنت را خالى کنى از خط خطى ها و منتظر مهر بمانى ....
اینم بابارضا و عموش که تو خیلی دوسشون داری
هدیه دایی جون
مرسی دایی جونم
بابارضا و مامان شراره عمو و زنعمو هم نقدی هدیه دادن. ممنون ازشون
خلاصه گل ناز مادر دو سال از با هم بودنمون گذشت... مثل برق و باد...
21 مهر 93 :
ســـــــــــــــــــــورپـــــــــــــرایـــــــــــــــــــز
اون شب قرار بود عمو مجتبی که نتونسته بود واسه تولدت بیاد واسه شام بیاد خونمون... وقتی درو باز کردیم دیدیم عمو جون برات کیک گرفته و تولدت مبارک میخونه.... از طرفی ذوق دیدن عمو مجتبی و از طرفی تولد دوباره نیشتو حسابی باز کرده بو هههههه
و اینگونه 2 سالگی هم مثل یک سالگی دو بار تولد داشتی.... منتها مختصر تر:
قربون ذوقت برم، تا شمع روشن میشد فوت میکردی نمیذاشتی عکس بگیرم. بابایی و عمو هی سرگرمت میکردن ک ففوت نکنی. تو هم غش غش میخندیدی
بعدش برامون کلی رقصیدی... هی میگفتی همو جون گِر بده!!!!!!! ینی قِر بده!!!!!!!!
آره مامانم. شب فوق العاده قشنگی بود. خیلی خوش گذشت. ممنون عمو مجتبی مهربون... جای الناز خیلی خالی بود.
آرزوی من برای تو ، هرچی آرزوی خوبه مال تو
پسرک مهرماهی خودم عاشقانه دوستت دارم