ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

کلی حرف برات دارم

سلام ب زیباترین پیشی دنیا ارشان مامان گل خوشبوی من خوبی؟  مامانم ببخشید خیلی وقته ک آپ نشدیم... آخه تو ستاره ی زندگی من خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی شیطون شدی عسلم... از طرفی هم مسافرت رفتیم و جشن دایی میلاد و عمو میثم و .................................... همه دست ب دست هم دادن ک کارامون تو دنیای مجازی عقب بیوفته ... ولی نگران نباش شیرینم هم خاطراتت و ثبت میکنم و هم ب دوستامون سر میزنم...  فقط 1 کوچولو وقت لازم دارم... قبل از این ک برم سراغ خاطراتت بگم ک خـــــــــــــــــــــــــــــــــــیلی ها فکر کردن من خودم قالب وبلاگت رو درست کردم... ولی این قالب مثل همه قالبها سفارشیه و ب این آسونی ها ب...
14 تير 1392

این مطلبو وقتی 20ساله شدی بخون

سلام تمام هستی من... سلام ارشان من مامانم امروز تصمیم گرفتم 1 پست خصوصی برات بذارم و کلی باهات درد و دل کنم... اما الان ک اومدم شروع ب نوشتن کنم همه اش از ذهنم پرید. الان ک دارم برات این متن رو مینویسم تو رو پام خوابیدی. امروز من و تو تنهاییم و شب باباعلی شبکاره. و من و تو مجبوریم تنها بمونیم. گل مادر امروز تو 8 ماه و 16 روزه شدی... و من ب جز 9ماه بارداری 8 ماه و 16 روزه ک هر روز با تو ام و باتو میخندم و با تو گریه میکنم. با تو بیدار میشم و با تو میخوابم. باتو غذا میخورم. خلاصه بگم با تو نفس میکشم. باتو زندگی میکنم. گل مامان نمیدونم الان ک داری این متن رو میخونی چند سالته ... وچقدر مفهوم مادر رو میفهمی؟ خودم ک دلم میخواد 20 ...
4 تير 1392

اعیاد شعبانیه مبارک...

سلام پسمل پائیزی من  بازم رسیدیم ب شعبان ماه پر برکت و پر از عید شعبان شد و پیک عشق از راه آمد عطر نفس بقیه الله آمد  با جلوه سجاد و ابوالفضل و حسین   یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد و نیمه شعبان تولد امام زمانمون مبارک   هنوزم انتظارو انتظار است هنوزم دل به "ســيــنـــه" بي قرار است   هنوزم خواب ميبينم به شبها همان مردي که بر اسبي سوار است   همان مردي که جمعه آيد روزي ... و اين پايان خوب انتظار است این اعیاد زیبارو ب خانواده عزیزم ، دوستای وبلاگی خودم و پسرم و همسر و پسر عزیزم تبریک میگم حالا بریم...
4 تير 1392

اطلاعات 8 ماه و 16 روزگی

موش موشک من سلام... خوبی ؟ خوشی؟ سلامتی؟ پیشی جونم اومدم تا یادم نرفته اطلاعات و پیشرفتهاتو برات ثبت کنم...   دس دسی: از تاریخ 1 تیر ب بعد کاملا مفهوم دس دسی رو درک کردی( البته بعد از همت مضاعف خانواده ب خصوص مامان شراره)   الان دیگه دس دسی جزعی از کارهای روزانت شده... مثلا وقتی نمیخوای غذا بخوری.. یا وقتی داری میخوابی.. یا وقتی داری بازی میکنی..دیشب ساعت 12 شب شده بود و تو خوابت نمیبرد... باباعلی خوابیده بود و منم داشتم بیهوش میشدم... گذاشتمت بین خودمون ک نتونی جایی بری و تو هم نصف شبی شرع کردی ب دس دسی!!!!!!!!! یه صدایی هم میخورد دستات............ آخرشم انقدر شیطونی کردی ک خود ب خود بیهوش شدی! و من...
4 تير 1392

تولد فاطمه...

سلــــــــــــــــــــــــــــــــام شکر پنیر... سلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــام نون خامه ای  این پست در مورد تولد فاطمه ، بچه دوستمه! ک 26 خرداد تولدش بود و رفتیم... خیلی خوش گذشت... تو هم کیف کردی! کلی بچه دور و برت بود... کلی واستادم لباس خوشگل تنت کردم و موهاتو فَشن درست کردم و رفتیم  و همین ک رسیدیم خوابیدیو هم مجبور شدم لباست رو عوض کنم و راحتی تنت کنم و هم موهات خراب شد! خیلی حیف شد چون اولش ازت عکس نگرفته بودم... ولی خوب بود و وقتی بیدار شدی خیلی ذوق کردی! اینجا مامان شراره داره با کلی زحمت موهاتو حالت میده... البته وقتی خوشگل شد خوابیدی و وقتی موهاتت بهم ریخت بیدار شد...
28 خرداد 1392

چکاپ و اطلاعات 8ماهگی...

پسملکم  بالاخره 25.خرداد.1392 با تاخیر 6 روزه رفتیم واسه چکاپ 8 ماهگیت...  روز شنبه بود و باباعلی تعطیل بود...  مثل همه روزهاای تعطیلمون بعد از خوردن کله پاچه رفتیم ب سمت بیمارستان لاله...  خیــــــــــــــــــــــلی شلوغ پلوغ بود...  ساعت 11:40 دقیقه رسیدیم و ساعت 13:10 دقیقه نوبتمون شد...  و تمام مدت تو توی بیمارستان سخنرانی کردی!  بلند بلند آوار میخوندی..............  کلی نینی اونجا بودن ک تو همشونو میخواستی و با دست به همشون میگفتی بیا!!!!!!!!  قربون اجتماعی بودنت برم من   خلاصه از حاشیه بگذریم رفتیم و برسیم ب اصل مطلب!  وقتی رفتیم تو مطب خیــــــــــــلی خوش برخورد بودی و...
28 خرداد 1392

سلام دخملم...

سلام دخمل مامان... خوبی؟ قربونت برم... آقا ارشان با شما نیستم... با دخترم هستم... آخه من دختر دار شدم. 1 دختر خوشگل و مامانی... باورت نمیشه؟ دیدی منم دختر دارم؟ 1 بارم موهای دخملم و 1 گوشی بستم... البته وقتی حواب بود! وقتی هم باباش دید باز کرد!!!!!!!!  ی روز داشتم وسایلی ک مال گذشتته جمع میکردم و میذاشتم تو جعبه خاطراتت ک جناب عالی سر رسیدی و منم واسه اینکه ب چیزی دست نزنی پستونکهاتو بهت دادم و تو یاد خاطرات جوونیت افتادی!!!!!!!!!!!!! البته فقط میجویدیش! باباعلی بیچاره از دستت ب چه شیوه هایی نماز میخونه! هر جا بره میرسی و سریعا جانمازو بر میداری! الانا دیگه 1 مهر ...
28 خرداد 1392

28خرداد مروارید سوم

فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوری پسمل مامان امروز یعنی 28 خرداد 1392 دندون سومت در اومد... دندون بالایی سمت راست ک با سبز علامت زدم وای مامانم دقیقا 28اردیبهشت دومین دندونت در اومده بود و حالا بعد یک واه سومی     مثل ستــــــــــــــــــــــــــــــاره     بی تو شبام تیره و تاره حتی ستـــــــــــــــــــــــــــاره               برق نگاه تو نداره مبارکت باشه همه وجودم  ...
28 خرداد 1392

نظر سنجی(ب دعوت سوده عزیزم)

سلام گل پسرم، بازم ب ی بازی دعوت شدم! این دفعه سوده جونم مامان امیر مهدی گلی من رو ب این بازی دعوت کرد، خیلی ازت ممنونم سوده عزیز... اینم آدرس وبلاگ گل پسرش:  http://amirmahdim.niniweblog.com/   اگر ماهی از سال بودم  ... مهر ماه تولد گل نازم! اگر روزی از هفته بودم  ...  سه شنبه، از دوران مدرسه همیشه دوستش داشتم اگر عدد بودم  .. 3........ اگر جهت بودم... شمال......... اگر همراه بودم.. (همراه اول، خخخخخخخخخخخخخخ) همراه همیشگی خانواده اگر نوشیدنی بودم... دوغ..... اگر ثواب بودم... کمک بی ریا ب بچه های بی سرپرست و یتیم ...
25 خرداد 1392

چه خوبه ک هستی...

سلام زندگیم سلام عمرو جونم سلام دردت ب جونم... جیگر مامان یکمی دلم گرفته... یکمی بغض دارم... آخه نشد... میپرسی چی نشد؟؟؟؟؟؟؟ چند وقتیه در تلاش بودیم تا این خونمونو بفروشیم و بریم ی جای بزرگتر بخریم... اما دیشب ب این نتیجه رسیدیم ک نمیشه... حداقل الان نمیشه. چه میدونم باباعلی میگه  با این مقدار پولی ک داریم و با این وضعیت گرونی اگر بخوایم خونه بزرگتر بخریم باید ماشینو بفروشیم و بدون ماشین با ی بچه فسقلی سخته... حق هم داره ها اما من خیـــــــــــــــــــــــــــلی یکدنده ام... تو مثل من نباش مامانم. خب فعلا ک تو همین خونه میمونیم.  دیگه همش ب خودم میگم خب نشد ک نشد  فدای سر پسرم   خدا...
23 خرداد 1392