خاطره روزی که مامان شدم...
خاطره 3/6/91 سلام کوشولوی مامان... دردونه الان که دارم برات مینویسم ساعت یه ربع به ٢ شبه و من خوابم نمیبره داشتم به روزی که رفتم آزمایش و فهمیدم نینی دارم فکر میکردم گفتم بیام برات بنویسمش... >www.kalfaz.blogfa.com حالا برات تعریف میکنم: روزی که شقایق خانم مامان میشود: تاریخ خاطره30/11/ 90 وقتی توی اتاق انتظار آزمایشگاه دکتر جعفرزاده با مامان شراره نشسته بودم مطمئن نبودم دلم میخواد جواب مثبت بگیرم یا منفی! 3 ساعت بود توی خیابون راه رفته بودیم تا جواب آماده بشه خیلی خیلی خسته شده بودم و پاهام درد میکرد... چند ماهی بود افتاده بودم به جون بابا علی که بچه دار بشیم اما اون همش میگفت ...