یک ماه با حباب کوچولو...
پسر مامان یک ماهه شدی
تولد یک ماهگیت مبارک گل مادر
بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک
میگن عزیز مادر یک ماهگیت مبارک
تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا
وجود پاکت اومد تو جمع خلوت ما
تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز
از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا
یه کیک خیلی خوش طعم،یدونه شمع روشن
یکی به نیت تو یکی از طرف من
الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم
به خاطر و جودت به افتخار بودن
تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی
با یه گریهی ساده به دنیا بله گفتی
ببین تو اسمونا پر از نور و ستارست
تو قلبا پر عشقه، رو لبا پر خندست
واسه تولد تو باید دنیا رو آورد
ستاره رو سرت ریخت، تو رو تا اسمون برد
الهی که همیشه واسه تبریک امروز
بیان یه عالم عاشق، بیاد هزار تا مهمون
نفس مامان، زندگی شیرین ما با وجود ناز تو شیرین تر از عسل شده. عشق مامان بابا برات بهترینها رو از خدای بزرگ میخوام...
گل پسرم تو این روز من و باباعلی دوست داشتیم 1جشن کوچولو برات بگیریم ولی تو گل مامان همکاری نکردی و تو تمام عکسا گریه کردی. واسه همینم عکسای تکی جالب زیادی ندارم که برات بذارم.
راستی باباجون وقتی رفت برات کیک بخره روی کیک نوشت: 720 ساعت گذشت ارشان! ساعت ها و دقیقه ها و ثانیه های با تو بودن برامون خیلی زیباست.
آخر شب موقع خواب بود که خوش اخلاق شدی و همش زل میزدی تو چشمم و برام میخندیدی!
آرزومند آرزوهای تو